مجله نماوا:
اگر همیشه دنبال بهترینِ بهترینها هستید، و اگر حالا خورهی آثار سینمای کارآگاهی شدهاید و میخواهید آثار کمتر شناختهشدهی این ژانر را به تماشا بنشینید، پس نگاهی به این فهرست از فیلمها بیندازید که بعضی از جواهرات پنهان این ژانر را یکجا گرد آورده است.
اگر از هواداران فیلمهای کارآگاهی هستید پس پیداکردن خوراک درست و حسابی برای فرونشاندنِ ولعتان باید کار سختی باشد. در دنیای سینما، کم نیستند آثار مهیجی از ژانر تریلر که از عناصر رازآلود و نیرنگ و فریب در پیرنگهایشان استفاده کرده باشند اما فیلمهای واقعاً کمی هستند که میتوانند به راستی یک خورهی فیلم یا یک هوادار واقعی این ژانر را شگفتزده یا غافلگیر کنند؛ منظورم هوادار و خورهای است که همهی فوت و فنها و شگردها و کلکهای این ژانر را میشناسد و اصلا تا آخر فیلم مدام مشغول حدسزدن دربارهی اتفاق بعدی توی فیلم است.
خب حالا بیایید به فهرستی شامل ده فیلم کارآگاهی و جناییِ دستکمگرفتهشده و کمتردیدهشده نگاهی بیندازیم، و امیدوار باشیم که بتوانیم برخی آثار درخشان این ژانر را معرفی کنیم که حتی برای مجنونترین سینهفیلها و خورهها هم تازگی و جذابیت داشته باشد.
ده. راه کاتر ۱۹۸۱ Cutter’s Way
این فیلم افسانهای و تاثیرگذار ایوان پَسِر آنقدر فروتن و بیتکلف است که برای انتخابکردنش در این فهرست حتی نیاز به هیچ تردیدی نداریم، و حقّا که نباید دربارهاش تردید کرد. این فیلم جلوهای ملهم از فضای جنگ و بدبینی آمریکای پس از جنگ ویتنام ارائه میدهد، جلوهای چنان بیرحم که تمام فیلم به راستی ناهنجار و عجیب به نظر میرسد، و دمدستیترین جلوهی جالب فیلم این است که جان هرد (که هنوز او را به خاطر بازی در نقش بابا توی فیلم تنها در خانه Home Alone میشناسیم) بهترین بازی دوران بازیگریاش را در این فیلم به نمایش میگذارد. هرد در این فیلم نقش شخصی معروف به کاتر را بازی میکند، یک کهنهسرباز که به خاطر جنگ ویتنام به یک معلول روانی و جسمی تبدیل شده و با رویای دسیسهای پرجوش و خروش، برای بهترین دوستاش (با بازی جف بریجز) که از یکجور احساس گناه در عذاب است دامی پهن میکند؛ رویایی که هر چه فیلم جلوتر میرود حس و حالی دیوانهوارتر به خود میگیرد.
نه. Zero Effect 1998
چه بسا بتوان این فیلم را بهترین اقتباس از یکی از معروفترین داستانهای کارآگاهی دنیا اثر سر آرتور کانن دویل دانست، یعنی داستانهایی که ستارهی محبوب و کارآگاه تماموقتاش کسی نیست جز شرلوک هولمز؛ هرچند در اینباره که واقعا این فیلم بهترین اقتباس از این داستان است یا نه بحث و مناقشهی زیادی وجود دارد. و بیشک این فیلم یکی از بهترین نمونهها از مدرنکردن یا بهروزرسانیِ شخصیتی داستانی در یک قالب سینمایی معاصر است. این اقتباس آزادِ جیک کاسدان از قصهی رسوایی در بوهمیا با بازی بیل پولمن در نقش هولمز، درو زیرو، بن استیلر در نقش واتسون، استیو آرلو، و کیم دیکنز در نقش ایرنه آدلر همراه شده است.
این فیلم به طور عجیب و غریبی به سراغ منبع اصلی اقتباسش رفته و از اینکه به سویههای عاطفیتر و تاریکتر شخصیتها سرک بکشد نهراسیده و نمونهای از اقتباس خوب و یک جواهر سینمایی به شمار میرود که در ویژگیهای بصری خاص سینمای دههی نود غوطه میخورد و چیرهدستیِ دراماتیک بسیاری را به نمایش میگذارد.
