مجله نماوا، سحر عصرآزاد
«شیهه»؛ فاصله کوتاه بین سقط و سقوط
فیلم کوتاه «شیهه» به واسطه نگاه انسانی ظریف به ایدهای کلیشهای که قابلیت شعارزدگی دارد، سویه اخلاقی دیدگاه سازندگانش را تعدیل کرده و از دل دراماتیزه کردن، به پیام زیرمتن عمق بخشیده است.
پویا سعیدی پس از تجربه نگارش آثار متعدد در عرصه تئاتر و شبکه نمایش خانگی، فیلم ۲۰ دقیقهای خود را براساس فیلمنامه بازنویسی شدهای از نفیسه زارع و عاطفه صالحی ساخته است. درامی که با محوریت برخورد اتفاقی یک زن؛ لیلا (نگار جواهریان) و یک پسربچه؛ مکس (امیرسام موسوی) پیش میرود تا ایده آشنایِ زنی بر سر دوراهی سقط را بازخوانی کند.
تلاش نویسندگان و فیلمساز در جهت قرینهپردازی مفهوم سقط و سقوط در ذهنیت یک زن/ مادر و یک کودک به گونهای بطئی و گام به گام پیش میرود که کاشتهای هوشمندانه از دل این موقعیت رئال بیرون نمیزند و تور درام را برای برداشت و سنتز این کدها، با طمأنینه پهن و جمع میکند.
فیلم با میزانسنی خاص از افتادن یک اسب اسباب بازی از بالای ساختمان آغاز میشود تا ایده سقوط را به شکل تصویری در ذهن مخاطب حک کند. در ادامه این صحنه به واسطه گره خوردن به فینال، تجسم عینیِ سقوط/ سقط یک نوزاد/ جنین است؛ مکس و لیلا در ایوانهای روبرو هر دو منتسب به یک فعل هستند؛ یکی در عین و دیگری در ذهن.
نویسنده و فیلمساز بنا بر اقتضا و منطق درام در فاصله زمانی کوتاه، فرصتی اندک برای تأثیرپذیری لیلا و مکس از یکدیگر دارند و از این موقعیت ساده به شکلی زیرکانه بهترین بهره را برده اند؛ آنهم بدون توسل به شعار و مستقیم گویی.
در واقع از همان ابتدا یک زن و پسربچه غیرکلیشهای (زنی بیمیل به مادر شدن و کودکی تحلیلگر نه فقط پرسشگر) را بر بستر این همجواری به گونهای پیش بردهاند که تیمارداری یک عروسک اسب آنها را به هم پیوند داده و محملی برای به چالش کشیدن تعبیر آنها از انداختن بچه (معادل عامیانه سقط) شود.
گویی شیهه اعتراضی لیلا (به تقلید از مکس) مقدمهای است بر مواجهه او از زاویه دید پسرک با ذات فعلای که قصد انجامش را دارد. زنی که در کشمکش با خود، جهان اطراف، تاریخ، جغرافیا و … در قالب رقصی نمادین به رهایی میرسد و … در این موقعیت است که تجسم فعل خود را این بار در ایوان روبرو به نظاره مینشیند؛ در فاصله کوتاه بین سقط و سقوط.
«پسر خورشیدی»؛ مردی که هر صبح شفا مییابد
فیلم کوتاه «پسر خورشیدی» مرز باریک میان جهان رئال و سوررئال را برای نقد زیرپوستی باورهای خرافهگون به گونهای ظریف دراماتیزه کرده تا تلنگری به باورمندی هر دو جهان وارد کند و گامی بلند در جهت ارزشگذاری به نور آگاهی بردارد.
آرمان فیاض؛ فیلمبردار خوش قریحه، مدیریت فیلمبرداری آثار کوتاه و بلند متعددی را بر عهده داشته و سیمرغ بلورین جشنواره فجر را برای فیلمبرداری فیلم بلند «برف آخر» در کارنامه دارد. او با تجربه کارگردانی چندین فیلم کوتاه، «پسر خورشیدی» را به نویسندگی، کارگردانی و فیلمبرداری خودش ساخته است.
فیلمی که طبق گفته کارگردان بر اساس ایدهای مستند و رئال شکل گرفته، اما در مسیر دراماتیزه شدن به جهان سوررئال و موقعیتی متافیزیک گون سرک میکشد تا به ارتباط درونی/ بیرونی انسان با نور و قد کشیدن به وقت طلوع، تعبیری نمادین و تعمیم پذیر بدهد. سکانس ابتدایی شرح حال تصویری موجزی است از این وضعیت و حس و حالی که در طول فیلم باید مورد ارجاع قرار بگیرد.
