هنگامی که چیرگی آخرت ظهور کرد و حقیقت با زدودن حجاب از بصیرت قلب ظاهر شد و چشمها از خواب غفلت بیدار گردید حال دنیا و سرانجام آن شناخته شده نکوهش و زشتی و تاریکی و وحشت آن آشکار میشود.
خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: دعای سحر عنوان عام دعاهایی است که در سحرهای ماه مبارک رمضان خوانده میشود. مشهورترین دعای سحر، دعایی است که حضرت امام علی بن موسیالرضا (ع) از امام محمد باقر (ع) نقل کرده است و عارف عابد و زاهد سالک، سید بن طاووس در کتاب «اقبال الاعمال» سند این دعا را از طریق شیخ طوسی به علی بن حسن فضال و ابن ابیقرّه رسانده و در ضمن اعمال سحرهای ماه رمضان آورده است. همچنین مجلسی در زاد المعاد و شیخ عباس قمی در مفاتیحالجنان دعای سحر را نقل کردهاند.
سید روایت میکند که پیرامون دعای سحر از امام رضا علیه السلام پرسش کرد؛ و حضرت رضا (ع) در پاسخ وی فرمودند: «این دعای ابوجعفر محمد بن علی الباقر علیهما السلام در سحرهای ماه مبارک رمضان بوده است.» و حضرت رضا (ع) ویژگیهای زیر را در مورد دعای سحر از پدرشان از امام باقر (ع) نقل میفرمایند: بزرگی درخواستهای این دعا در درگاه حق تعالی، سرعت اجابت برای دعاکننده، وجود اسم اعظم در این دعا، دعای سحر از مکنون علم حق تعالی است، سفارش به حفظ این دعا از دسترسی نااهلان.
باقرالعلوم علیه السلام در آخر کلام خویش این دعا را، دعای «مباهله» میخوانند. و دعای مباهله، از دعاهایی است که در اعمال روز بیست و چهارم ذی الحجه (روز مباهله) خوانده میشود و مشابه دعای سحر با اضافاتی است که از ائمه معصومین (ع) نقل شده است.
یکی از مهمترین شرحها بر این دعا شرحی است که حضرت امام خمینی نگاشتهاند. تاریخ نگارش این اثر سال ۱۳۴۷ قمری است، در زمانی که از عمر شریفشان بیش از ۲۷ سال نگذشته بود و اولین اثر شناخته شده ایشان میباشد. شرح دعای سحر، بیش از سی سال مخطوط باقی مانده بود و فقط عدهای از نزدیکان و شاگردان ایشان از آن نسخه برداشته و استفاده میکردند.
در سال ۱۳۵۹ شمسی، برای اولین بار متن عربی کتاب همراه ترجمه فارسی به قلم مرحوم آیت الله سید احمد فهری توسط انتشارات نهضت زنان مسلمان منتشر گردید، و پس از دو سال متن عربی آن توسط مؤسسه الوفاء بیروت با مقدمه آقای فهری انتشار یافت.