هشت. کلوت ۱۹۷۱ Klute
این فیلم به عنوان اولین فیلم از سه گانهی پارانویاییِ آلن جی. پاکولای کارگردان شناخته میشود. این فیلم یک سطح عملاً دیدهنشده از شم سبکپردازی و ساختارشکنیِ اروپایی را به جریان سینمای بدنهی آمریکا تزریق کرد؛ روایت این فیلم داستانِ مصنوعی و سرراستی دارد دربارهی یک پلیس بزنبهادر (با بازی دانلد ساترلند) که به یک کارآگاه تازهکار بدل میشود و رابطهاش با یک فاحشهی تلفنی و آزاردیده که جین فوندا نقشش را بازی میکند. پایندهترین میراث این فیلم کسبِ اکیداً سزاوارانهی جایزهی اسکار بهترین بازیگر زن توسط جین فوندا بود اما فضای ترسآور فیلم باعث میشود که با گذشت زمان کلوت هرچه بیشتر بهعنوان فیلمی شناخته شود که بسیار جلوتر از زمانهی خودش بود.
هفت. زمستان استخوانسوز ۲۰۱۰ Winter’s Bone
این فیلم اقتباس دبرا گرانیک از رمان دنیل وودرل است که ظاهرا در دوران بینواییِ پسا آخرالزمانی در کوهستانهای ازارک میسوری میگذرد، و داستان فیلم انگار به آهستگی جلو میرود و کند و تهی به نظر میرسد اما فیلم آکنده از جزئیاتی است که هر فقره از آن بر حسب اتفاق بر گرد واژهای یکتا دور میزند که از زبان شخصیتها بیرون میآید/نمیآید. جنیفر لارنس برای ایفای نقش اصلی این فیلم نامزد جایزهی اسکار شد. او نقش زن جوانی را بازی میکند، زنی که مجبور میشود در پی پدرش که به قید ضمانت آزاد شده و فرار کرده باشد و در این بین تنها عموی نه چندان درستوحسابیاش «تیردراپ» در دنیای متخاصم به او مدد میرساند، دنیایی که در آن سکوتی شدیداً تحمیلی حکمفرماست، اما شاید جان هاوکس (که او هم به خاطر این نقش نامزد جایزه اسکار شد) همان کسی باشد که با اجرای مهیب و گیرای نقش تیردراپ واقعاً در فیلم خوش میدرخشد.
شش. قرمز تیره ۱۹۷۵ Deep Red
وقتی صحبت از اوج دورهی فیلمسازیِ داریو آرجنتوی افسانهای باشد، اغلب با عنوان «هیچکاک ایتالیایی» از دورهی شکوفایی سینمایی او یاد میکنند، و فیلمی هم که عمدتاً بهمنزلهی مهر تاییدی بر عظمت او ذکر میشود سوسپیریا Suspiria محصول ۱۹۷۷ است. اما میتوان استدلالهای قدرتمندی هم در این باب ارائه کرد که فیلم قبلی او شاهکار راستین سینمایش به شمار میآید. فیلمی با نام Profondo Rosso که در دنیای انگلیسیزبان با عنوان قرمز تیره یا گاهی با نام قتلهایی با تبر The Hatchet Murders شناخته میشود (گرچه به رغم این عنوان هیچکسی در فیلم با تبر کشته نمیشود) و این فیلم اکثرا به عنوان یک فیلم ترسناک در ژانر هارور به خاطر آورده میشود، که البته به این ژانر هم تعلق دارد اما شم و ذائقهی کارگردان در مورد عناصر رازآلود کارآگاهیِ ژانر فرعیِ جیالّو در این فیلم بیش از هر فیلم دیگرش مشهود و اثرگذار است [Giallo به معنای «زرد»، ژانری ادبی و سینمایی در ایتالیا قرن بیستم که ملهم از ژانر فانتزیاییِ فرانسوی، داستانهای ترسناک و جنایی و اروتیسم بود]. پیرنگ روایی این فیلم از بسیاری جهات، آمیزهای است از سه فیلم نخست آرجنتو و نمونهای عالی از مجازها و کنایههای کلیدی و خاص ژانر جیالّو را در خود جای داده است اما موقعیتهای توی فیلم همچنین دقیقاً برازندهی پروتاگونیستِ نابهجایِ این اثر نیز هستند؛ یک پیانیست لوند و چموشِ انگلیسی که دیوید همینگز نقشش را بازی میکند.
