ترجمه کتاب «وصلههای ناجور» نوشته ایجابا شگو و جمعی از نویسندگان توسط انتشارات امیرکبیر منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «وصله های ناجور» نوشته ایجابا شگو و جمعی از نویسندگان بهتازگی با ترجمه مهزاد شیخ الاسلامی توسط انتشارات امیرکبیر منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب یکی از آثار ادبیات مهاجرت ایتالیاست.
«وصله های ناجور» نوشته زنانی است که پس از مهاجرت، با هدف بازتعریف خود و هویتسازی به روایتگری رو آوردهاند؛ و روایت را به تناسب شرایط، همانند سپر یا سلاح در مقابله با بیاعتنایی و گاه خصومت جهان پیرامون به کار گرفتهاند. روایاتی که در ظاهر رنگین خود از روزمرگیهای ساده سخن میگویند، لکن دغدغهها و چالشهای پیچیده و بی پایان زن مهاجر را در بطن خود جای دادهاند.
روایاتی از درد و آشفتگی هویت گسسته مهاجر و نوسان ابدی وی میان دو سرزمین مادری و میزبان، از تنشهای فرهنگی غالباً بینانسلی با موضوعاتی چون پوشش، غذا و آداب و رسوم و از سرگشتگی مهاجر در هماهنگی با ساختار سرزمین میزبان.
وصلههای ناجور دربرگیرنده ۸ داستان کوتاه است که چهار نویسنده زن مهاجر نسل اول یا دوم ادبیات مهاجرت ایتالیا نگاشتهاند و انتشارات لاترتزا در سال ۲۰۰۵ منتشرشان کرد. نگاه سرشار از طنز این نویسندگان زن مهاجر، تلخی موضوعاتی را که در داستانهایشان محوریت دارد، میپوشاند. عنوان ایتالیایی این مجموعه داستان، که ترجمه لغوی اش گوسفندان سیاه است افزون بر اشاره به رنگ تیره پوست نویسندگان، اصطلاحی در زبان ایتالیایی است که بر تفاوت فرد با دیگران دلالت دارد.
ایجابا شگو در سال ۱۹۷۴ در ایتالیا از والدینی سومالیایی متولد شد. شگو پس از اخذ دکترای پداگوژی از دانشگاه رماتره به صورت حرفهای به نگارش و همکاری با دانشگاههای داخل و خارج از ایتالیا و همچنین تحقیق درباره تعامل بین فرهنگها مشغول شده است. پرسش اصلیای که وجود او را در برگرفته در خصوص هویت شخصی اوست. نخستین رمان او رهادا نام دارد که انتشارات سینوس در سال ۲۰۰۴ آن را منتشر کرد.
شگو در این داستان کوتاه خواننده را از روایتی دقیق و عمیق از دغدغه گزینش مطلق بین هویت سومالیایی یا هویت ایتالیایی گذر میدهد و با درام تعلیق مهاجر بین دو قطب فقدان شخصی یا تعدد هویت را بیان میکند.
در بخشی از اینکتاب میخوانیم:
ساعت هشت شب است. بخاری روشن است و هوا هم گرم است، اما دستان من یخ زدهاند. مادرم هم عصبی ست. تقریباً هیچ وقت مهمان نداریم، و او هرگز قبلاً برای ایتالیاییها پاستا نپخته است. مادرم یک آشپز فوق العاده است و خیلی خوب پاستا درست میکند، اما از اینکه دوباره و سه باره نمک غذا را امتحان میکند و دراپه ساری نارنجی اش را مرتب میکند میفهمم که او هم حداقل به اندازه من مضطرب است. پدرم هم مضطرب است، اما نشان نمیدهد. روزنامه را با چنان سر و صدایی ورق میزند که او میرود که اصلاً آن را نمیخواند. نه اینکه روزهای دیگر هم از بالا تا پایین صفحههای روزنامه را بخواند؛ روزنامه را فقط برای این می خرد تا ببیند آیا اعلامیه مناقصهای برای شرکتهای نظافتی گذاشتهاند.
مطمئن ام که الان چهره مگان گیل را که یک صفحه کامل روزنامه را اشغال کرده است نمی بیند. مدام به سر بی مویش دست میکشد و به احتمال زیاد مباحث غنی و پختهای را که قصد دارد به گوش جوانان لوس غربی برساند دوره میکند. دارد فکر میکند که آیا با داستان خودش به عنوان مهاجر چمدان مقوایی در دست که مدارج شغلی را از یک همه فن حریف تا یک کارآفرین پیمود شروع کند، یا تک گویی اش را با دفاعیهای درباره زندگی زیبا و سالم روستایی در هندوستان عاری از هرگونه عادات بد و بطالت انتخاب کند.
ساعت هشت و پنج دقیقه است. بچهها آمدند. میدوم تا در را باز کنم و سکندری می خورم. میبینی چه اتفاقی میافتد وقتی آن چوبهای دراز مخصوص دلقکهای سیرک را به پا میکنی؟
این کتاب با ۱۵۷ صفحه، شمارگان ۳۵۰ نسخه و قیمت ۱۲۷ هزار تومان عرضه شده است.