مجله نماوا، مینو خانی
صدای جیغ چند نفر به کادر عنوان فیلم میرسد و سریع کات میخورد به تونل وحشت شهربازی. و بعد چهره خندان پسر بچهای که مادرش در کنار محوطه ماشینسواری، برایش دست تکان میدهد، دیده میشود. مادر و فرزند بعد به رستوران میروند و مادر در حالی که با گوشی تلفن از پسر بچه خواب فیلم میگیرد، به پسر یا بهتر به ما مخاطبان میگوید که مادر به سفر میرود، ولی زود برمیگردد. بعد تکهای پیتزا برمیدارد و با چشمان اشکآلود و بعض آن را فرو میدهد. کمی بعدتر پسر جوانی به گربهها غذا میدهد و گفتوگوی تلفنی با دختری نشان میدهد که دختر خارج از کشور و پسر در انتظار او بهسر میبرد. سپس در گلخانهای هر کدام از این دو را میبینیم که مشغول بلعیدن مواد مخدر هستند!
«کارت پرواز» فیلمی اجتماعی است که با دو شخصیت اصلی در تعداد زیادی لوکیشن، فضایی بین داستانگویی و مستند دارد. ندا، زن جوانی است که از همسرش جدا شده و چون حق حضانت فرزندش را ندارد، تصمیم گرفته با پسرش توسط قاچاقیان انسانی به شکل غیرقانونی از کشور خارج شود. اما برای این کار، پول نیاز دارد. برای همین تصمیم میگیرد از راه قاچاق مواد مخدر آن هم با بلعیدن آن، این پول را تامین کند. منصور نیز جوانی است که برای تشکیل زندگی با دختری که دوستش دارد نیاز به پول دارد؛ چه در ایران و چه در استرالیا، کشوری که دختر در آن زندگی میکند. او نیز مدتی است وارد قاچاق مواد مخدر از راه بلعیدن آن شده است و مدتی است از همین راه گذران زندگی میکند.
البته که این اطلاعات نه یک جا و در ابتدای فیلم، بلکه در یکسوم پایانی به مخاطب داده میشود، خصوصا اطلاعات ندا. تا اینجای داستان، گره موجود در فیلم و مساله حساس قاچاق آن هم به شکل نسبتا جدید (یا جدید در سینما) موضوعی است که مخاطب را با فیلم همراه میکند. به نظر میرسد با توجه به اینکه در پایان فیلم جملهای از روابط عمومی سازمان پزشکی قانونی بر صفحه نقش میبندد تا بر تعداد کسانی تاکید کند که بر اثر باز شدن بستههای مواد مخدر بلعیدهشده جان خود را از دست دادهاند ، کارگردان و نویسندگان فیلمنامه قصد نداشتند دلایل این کار ندا یا منصور را بررسی کنند، بلکه چرایی وجود چنین مسالهای، یعنی شکل جدید قاچاق مواد مخدر که بیش از پیش جان حاملان را به خطر میاندازد، مهم بوده است.
درد مشترک ندا و منصور (با بازی بسیار خوب و باورپذیر ندا جبرائیلی) برای رهایی از زندگی سختی که به آن دچارند، این دو را سر راه هم قرار میدهد و داستان شکل میگیرد و خیلی زود تصور میشود که درد مشترک، راه مشترک و زندگی مشترکی پیش روی آنان میگذارد، در حالی که این فقط «درد مشترک» است که آنها را همراه میکند. به جان خریدن خطر قاچاق و باز شدن بستههای بلعیده شده در بدن که خطر مرگ بیش از خطر گرفتار شدن به دست پلیس را به دنبال دارد.
به دنبال نشان دادن این معضل غمانگیز، دوربین در شب در خیابانهای شهر میچرخد تا راه حلی برای ندا و نجات جان او پیدا کند، اما در این گشت و گذار شبانه که در بسیاری از صحنهها با نور ضعیفی همراه است، کارگردان پرده از بخشی از چهره این شهر برمیدارد؛ شهر درندشتی که زبالههای سرگردان در کوچه پس کوچههای آن نه بیانگر فعالیت روزانه کاسبان، که نشان از کثیفی ذات قاتلان روح و جسم مردم دارد.
شاید به همین دلیل است که نام شخصیتها، نام واقعی خودشان است: ندا جبرائیلی در نقش ندا؛ منصور شهبازی در نقش منصور؛ طلا معتضدی در نقش طلا؛ اتفاقی که در کمتر فیلم سینمایی داستانی رخ میدهد، چرا که قرار است در بسیاری از فیلمها، اتفاقات نمادین باشند و واقعی تصور نشوند. برای همین در بسیاری از همین فیلمهای سینمایی برای پرهیز از شائبه واقعی بودن جمله تکراری «نامها و مکانها در این فیلم واقعی نیستند» درج میشود. اما در «کارت پرواز» اتفاقا جمله تاکیدی دقیقا همان است که هدف کارگردان از ساخت این اثر بوده است: نشان دادن خطرات و مخاطرات قربانیان مواد مخدر از راه بلعیده شدن. پس نامها همان نام بازیگران است تا کارگردان تاکید کند که ندا، منصور، طلا یکی از دهها قربانیانی هستند که برای ادامه زندگی و آنچه در سر دارند، جان خود را به خطر میاندازند و کاسبان و قاتلان جان آنها نه پاسخگو هستند و نه در دسترس و صبح روز بعد به دنبال مشتری دیگری میگردند تا متاع خود عرضه کنند و جان آنها بستانند. برای همین است که زمان فیلم کمتر از ۲۴ ساعت را نشان میدهد. فیلم از یک صبح روشن با بازی و تفریح مهیج مادر و فرزند در شهربازی آغاز میشود تا عطر و حس زندگی بدهد، اما خیلی زود بازی مهیج به ترک و سفر میرسد و بهانه آن گشایش در زندگی است، اما باز خیلی زود سفر به رویاها کنسل شده و شخصیتها در شب و تاریکی دنبال راه چاره میگردند و زمان زیادی را در تاریکی با نور ضعیف سپری میکنند تا روایتگر داستان تلخ کسانی شود که در تاریکی دست و پا میزنند تا به روز و روشنی برسند، در حالی که یکی پا به فرار میگذارد و دیگری مسافر مرکب مرگ میشود و وقتی صبح سپیده میزند، «مرکب مرگ» یا «ماشین زندگی» در خیابان دو طرفهای به پیش میراند که مرتب خیاباننوشته، «احتیاط» را تذکر میدهد و خطوط عابر پیاده را به رخ میکشد تا به ما مخاطبان بگوید این بازی، «بازی زندگی» دو سر دارد، یا احتیاط پیشه میکنی و آرام به پیش میرانی یا ناگهان مرکبی که از روبهرو میآید جانت میستاند.