آنچه در ادامه میخوانید قسمت سوم شرح دعای سحر حضرت امام خمینی به نقل از ترجمه فارسی این کتاب تقدیم نگاه شما روزه داران میشود:
آنچه در قسمتهای قبل گفتیم در همه قسمتهای دعا مشترک است، هرچند بخشهایی از آن با مقام اول تناسب بیشتری دارد و برخی قسمتها شایسته مقام دوم است. اما آنچه به این فقره از دعا اختصاص دارد ایناست که بها به معنی زیبایی است و زیبایی عبارت از وجود است. پس، همه خیرها و زیباییها و حسنها و روشنیها از برکات وجود است تا جایی که گفتهاند این مساله (وجود خیر و زیبایی است) از بدیهیات است. پس، وجود تماماً حسن و زیبایی و نور و روشنایی است و لذا هرچه وجود قویتر باشد زیبایی تمامتر و نورانیتر خواهد بود. هیولا پستترین مرحله وجود و فعیلتش ناقص است، در نتیجه، خانه وحشت و تاریکی و کانون شر و سرچشمه پستیها است و آسیاب نکوهش و کدورت به گرد آن میچرخد. هیولا به خاطر نقصان وجود و ضعف نورانیتش مانند زن نازیبایی است که از آشکار شدن زشتیاش بیمناک است؛ چنانکه شیخ فرمود: «والدنیا لوقوعها فی نعال الوجود واخیره تنزلاته یدعی بأسفل السافلین؛ دنیا را به خاطر وقوعش در صف اراضی عقیم وجود و آخرین تنزلاتش اسفلالسافلین خوانند». هرچند دنیا در نگاه اهل دنیا زیبا و لذتبخش است؛ «کلّ حزب بما لدیهم فرحون؛ هر گروهی به آنچه در نزدش است شادمان است». ولی هنگامی که چیرگی آخرت ظهور کرد و حقیقت با زدودن حجاب از بصیرت قلب ظاهر شد و چشمها از خواب غفلت بیدار گردید و جانها از گورستان جهالت برانگیخته شد، حال دنیا و سرانجام آن شناخته شده نکوهش و زشتی و تاریکی و وحشت آن آشکار میشود. از نبی اکرم، صلی الله علیه و آله، روایت شده است که فرمود: «یحشر بعض الناس علی صور یحسن عندها القرده والخنازیر؛ برخی از مردم به اشکالی محشور میشوند که میمونها و خوکها از آنان زیباترند». این کمال حیوانی و خیر چهارپا بودن و درندگی نیز از برکات وجود و خیرات و نور و زیبایی آن است.
به هر ترتیب، هر چه وجود از آمیختگی به امور عدمی و نقصها و فقدانها و نیز از آلایش جهل و ظلمت به دور و خالص باشد، نورانیتر و نیکوتر میشود. به همین سبب، عالم مثال نورانیتر از عالم طبیعت است و عالم روحانیات و مقربان، که از مجرداتاند، از آنها نورانیترند و عالم ربوبی از همه عوالم، به سبب خالص بودنش از نقص و پاک بودنش از امور عدمی و منزه بودنش از ماهیت و ملحقات آن، نورانیتر است. البته، ً نوری جز نور او وجود ندارد و نیکویی و روشناییای نیست مگر در نزد او. زیرا او تمامی نور و نیکویی است و تمامی او نور و نیکویی است.
سید بزرگوار محقق داماد، قدس سره، در کتاب تقدیسات، بنا بر نقل صحیح میگوید:
«وهو کلّ الوجود وکلّه الوجود وکلّ البهاء والکمال وکلّه البهاء والکمال وما سواه علی الاطلاق لمعات نوره ورشحات وجوده وظلال ذاته؛ خداوند همه وجود است و همه او وجود است، و همه نور و کمال است و همه او نور و کمال است، و غیر او، همگی پرتوهای نور و رشحات وجود و سایههای ذاتش هستند».
پس، خدای متعال نور و خیر محض است بدون آمیختگی با ظلمت، کمال است بدون غبار منقصت، و روشنایی است بدون اختلاط با تیرگی؛ زیرا او وجود بدون عدم و انیّت بدون ماهیت است. عالم نیز به اعتبار اینکه نشانه او و منسوب به اوست و سایه گسترده خداوند بر ذوات ظلمانی آن قرار گرفته و رحمت واسعهاش زمینهای هیولایی را پر کرده نور و بها و اشراق و ظهور است: «قل کلّ یعمل علی شاکلته؛ بگو هرکس بر طبق شاکله خود عمل میکند». [عالم از آن رو که] سایه نور [است] نور است: «الم تر الی ربک کیف مدّ الظلّ؛ آیا نمیبینی که پروردگارت چگونه سایه را گسترانید؟» اما دنیا به اعتبار نفس خود هلاکت و ظلمت و وحشت و نفرت است: «کل شیء هالک الّا وجهه؛ هر چیزی جز وجه حق نابودشدنی است». و وجه باقی، بعد از نابود شدن تعینها و فنای ماهیتها، همان ربط وجوبی است که تقوّم و تحقق مستقل ندارد و مستقلاً حکمی نیز ندارد. از این نظر، اشیا خود او هستند. از پیامبر، صلی الله علیه و آله و سلم، روایت شده است که «لو دلّیتم الی الارض السفلی لهبطتم علی الله؛ اگر با ریسمانی به سوی زمینهای فرودین پایین روید، بر خداوند فرو خواهید آمد».
