مجله نماوا، فرهاد خالدی نیک
فیلم قهرمان، جدیدترین فیلم اصغر فرهادی، پس از اکران عمومی در سینماها، از طریق اپلیکیشن و سایت فیلم نماوا در معرض تماشای همگان قرار گرفته تا دوستداران این کارگردان مطرح سینمای ایران، با نگاهی ژرفتر به بررسی و قضاوت این اثر بحثبرانگیز بپردازند. فیلمی که در جشنواره فیلم کن، موفق به کسب جایزه بزرگ هیئت داوران شد و همچنان یکی از شانسهای کسب جایزه اسکار در بخش بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان محسوب میشود.
شخصیت اصلی فیلم
اصغر فرهادی پس از ساخت «همه میدانند» در کشور اسپانیا، قهرمان را در شهر شیراز و در اتمسفری متفاوت با دیگر ساختههایش به تصویر کشیده است. لوکیشن متفاوت فیلم، موجب خلق شخصیتهای متفاوتی نیز شده است. شخصیتهایی که شاید اگر در جغرافیای تهران زندگی میکردند، چنین باورپذیر از آب در نمیآمدند. در راس این شخصیتها، رحیم سلطانی (با بازی هنرمندانهی امیر جدیدی) است. او با آن اندام لاغر و نحیف و سیمای به ظاهر خندان، نماد آدمی درستکار، امیدوار، خوشبین و البته بدشانس است. درستکار است چون وقتی در زمان فروش سکهها، نشانههایی آشکار را میبیند از این کار منصرف میشود و تصمیم میگیرد سکهها را به صاحب اصلیاش برگرداند. امیدواری و خوشبینی در بسیاری از لحظات فیلم در رفتار و گفتارش نمود دارد و برای درک نشانههای بدشانسیاش کافی است نگاهی به حال و روز زندگیاش بیندازید. از ورشکستگی شغلیاش گرفته تا جدایی از همسر و وضعیت پسرش و آن چه که در طول قصه ی فیلم، دچار و درگیرش میشود. از آن دست شخصیتها که به راحتی همذاتپنداری مخاطب را بر میانگیزد و پیگیری سرنوشتش، واجد اهمیت میشود.
نقدهای اجتماعی
«قهرمان»، اما بیش از آنکه فیلمی شخصیتمحور در باب شخصیت جالب توجه رحیم سلطانی باشد، درامی است که سنگ بنایش بر پایهی نقدهای اجتماعی گذاشته شده است. جامعهای که هر وقت بخواهد، کسی را بالا میکشد و در جایگاه یک قهرمان قرار میدهد و در فرصتی دیگر او را به زیر کشیده و حتی آبرویش را به خطر میاندازد. مسئولان زندان با آگاهی از عملکرد انساندوستانهی رحیم سلطانی، زمینهی رسانهای شدن موضوع و مشهور شدن او را فراهم میکنند و همانها در نیمهی دوم فیلم، پشتش را خالی میکنند و او را همچون یک متهم بازجویی میکنند. دیالوگ معروف «تو یا خیلی زرنگی یا خیلی ساده» از زبان یکی از همین مسئولان زندان خطاب به رحیم گفته میشود. آن هم مسئولی که از ابتدا در جریان اصل ماجرا قرار داشته و خود، رحیم را به لاپوشانی بخشی از واقعیت ماجرا تشویق کرده است.
