مجله نماوا، گلاره محمدی
قبل از پرداختن به فیلم لامینور لازم است به موقعیت داریوش مهرجویی و سینمای امروز ایران اشاره کنیم؛ اگر آخرین فیلم مهرجویی قابل مقایسه با ساختههای دهه ۷۰ و ۸۰ او نیست، ارتباط مستقیم و انکار نشدنی با تولیدات سالهای اخیر سینمای ایران دارد. سینمایی که اغلب آثار کمدی در آن پرفروش و پرمخاطب هستند و سهم فیلمهای اجتماعی در گیشه به شدت کاهش یافته است. برای قضاوت در مورد این فیلم میبایست موارد دیگری را نیز در نظر گرفت؛ فیلم درباره موسیقی است و همین مسئله میتواند فیلمساز را با محدودیتهایی مواجه سازد و شاید با تجربهای که ۱۳ سال پیش با توقیف و دست به دست گشتن CDهای «سنتوری» بر مهرجویی گذشته، او را برآن داشته تا خود را پیش از ممیزی ارشاد سانسور کند تا فیلمش نمایش داده شود. ناگفته نماند با تمام اینها اکران عمومی این فیلم برای فیلمساز کهنه کار سینمای ایران کم دردسرنبود و حواشی زیادی در پی داشت. پس شاید پیشنهاد بدی نباشد اگر پیش از تماشای فیلم نکات یاد شده را در نظر داشته باشیم.
نادی کیست؟ چرا علاقه او به موسیقی از طرف پدرش نادیده گرفته میشود؟ چرا پا پس نمیکشد و تسلیم شرایطی که برایش به وجود آمده نمیشود؟
جواب ساده است؛ نادی دختری برآمده از نسل امروز که هیچ سدی را در مقابل رسیدن به آرزویش نمی بیند، باور دارد که هدفش آنقدر ارزشمند است که باید برایش تلاش کند و در نهایت اوست که باید پیروز شود.
اگر مهرجویی در «سنتوری» همراه نبودن خانواده و عوامل فرهنگی-اجتماعی مانند مجوز ندادن برای اجرای کنسرت و موانع متعدد برای ضبط و نشر کاست را از دلایل تباهی نابغهای مثل علی سنتوری برمی شمرد، در «لامینور» دوربینش را به درون خانه میبرد و روی افراد خانواده شخصیت اصلی داستان تمرکز میکند. از پدربزرگ (علی نصیریان) که نزدیکترین فرد به نادی است تا مادر (بهناز جعفری) که محافظهکاری و حمایت نکردن او از دخترش به وضوح آشکار است، از پسرعمو و نامزد اجباری نادی (مهرداد صدیقیان) تا پدر (سیامک انصاری) که به بهانه از دست دادن برادرش (شاید ارجاعی به «سنتوری») همه جانبه عرصه را بر تنها دخترش تنگ میکند. جالب اینجاست که پدر در حالی که نمیخواهد نادی در زمینه موسیقی فعالیت کند و آشکارا (با خرید سوغاتهای پسرانهای مثل تفنگ) تمایل خود به پسر داشتن را نشان میدهد، اما با حضور او در حجره فرش فروشیاش (بهعنوان مکانی سنتی و اغلب مردانه) در بازار نه تنها مخالفتی ندارد بلکه اصرار دارد هرچه سریعتر زیر و بم کار را یاد بگیرد و مسئولیت پدر را در این زمینه کم کرده و خیالش را راحت کند. مهرجویی با نشان دادن محیط خانه نادی به مخاطبش میگوید که فشارها و محدودیتهای نهادهای مرتبط با هنر(در اینجا موسیقی) تنها سد و عامل محدودکننده شیفتگان هنر نیست و نهاد خانواده پیش از هر چیز میتواند بازدارنده و مانع شکوفایی هنرمند باشد.
شاید برای گروهی از مخاطبان انتخاب مرتضی پاشایی بهعنوان هنرمند محبوب نادی کمی عجیب به نظر برسد همانگونه که در مورد «سنتوری» انتخاب محسن چاوشی هنوز هم برای عدهای قابل هضم نیست، اما به گمانم مهرجویی با انتخاب پاشایی و عنصر جوانمرگی در این خواننده جوان، به این نکته اشاره دارد که همیشه فرصت ها تکرار نمیشوند و آن و لحظه را باید دریافت.
در «لامینور» از دیگر عناصر فیلمهای مهرجویی نشانههایی هست؛ از میز غذایی که با همان دقت و جزئیات چیده میشود (و حتی بارش باران در ظرفهای غذای نیم خورده هم میتواند نماد از دست رفتن آرزوی کوچک نوه برای خوشحال کردن پدربزرگ باشد) تا نواختن فرش (با خیال نواختن هارپ) توسط نادی در حجره و رقص او با موزیکی کلاسیک در آشپزخانه (که رویای موسیقی را در لحظه لحظه زندگی با خود همراه دارد) از حضور پلیسی که به گمانِ مهمانی غیرمجاز وارد خانه شده و در نهایت در غیاب مهمانان، سرِ میز شام مینشینند تا طنازی شخصیتهایی مانند رضا داودنژاد وفاداری مهرجویی به حفظ امضای شخصی در اغلب آثارش را یادآوری میکند و در کنار آنها حضور کاراکتری با بازی امرالله صابری با ظاهری بسیار متفاوتتر از «هامون»، یاد و خاطره روزهای اوج این فیلمساز را به خاطر میآورد.
مهرجویی قهرمانِ زنِ فیلمش را با ظاهری ظریف و شکننده انتخاب کرده که شاید اراده قوی و پیگیریاش در رسیدن به هدف کمی برای بیننده دور از انتظار باشد، اما پردیس احمدیه با دستانی که رهبری ارکستری کوچک و نواختن ساز را به درستی تصویر میکند یکی از نقاط قوت فیلم است. او از خواهش و تمنا برای رسیدن به خواستهاش آغاز میکند و با گریه از پدر میخواهد تماشاگرِ واپسین کنسرت مرتضی پاشایی باشد، اما با مخالفتهای او و محدود شدنهای گاه و بیگاهش دست از تلاش برنمیدارد و در آخر برقِ چشمان اشکبارش موید پیروزی در مسیر پرفراز و نشیبی است که به سختی پیموده و اکنون اجرا در خیابان و حضور مخاطبان قطعه «رفیقم باش» بهترین پاداش برای اوست.
*قطعه ای که نادی برای تولد پدربزرگش ساخته و در انتهای فیلم همراه با دوستانش در باغ فردوس مینوازند.