مجله نماوا، آرش عنایتی
کمی بِلا تار، کَمَکی تارکوفسکی و کمی تارتر و مبهمتر از این هر دو؛ و کمی بیشتر و پیشتر از هر فیلمساز همنسلاش. امیرحسین ثقفی در فیلمِ «روسی» یک چنین چیزی است. تراولینگهای متعدد، لوکیشنهای متنوع و فضای غمناک و نمناک، ملودیهای آشنای فیلمهای بلا تار و تارکوفسکی، سقفِ کارگردانی ثقفی و فیلماش نیست. ایستایی توربینهای بادی در لحظهی ترک مرجان و تردید یوسف در قبول خواستهاش، تدوین همپوش (برای نمونه در لحظه ریختن آب) و آن ضربات ریتمیک و افزون شوندهی قطرات باران در نمایِ درنگ توماج و … همه و همه از فراتر رفتن ثقفی از دیوارِ تقلید دارند و این همه، در محدودهی رئوس مثلثی عشقی آغشته به انتقام، گرد آمدهاند. جایی که ترکیب عاشق/ عشق/ معشوق ( توماج/ مرجان/ یوسف) مدام در حال تغییر و تغیُر است. جهانی کوه مانند که نه تنها هر فعلی به سوی فاعلاش و هر صدایی به سوی منبعاش هجوم میبرد که تموجاش دامان دیگران از نو رسیده را هم میگیرد. اینگونه است که هر سه، در دایرهی تکرار افعال دیگران دست و پا میزنند. یکی (توماج) از بندِ اجتماع رهیده، دیگری (مرجان) از بند شرع و عرف جسته و آن یکی (یوسف)، از بند نفس و هستیاش گذشته. توماج به مستی (دلیلِ دیدنِ گشوده شدن دستاناش توسط ابراهیم از همین روست) مرجان با ازدواجی ناخواسته و یوسف در قربانی کردن عشقاش در پای خداوند، رهایی خواستهاند لیکن هر سه در چنگال قضا اسیرند. بی سبب نیست که هر سه را در نماهایی جداگانه یکبار به زانو افتاده میبینیم. دنیای آدمیان ناکام به گناه آدمیای دیگر. سربازی که از دختری روسی کام ستانده اکنون، فرزندش به انتقام از عشق، کام میجوید. فرزندی که کمترین شباهت را به مادر دارد و در عوض، دیگران ( به کمک گریم و رنگ موها) بیشتر شبیه به روسی هستند. برای رهایی از چنگال قضا، یکی به قربانگاه میرود. دومی قربانی میکند و آن یکی علت قربانی کردن میشود و هر سه آگاه از پوچی دنیایشان. سونیا اما، نسل ناشنوایی است که به نعمت گنگی بر جهانی به مثابه کوه، فریاد بر میدارد! که شاید گنگی، حریف کوری قضاوت شود!
پی نوشت: تدوین همپوش، اصطلاحی که دیوید بردول در کتاب هنر سینما، برای تدوینی این چنینی به کار میبرد. تدوینی که یکی از مزایایش بسط زمان است. Overlapping editing