مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی کافه ستاره روایتی است متقاطع از جریان زندگی سه زن در کشمکش عشق و ناکامی و تلاش برای بقا که موفق میشود بر بستر تقابل سنت و مدرنیسم، مکان و جغرافیا را تبدیل به شخصیتی شناسنامه دار و پیشبرنده کند.
سامان مقدم چهارمین فیلم سینمایی خود را پس از «سیاوش»، «پارتی» و «مکس»؛ سال ۱۳۸۴ براساس فیلمنامهای از پیمان معادی به تصویر درآورد. معادی که آن مقطع تنها به عنوان نویسنده شناخته میشد، فیلمنامههای تجاری و گیشهپسند همچون «آواز قو»، «عطش» و «کما» را در کارنامه داشت. به همین واسطه «کافه ستاره» در کارنامه او تجربهای متمایز با مایههای هنری و روشنفکرانه به واسطه تم و ساختار محسوب میشد. فیلمنامهای با روایت تودرتو و متقاطع که اقتباس از رمان «خیابان میداک» (میداق) نجیب محفوظ؛ نویسنده و نمایشنامهنویس مصری و برنده جایزه نوبل ادبیات است و فیلمی مکزیکی هم براساس رمان او در سال ۱۹۹۵ ساخته شده است.
فیلم کافه ستاره همچنانکه از نامش برمیآید؛ درام خود را حول محور یک مکان پیش میبرد که در طول فیلم شخصیتی فراتر از یک لوکیشنِ صرف مییابد و هویتمند میشود. کافهای در محلهای قدیمی که نقطه اتصال خط داستانی سه زن از اهالی همان محله است. محوریت یافتن این لوکیشن و جایگاه و نقش دراماتیک آن در محلهای سنتی که در معرض هجوم مدرنیته قرار دارد؛ در هویتمند شدن کافه ستاره نقشی کاربردی دارد. مدرنیتهای که هم به شکل عینی به واسطه حضور دلالان، برجسازان و برجسازی در فیلم برجسته شده هم به واسطه روابط و مناسبات برآمده از جهان مدرن که حیات و جریان زندگی ساده و سنتی اهالی محل؛ بهخصوص این سه زن را مورد تهدید قرار میدهد.
به این ترتیب با سه زن به نامهای فریبا (افسانه بایگان)، سالومه (هانیه توسلی) و ملوک (رویا تیموریان) سر و کار داریم که خط زندگی آنها به واسطه اپیزودهای مجزا و واجد آغاز و میان و پایان در فیلم به تصویر کشیده شده است. در این میان کافه حکم همان فصل مشترکی را دارد که به نویسنده و فیلمساز امکان داده تا در روند خطی هر اپیزود، رفت و برگشتهایی کدوار به اپیزودهای دیگر داشته و به این ترتیب قصه هر اپیزود همچنان در اپیزودهای دیگر جاری و در حال پیشروی باشد. این طراحی هوشمندانه (متأثر از رمان و فیلم مورد اقتباس که به نوعی متناسب با فرهنگ و روابط و مناسبات این سرزمین ایرانیزه شده)، امکانی ایجاد کرده تا با روایتی سیال و پویا و پیشرونده مواجه باشیم که در هیچ لحظه ای از کاراکترهای سه گانه محوری خود غافل نمی شود و از همجواری درام زندگی آنهاست که به سنتز نهایی میرسد.
همانطور که اشاره شد فیلم با محوریت کافه ستاره در محلهای سنتی و قدیمی پیش می رود که متعلق به فریبا است. زنی با مشکلات عدیده که به نقشوارهای از رفتار، منش و کنش و واکنشهای مردانه تبدیل شده و این ویژگی را میتوان هم در صورت ظاهری کاراکتر و هم در رفتارهای او دنبال کرد.
زنی که در مقابل تغییر مناسبات روزگار و آنچه مظاهر هجوم مدرنیته به جهان سنتی محله و کافه است، مقاومت و ایستادگی میکند و به همین واسطه پذیرای آسیب و لطمه و از دست دادنهایی میشود که مرگ همسر نمونهای از آن است.
به همین ترتیب میتوان جهان نمونهوار فیلم را در همان محله قدیمی و کافهای که محل تبادل افکار و اشتراک دیدگاههاست خلاصه کرد که وقتی مورد تهدید و هجوم نمایندگان مدرنیته و برجسازها و … قرار میگیرد، فریبا را به تقابل وامیدارد. بر چنین بستری است که کافه ستاره به تدریج هویت خود را فراتر از یک مکان شناسنامهدار، به واسطه جایگاه تمثیلی و نمادین در جهان درام و جهان ذهنی قهرمان فیلم پیدا میکند که این فروپاشی را برنمیتابد و تاوانش را هم میدهد.
خط قصه دوم داستان سالومه را روایت میکند که با آرزوهای ساده و متداول در انتظار رسیدن به عشقاش؛ ابی (پژمان بازغی) است. او هم تغییر مناسبات و هجوم مظاهر جهان مدرن به محله و آدمها و خودش را برنمیتابد و میتواند نسخه جوان و رویاپرداز فریبا باشد که هنوز در شکستها و ناکامیهای مداوم از آرزو تهی نشده است.
اما او هم تاوان این نپذیرفتن و همراهی نکردن با تغییر جهان اطرافش را با از دست رفتن معصومیت و شادی و سرزندگی و جهان رویاهایش میدهد و در راستای کاراکتر فریبا قرار میگیرد اما به شیوه و روش و جهانبینی خود که متأثر از تجربههای شخصیاش است.
در این میان ملوک زنی است که میتواند نقطه تعادل بین این دو کاراکتر محسوب شود. زنی میانسال با رویای ازدواج که یک ویژگی متمایز نسبت به دو زن قبلی دارد؛ آنهم انعطافپذیری نسبت به جهان اطراف و تغییراتی است که به شکلی اجتنابناپذیر او، محله و رویایش را تهدید میکند. به واسطه همین روحیه است که میتوان او را نقطه روشن و امیدبخشی درام در جهان تلخ فقدانها و از دست رفتنها قلمداد کرد که با پذیرش میتواند تاوان را تبدیل به پاداش کرده و رویای خود را جامه عمل بپوشاند. زنی که به واسطه تمایز شخصیتی و خوانش ظریفی که رویا تیموریان از این نقش داشته، هم غافلگیرکننده است هم رگههای کنترل شده طنز را وارد جریان تلخ زندگی در این درام میکند تا حکم هوایی تازه را در کشاکش مرارتهای بیشمار داشته باشد. مَنشی که نه تنها در تعدیل و تلطیف فضای فیلم بلکه به عنوان پیشنهادی برای نوع و شیوه مواجهه و مقابله با تغییرات و تهدیدها میتواند مورد توجه قرار بگیرد. زنی که میخواهد به هر طریقی شده ادامه بدهد و زندگی را آنطور که میخواهد بسازد نه آنطور که برایش ساخته شده است.
«کافه ستاره» فیلمی است پرکاراکتر که از حضور جمعی از بازیگران حرفهای و جوان و آینده دار آن زمان بهره برده که امروز کارنامه پرباری دارند. از حامد بهداد و هانیه توسلی تا پژمان بازغی و … البته نقشآفرینی به یاد ماندنی رویا تیموریان که تصویر آشنای زنانه خود را شکسته و افسانه بایگان که خود را احیا کرده تا نقش آفرینیهای این فیلم همچنان تا امروز در کارنامهشان بدرخشد.