«پسر خورشیدی» قصه مرد جوانی است که در نور و روشنایی روز سرپا میشود و در تاریکی شب یک افلیج زمینگیر است. این موقعیت برادر سودجوی او را به سوءاستفاده از او و بهرهکشی مالی از باورهای مردم روستاهای دورافتاده وامیدارد.
امتیاز فیلم در همین بستری است که برای نقد باورهای خرافی انتخاب کرده و به نرمی و ظرافت از بَرِ این دیدگاه انتقادی عبور میکند تا موقعیت مردی را که با نورِ آگاهی میایستد و به وقت ظلمتِ جهل و ناآگاهی در خود فرو میرود، ترجمان تصویری دراماتیک کند. به این ترتیب تحلیل نهایی به سنتز فیلم در ذهن مخاطب واگذار میشود.
در واقع این همان نوری است که باید به واسطه تلنگر فیلم بر ذهن مخاطب بیفتد و زوایای نادیده ای از ساده نگاری در باور و اعتقادات خرافی را برایش وضوح بخشد تا چه بسا او را به کنش و واکنشی مشابه شخصیت محوری وادارد؛ کنشی علیه ملعبه شدن و مورد سوءاستفاده قرار گرفتن!
کارگردان توانسته با درکی چندجانبه، از جایگاه خود به عنوان فیلمنامه نویس و فیلمبردار بهره ای درخور ببرد تا اثری خلق کند که در عین غنای تصویری که از مهارت اصلی او انتظار میرود، قصهای بکر و در عین حال چندلایه را با میزانسنها و قاببندیهای هوشمندانه به شکلی روان و گویا به تصویر بکشد.
«ارفاق»؛ چشم در برابر چشم
فیلم کوتاه «ارفاق» با محوریت یک مدرسه پسرانه رویکردی آسیب شناسانه به رابطه یک معلم و شاگردانش دارد که فراتر از این قصه به موازنه قدرت در اشلی بزرگتر و جامعه ای گسترده تر پهلو می زند.
رضا نجاتی که تجربه ساخت فیلمهای کوتاه متعددی را در کارنامه دارد، «ارفاق» را بر اساس فیلمنامهای از خودش ساخته که در لوکیشن ثابت مدرسه و در محدوده زمانی کوتاه با روندی خطی پیش میرود. ساختاری که برای چنین قصهای که بر محور تغییر و تحول شخصیتی استوار است، میتواند چالشبرانگیز باشد.
علی (هوتن شکیبا) معلم ریاضی یک مدرسه پسرانه است که در اولین سکانس مواجهه او با شاگردانش به واسطه اعلام نمره و تحویل برگههای امتحانی ثبت میشود که به برخورد کلیدی او با یاسر (مهیار راحتطلب)؛ شاگرد قلدر و درس نخوان میانجامد.
این مواجهه هسته اصلی و پیشبرنده کلیت درام است که رویدادهای بعدی از آن ناشی میشوند. در واقع آنچه در ادامه شکل میگیرد، تغییر رویکرد معلم به واسطه قرار گرفتن در موقعیتی است که به جرم ناکرده متهم شده و توان اثبات حقیقت را ندارد.
در این شرایط برای کاراکتر نمونهواری که در پی خروج از مخمصه اتهام قرار دارد (اینجا یک معلم ریاضی)، همواره نیاز به طراحی یک روند درونی- بیرونی برای حرکت در مسیری متفاوت و اقدام به کنشی نامتعارف است.
به گفته بهتر نیاز به رسوب اتفاق، ارزیابی عمق تأثیرپذیری کاراکتر از تهدید و موقعیتی تضعیف شده، بخصوص طراحی پیشزمینه یا کدی برای رسیدن به این خوانش از قانون مقابله به مثل وجود دارد که در تایم ۱۸ دقیقهای فیلم امکان محقق شدن آن به شکلی باورپذیر وجود ندارد.
واقعیت این است که درام موقعیت محوری در «ارفاق» نیاز به بسط و گسترش تدریجی و با طمأنینه بیشتری دارد تا چه بسا با پرورش خطوط و کاراکترهای فرعی به نوعی بسترسازی لازم برای تصمیم خطیر معلم و تثبیت تئوری چشم در برابر چشم انجام شود.
«ارفاق» به جهت کارگردانی، فیلمبرداری، میزانسن، قاببندیها، بازیهای به اندازه و … میتواند در اشل یک فیلم حرفهای استاندارد مورد توجه قرار بگیرد اما به جهت فیلمنامهنویسی و منطق درام جای بحث و نقد بیشتر و بازنگری دارد.
تماشای «پسر خورشیدی» و «ارفاق» در نماوا