پس، خداوند هویت مطلق و بها تام است و غیر او هیچ هویت و بهایی وجود ندارد. عالم، از نظر غیر بودنش، نه بهایی دارد نه هویتی نه وجودی و نه حقیقتی، و سراسر خیال اندر خیال است. کلّی طبیعی [در عالم خارج] وجود ندارد. از این رو، چگونه میتواند بها و نور و شرف و ظهوری داشته باشد؟ بلکه آن نقصان و قصور و هلاکت و بینشانی است.
توضیحی درباره صفات بها و جمال
برخی از صفات الهی احاطه کامل بر سایر صفات دارند (مانند ائمه هفتگانه)، ولی بعض دیگر چنین نیستند هر چند برای آنها هم محیط و محاط بودن وجود دارد. با توجه به این نکته، میتوان میان صفت بها و صفت جمال تفاوت قائل شد. بها عبارت است از نوری که ظهور و بروز در آن مدّ نظر باشد. بنابراین، همه صفات ثبوتیه جمالاند، ولی فقط بعضی از آنها بها هستند. بهی نیز، به یک اعتبار، از اسماً ذات، به اعتبار دیگر از اسماً صفات و به اعتبار سوم از اسماً افعال است؛ اگر چه به اسماً صفات و افعال شبیهتر است. جمیل نیز از یک منظر از اسماً ذات است و از منظر دیگر از اسماً صفات، اما از اسماً افعال شمرده نمیشود؛ گرچه با اسماً صفات مشابهت و مناسبت بیشتری دارد.
یکی از بزرگان مشایخ اهل سیر و معرفت، رضوان الله علیه، در کتاب خود موسوم به اسرار الصلاه در تفسیر «بسم الله الرحمن الرحیم» بر اساس اسرار حروف، بعد از ذکر چند حدیث و خبر از جمله حدیثی که در کتاب کافی و توحید و معانی از عیاشی به نقل از اباعبدالله، علیه السلام، بدین مضمون ذکر شده است که «الباء بها الله والسین سناء الله والمیم مجد الله؛ منظور از باء بها خداوند، مراد از سین سنای خداوند و مراد از میم مجد خداوند است» (قمی هم از امامان باقر و صادق و رضا، علیهم السلام، مانند همین روایت را نقل کرده ولی به جای مجد خداوند، ملک خداوند آورده است) فرموده است:
«أقول: [و] یعرف من هذه الاخبار و غیرها، ممّا روی فی الابواب المختلفه، أنّ عالم الحروف عالم فی قبال العوالم کلّها، وترتیبها ایضا مطابق مع ترتیبها، فالالف کأنّه یدلّ علی واجب الوجود، والباء علی المخلوق الاول، وهو العقل الاول والنور الاول، وهو بعینه نور نبیّنا، صلی الله علیه وآله وسلّم. ولذا عبّر عنه ببهاء الله، لأنّ البهاء بمعنی الحسن والجمال. والمخلوق الاول إنّما هو ظهور جمال الحق، بل التدقیق فی معنی البهاء أنّه عباره عن النور مع هیبه ووقار، وهو المساوق المجامع للجمال والجلال؛ از این احادیث و احادیث دیگر که در بابهای مختلف آمده معلوم میشود که عالم حروف عالمی است در برابر [و به ازای] عالمهای دیگر و ترتیب حروف نیز مطابق ترتیب عوالم است؛ چنان که گویی الف دلالت بر واجب الوجود میکند و باء بر مخلوق اول که عبارت است از عقل اول و نور اول که همان نور پیامبر ما، صلی الله علیه وآله وسلم، باشد. به همین سبب است که از آن به بها خداوند تعبیر کردهاند، زیرا بها به معنی حسن و جمال است. و مخلوق اول ظهور جمال حق است. تدقیق و تعمیق بیشتر در معنی بها آن است که بگوییم بها عبارت از نور همراه با هیبت و وقار است، که در این صورت بها معادل جمال و جلال میشود».