پنج. تعقیبکننده ۲۰۰۸ The Chaser
کارگردان نا هانگ-جین با نخستین فیلم بلندش در سال ۲۰۰۸، تعقیبکننده به آوازهای جهانی در صحنهی سینمای معاصر دست یافت اما سپستر این آوازه با هر فیلم بعدیاش به سوءشهرت بدل شد تا نوبت به موفقیت تجاریِ فیلم هارورِ بینظیرش به نام شیون The Wailing رسید. فیلم شکارچی هم قصهای همانقدر مشوشکننده و غیرمنتظره دارد و حول جستجوی یک کارگر جنسیِ گمشده دور میزند و در عین حال به یک قاتل سریالیِ روانپریش میپردازد که از قضا با پااندازِ این تنفروش رویارو میشود و ماجرا موقعی جالبتر میشود که پی میبریم که پاانداز نیز پیشتر یک کارآگاه بوده است. این فیلم سرشار از فوتوفنهای راضیکنندهای است که سینمای کرهی جنوبی بهوسیلهشان به انتظارات مخاطب پاسخ میدهد و آنرا به چالش میکشد و از همین رو، این فیلم را خصوصاً به همهی کسانی که شیفتهی فضاهای تیره و حسوحال تاریکِ کارگردانهایی چون دیوید فینچر و پارک چانـووک هستند، و خاصه به علاقمندان فیلمِ کلاسیک و مدرنِ بونگ جونـهو، یعنی خاطرات قتل Memories of Murder قویاً پیشنهاد میکنیم.
چهار. گلهای پرپر ۲۰۰۵ Broken Flowers
گلهای پرپر فیلمی است بسیار آسانگیرتر و بیتکلفتر از نمونههای قبل، و یکجور فضای کارآگاهی آماتور را به تصویر میکشد، اما با این حال، همچنان آکننده از کیفیتهای تعلیقزای خاص خود است؛ این فیلم از آشنایی جیم جارموش کارگردان و نویسنده با روایتهای قراردادی و متعارفِ بلند برای تاثیرگذاری عمیق بر بیننده بهره میبرد. مخاطب در این فیلم، با بیل مورای در نقش زنبارهای پابهسنگذاشته و افسرده در نقش اصلی همراه میشود؛ این مرد میانسال و در حال ورود به کهنسالی رهسپارِ سفری جادهای میشود تا با کسانی دیدار تازه کند که محبوبها و عشقهای سابق زندگیاش بودند و میکوشد از این طریق پی ببرد که سالها پیش، از کدام یک از این دلبرها یحتمل صاحب پسری ناخواسته شده؛ و اینکه خودِ این ادعای پسردارشدن او که از خلال نامهای بدان وقوف یافته اصلاً چقدر موثق است. همین مضمون بامزه، زمینهسازِ صحنههایی عجیب میشود که در آنها آرایش التقاطی و سنخنمای خاص خودِ جارموش از چهرههایی آشنا مخاطب را میبینیم که ما را به سفری غریب مملو از حس و حالهای کمیاب و کمابیش وصفناپذیر میبرد، و تک تک این صحنههای جاندار به طرزی عالی به یکی از زیباترین اجراها و درونیترین بازیهای سینماییِ زندگی بیل مورای مجال میدهند.
سه. سگ ولگرد ۱۹۴۹ Stray Dog
آکیرا کوروساوا در ساخت شاهکار کم و کاستی ندارد و نامش در مقام کارگردان به یک عالمه فیلم درخشان و عالی گره خورده است، فیلمهایی که هر کدامشان به شمایلی دورانساز در فرهنگ عامهپسند در سراسر دنیا و نیز به ستونهای اصلی هنر فیلمسازی بدل شدند، با اینحال تریلر پلیسیِ او، سگ ولگرد، در قیاس با خیلی از سایر همکاریهای او با توشیرو میفونه، یکجور وضعیت توضیحناپذیر و یک ابهام نسبی دارد.