نقش پررنگ رسانهها
رسانههای رسمی و شبکههای اجتماعی نقش پررنگی در خط اصلی قصه و شخصیتپردازی قهرمان ایفا میکنند. رحیم سلطانی به واسطه پخش گزارش تلویزیونی و انتشار خبر فداکاریاش در روزنامهها، به سرعت در سطح شهر به شهرت میرسد و خیلی زود توسط افشاگریهایی در فضای مجازی، ستارهی اقبالش افول میکند. جالب اینجاست، همان رسانههایی که رحیم را معرفی کرده و به تعریف ماجرا و تحریف بخشی از واقعیت فرا میخوانند، حالا حتی فرصت دفاع به او نمیدهند تا در زمانهی یکهتازی شبکههای اجتماعی، رحیم گیج و هاج و واج بماند و بیشتر به یک قربانی شبیه باشد. او که زمانی امیدوار و خوشبین به نظر میرسید، به یکباره با فضا و آدمهایی متفاوت مواجه میشود که مستقیماً آبرویش را نشانه رفتهاند. آبرویی که تنها دارایی او تلقی میشود و دوست ندارد که آن را هم از دست رفته ببیند.
شخصیتهای فرعی
یکی از ویژگیهای بارز فیلمنامههای اصغر فرهادی، خلق و پرداخت شخصیتهای خاکستری است. شخصیتهایی که هر کدام از منظری دارای حق بوده و سفید یا سیاه مطلق نیستند. در اینجا نیز شخصیتهای بهرام (محسن تنابنده) و نازنین (سارینا فرهادی) را میبینیم که با این که در قطب مخالف شخصیت اصلی فیلم قرار دارند، ولی وقتی پای درد دل ایشان مینشینیم و از آن منظر به ماجرا نگاه میکنیم، به آنها نیز حق میدهیم. خصوصاً جایی که بهرام از آنچه بر سر او و خانوادهاش گذشته میگوید و از کمکها و فداکاریهایش پرده بر میدارد. فداکاریهایی که حالا گویی وارونه جلوه داده شده و ممکن است او را در جایگاه ضد قهرمان فیلم قرار دهد.
شخصیت فرخنده (سحر گلدوست) اما نزدیکترین و همراهترین شخصیت با قهرمان فیلم است. او آنچنان به رحیم علاقه و اعتقاد دارد که تا پایان او را همراهی میکند. او نه تنها در مقابل انتقادات و اتهامات برادرش میایستد بلکه با پیشنهاد دلسوزانه اش در خیریه، بزرگترین خدمت را به رحیم میکند و مانع ریختن آبرویش میشود. حتی در سکانس پایانی فیلم، با تاکیدی که فرهادی در نمایش آزادی مرد زندانی و همراهی همسرش با او میکند، انگار صحنهی آزادی رحیم در ماهها یا سالهای بعد را شاهد هستیم. این دو قهرمانهای زندگی هم هستند و چشم انتظار یکدیگر میمانند.
قهرمانسازی و قهرمانسوزی
در جایی از فیلم بهرام خطاب به رحیم میگوید: «بیچاره مردمی که یکی مثل تو قهرمانشونه!» دیالوگی که یادآور جملهی معروف برتولت برشت در نمایشنامه زندگی گالیله است: «بدبخت مردمی که به قهرمان نیاز دارند!». با این وجود رحیم سلطانی و امثال او ممکن است روزی نام قهرمان را یدک بکشند، ولی مسیر پیش رو آنچنان پر از دستانداز و سنگلاخ است که دیر یا زود، از قهرمان دیروز نشانی نمیماند. در جامعهای که همه مدام دنبال مقصر یا قهرمان میگردند، در شرایطی که هیچکس طاقت اوج گرفتن دیگران را ندارد، قهرمان شدن و قهرمان ماندن به یک شوخی مضحک شبیه است. در حالی که ظاهراً همه در آرزوی یک قهرمان به سر میبرند و حتی برای قهرمانسازی تلاش میکنند، قهرمانسوزی همچنان ادامه دارد. اتفاقی که با حواشی پیش آمده، این روزها گریبان کارگردانِ قهرمان را نیز گرفته است. کارگردان خلاقی که قصههای فیلمهایش به طرز غیرمنتظرهای پس از عنوانبندی پایانی نیز ادامه مییابند!
تماشای آنلاین فیلم قهرمان در نماوا