من میگویم: صفات متقابل به سبب گرد آمدنشان در عین وجود، به نحو بساطت و تنزه از کثرت، همگی در هم داخلاند، لذا در هر صفت جمالی جلالی و در هر جلالی جمالی نهفته است، منتهی بعضی صفات در ظاهر جمالاند و در باطن جلال و بعض دیگر برعکس. از این رو، هر صفتی که جمال در آن ظاهر باشد صفت جمال و هر صفتی که جلال در آن ظاهر باشد صفت جلال شمرده میشود. بها نیز نوری همراه با هیبت و وقار و در بر دارنده جمال و جلال است، اما چون هیبت در بها در مرتبه باطن است و نور در مرتبه ظهور، بها از جمله صفات جمال محسوب میشود که جلال در آن باطنی است. نیز، چون جمال عبارت از چیزی است که متعلق به لطف باشد، بدون اعتبار ظهور و عدم ظهور در آن، لذا بها به وسیله جمال احاطه شده و در آن محاط است.
آنچه گفتیم در مرتبه فعل و تجلی عینی نیز صادق است. پس، بها ظهور جمال حق است که جلال در آن نهان است، عقل ظهور جمال حق است، شیطان ظهور جلال حق تعالی، و بهشت و مقاماتش ظهور جمال و بطون جلال است. جهنم و درکاتش نیز عکس آناند.
حال، اگر اشکال کنی که در برخی از احادیث ائمه اطهار، صلوات الله علیهم، آمده که «بالباء ظهر الوجود وبالنقطه تحت الباء تمیّز العابد عن المعبود؛ وجود به سبب باء ظاهر شد و به وسیله نقطه زیر باء عابد از معبود متمایز شد». و ظهور وجود به واسطه مشیت همان حقی است که خلقت به واسطه آن صورت گرفته است. در بعض احادیث آمده: «خلق الله الأشیاء بالمشیئه وخلق المشیئه بنفسها؛ خداوند اشیا را به واسطه مشیت و مشیت را به خود مشیت آفرید»، پس قرار دادن بای بها به معنای عالم عقل دیگر چه وجهی دارد؟ میگویم: این مطلب هم از یک منظر صحیح است، زیرا عقل نیز از جهتی مقام مشیت است؛ چون عقل ظهور مشیت و مقام اجمال همه عوالم است، چنانچه در محل خود اثبات شده که شیئیت شیء به شکل تمام و کمال آن شیء است.
اللهم انّی اسئلک من جمالک بأجمله و کلّ جمالک جمیل.
اللهم انّی اسئلک بجمالک کلّه.
اللهم إنّی اسئلک من جلالک بأجلّه و کلّ جلالک جلیل.
اللهم انّی اسئلک بجلالک کلّه…
بارالها، از تو درخواست میکنم به جمیلترین جمالت حال آنکه همه جمال تو جمیل است. پروردگارا، از تو درخواست میکنم به همه جمالت.
بارالها، از تو درخواست میکنم به جلیلترین جلالت و همه جلال تو جلیل است.
پروردگارا، از تو درخواست میکنم به همه جلالت.
بدان، ای عزیز، که وجود هرچه بسیطتر و به وحدت نزدیکتر باشد شمولش بر کثرات بیشتر و احاطهاش بر امور متضاد کاملتر است. اموری که در عالم زمان متفرقاند در عالم دهر مجتمعاند و چیزهایی که در ظرف خارج با هم متضادند در ظرف ذهن با هم هماهنگ هستند. اموری که در نشئه اول متفاوتاند در نشئه آخرت با هم متفقاند و این به سبب وسیع بودن ظرفها و نزدیکی آنها به عالم وحدت و بساطت است. شنیدم یکی از ارباب معرفت، رضوان الله تعالی علیه، میفرمود: «جرعهای آب در بهشت شامل همه لذتها، اعم از شنیدنیها (انواع موسیقی و نغمههای مختلف) و دیدنیها (لذتهای حاصل از دیدار صورتهای نیکو و دیگر شکلها و رنگها) است. سایر حواس هم بر همین قیاساند و لذتهای هر یک به طور جداگانه و متمایز از دیگر حواس درک میشوند. و این به سبب حکومت نشئه خیال و بروز سلطنت آن است».