این فیلم با انبانی از حس گناه پس از جنگ در تب و تاب تنشی دهشتبار میسوزد و در آن توشیرو میفونه نقش یک پلیس تازهکار را ایفا میکند که طی یک تابستان بسیار داغ در توکیو اسلحهاش را گم میکند و فیلم جستجوی پر از استیصال او برای پیدا کردن آن اسلحه را پی میگیرد؛ و در این گیر و دار است که با پیرنگی به سیاق ژانر نوآر طرف میشویم اما این تمهید واقعاً زمینهای برای بررسی یک شهر و یک مردم از منظر حسی و عاطفی است، شهر و مردمی که زیر فشار کشاکش و درگیری به تباهی افتادهاند.
دو. چشمان مار ۱۹۹۸ Snake Eyes
شاید برایان دیپالما تنها کارگردان آمریکایی باشد که از حیث پرداختن به سویهی تاریکِ میراث هیچکاکی بتوانیم با داریو آرجنتو قیاس کنیم؛ دی پالما را به خاطر شماری از فیلمهای برجستهی سینمای این قرن به خاطر داریم، هرچند این فیلمها به لحاظ سبک ناساز و ناهمخوان باشند.
آخرین فیلمِ قرن بیستمیِ دی پالما گرچه در زمان خودش چندان مورد توجه قرار نگرفت اما به طور بحثانگیزی یکی از بهترین کارهایش به شمار میرود و یقیناً یکی از کمقدردیدهترین آثار او در کارنامهی هنریاش محسوب میشود. هرچند حتی صرفا فیلمبرداری این فیلم کافی است تا یک خورهی سینما را به سرگیجه بیندازد خاصه وقتی که هماهنگسازی و سایر ویژگیهای دخیل در ساختوپرداختِ نماهای بلند این اثر را در نظر بگیریم که بعضی از آنها جمعیتهای انبوه و ازدحامی از بازیگران و سیاهلشکرها را دربرمیگیرند. هرچند شاید اینطور به نظر نرسد، اما داستان فیلم یقیناً معمولیترین و متعارفترین عنصر این فیلم به شمار میرود و شاید برای اواخر دههی نود زیادی کهنه و نخنما باشد؛ داستانی که در آن نیکلاس کیج نقش پلیس کثیفی را بازی میکند که خودش را در میانهی ماجرای یک قتل سیاسی مییابد که در گیرودارِ یک مسابقهی مشتزنی رخ داده است. اما این حرفها دلیل نمیشود که مهارت دی پالما در هدایت دوربین و کارگردانی و بازی نیکلاس کیج و انرژی انفجاریاش در این فیلم را ندیده بگیریم.
یک. زغال سنگ سیاه، یخ نازک ۲۰۱۴ Black Coal, Thin Ice
داستان کارآگاهیِ نئوـنوآرِ دیائو یینان، از یک سو ماجرای یک پلیس سابق را پی میگیرد که روزگارش دیگر به سر رسیده، و در عین حال، از دیگرسو ماجرای فمفتال یا زن مهلک و اغواگری را بازمیگوید که در بطن معمای ناپدیدشدن چند نفر رد و اثرش مشاهده میشود و پیچ داستان آنجاست که درمییابیم یکی از این ناپدیدشدگان از پروندههای باز و حلنشدهی این کارآگاه سالخورده است. در این اثر، تمهید نویسنده و کارگردان فیلم در استفاده از صدای دایجتیک، و فضاسازی به لحاظ عاطفی سرد، تکافتاده و پراکنده، با فیلمبرداری زیبا جینگسانگ دانگ همراه شده است تا آگاهی و شناخت مخاطب از دنیایی را برجسته و پررنگ کند که داستان در آن رخ میدهد؛ و به این وسیله مخاطب را به ته و توی معضلات و دردسرهای پیاپیِ شخصیتهای فیلم بکشاند، فیلمی که جلوههای تاریکی از زندگی در چین مدرن را به تصویر میکشد.
نویسنده و منبع: مارک بیرل از سایت اسکرینرنت