مجله نماوا، فریبا اشوئی
پسر خورشیدی
«پسر خورشیدی» را میتوان یک درام اجتماعی- انتقادی کوتاه با موضوع دین، اعتقادات و باورهای مذهبی دانست. فیلم در عین کوتاهی آکنده از سخنان نغز و اشارات معناگرایانه همراه با تصاویر زیبا و خلاقانه است. دلیل این زیبایی و لطافت تصاویر را میتوان هوشمندی فیلمساز برای انتخاب جغرافیای مناسب برای روایت قصهاش دانست. پیرنگ اصلی روایت «پسر خورشیدی»، پرداخت زیرپوستی به پدیده شارلاتانیسم و گسترش آن در اجتماع با دلیل و بیدلیل با واسطه و بیواسطه است. مرد جوانی که در حالت طبیعی اش یک معلول به شمار میرود و برادرش مترصد درمان و شفای اوست، به هر دری میزند و این بار دست به دامن امامزادهای در دل کوههای شمالی کشور شده است. اما در ادامه میبینیم که انرژیهای صبحگاهی کائنات پاکساز و احیاء بخش زندگی این مرد جوان است. بنابراین تعریف، حالا نوع حیات این مرد جوانِ معلول، وسیلهای شده است برای ایجاد درآمدهای نامشروع و پر دردسر برای سودجویان (برادر و سایرین) که با بهرهبری از آن به نام دین و مذهب و به کام دل خود، قدم بردارند. کارگردان فیلم «پسر خورشیدی»، آرمان فیاض است که پیش از این فیلم کوتاه و موفق «مانیکور» را از او دیدهایم. «مانیکور» پیش از این چندین جایزه ملی و بینالمللی را از آن خود کرده است. نقطه اشتراک «پسرخورشیدی» با این فیلم تمرکز و توجه فیلمساز به جامعه سنتی وخرافهپرست است. در «مانیکور» جامعه سنتی و خرافهگرا با گزافهگویی به نابودی یک زندگی حُکم میدهد، اما در «پسر خوشیدی» همان خرافات در جامعه سنتگرا و مذهبی مستمسکی میشود برای سودجویی سودجویانی که با شارلاتانیسم از عقاید خالص مردم برای خود کیسه میدوزند.
آرمان فیاض کارگردان «پسر خورشیدی» فیلمبرداری فیلم را نیز خودش برعهده گرفته است. او پیش از فیلمبرداری این فیلم، فیلمبرداری دهها فیلم کوتاه و مستند را در کارنامه هنریاش به ثبت رسانیده است. حاصل این تجربه و تلاش را میتوان در خلاقیت منحصر به فرد بصری فیاض در این فیلم، خصوصا قاببندی، میزانسن، نورپردازی و …مشاهده کرد و لذت برد. «پسر خورشیدی» زبانش زبان تصویر و هنرش هنر فیلمسازی با زبان سینما است. فیلمی تماما نقش نور، صدا و میزانسن. دیالوگ چندان در این فیلم محوری و راهبردی نیست. بلکه این نقوش و تصاویر در لوکیشنها و موقعیتها هستند که شارح شخصیتها و موقعیتها میشوند و این حکایت تلخ انتقادی را روایت میکنند.
«پسر خورشیدی» با طلوع خورشید حکایتش طلوع میکند و با غروب آن در پیلهاش فرو میرود. پایان فیلم را میتوان تمثیلی زیبا از طلوعین خورشید و پسرش دانست که به زیبایی تمام به تصویر کشیده شده است.
ارفاق
ایده اصلی «ارفاق» از دل یک بحران شکل میگیرد. این فیلم کوتاه اجتماعی- انتقادی به کارگردانی رضا نجاتی که توانسته است سیمرغ بلورین بهترین فیلم کوتاه از جشنواره چهلم فجر را از آن خود کند در موضوع به بحرانی خاص و پراهمیت درباره ضرورت اخلاق در بستر و محیط تربیتی-آموزشی میپردازد.
علی طیاری دبیر ریاضی منضبط و موفق دبیرستان پسرانه، در مواجهه با یکی از دانش آموزان خود دچار بحران و چالش اخلاقی میشود. چالشی که در نهایت منجر به تخریب باور و کاریزمای شخصیتی او میشود. چندین پیرنگ فرعی دیگر هم در این قصه کوتاه تعبیه شدهاند تا به پشتوانه آنها، پیرنگ اصلی قصه، قوت و باورپذیری بیشتری داشته باشد.
ترس، فقر، خشونت، صداقت و… از جمله این پیرنگهای فرعی هستند که نویسنده و فیلمساز، برای تقویت بحران اصلی قصه و فراهمسازی زیرساختهای معنایی استوار، از آنها بهره میبرد. رویارویی معلم، دانشآموزان، کادر آموزشی و اولیاء در طول این قصه کوتاه، چندین نقطه عطفِ درخشان، بِکر ومهم را برای این روایت رقم میزنند. موقعیتهایی که پایههای دراماتیک و شخصیتپردازی داستان، بر پایه آنها شکل میگیرد. آغاز این روایت، وقتی دبیر ریاضی از وضعیت درسی بچهها اظهار نگرانی میکند و نمرات را ناامیدکننده و ارفاقی ارزیابی میکند، مخاطب با شخصیت دغدغهمند و دلسوز او آشنا میشود.( نقطه عطف اول- معرفی پروتاگونیست اول)
یاسر دانش آموز درس نخوان بعد از موقعیت تحقیرآمیزی که بدلیل نمره پایین ریاضیاش در آن قرار میگیرد، دست به تهدید و خود زنی میکند. (نقطه عطف دوم- انتاگونیست اول) مدیر مدرسه که شرایط پیشامده را دلیلی بر تهدید موقعیت کاری و شهرتی خود و مدرسهاش ارزیابی میکند. (نقطه عطف سوم- انتا گونیست دوم)
پدر یاسر که در ادامه بحران فراهم آمده توسط پسر، شرایط را به سمت باجخواهی و سودجویی پیش میبرد. (نقطه عطف چهارم- آنتاگونیست سوم)
دانشآموز ممتاز کلاس که برای رهایی از ترسها و پایان بخشی به تهدیدهای زورگوی کلاس (یاسر) تبدیل به دستیار دبیر برای فراهمسازی موقعیت تقابل میشود. (نقطه عطف پنجم- شخصیت سازی سیاه و سفید) و سرانجام اقدام نهایی دبیر که با عبور از چارچوبهای اخلاقی و عقلانی-ارزشی، از دانشآموز خودش برای عبور از یک شرایط بحرانی، الگو و پیشی گرفته و اینبار او دست به خود زنی میزند. (نقطه عطف ششم-پروتاگونیستی که در لحظه و موقعیت بحرانی تبدیل به آنتاگونیستی مخوفتر از سایرین میشود)
و اما مهمترین اتفاق این داستان بستر جغرافیایی آن است که اصل روایت در آن مکان اتفاق میافتد. دبیرستانی که محلی برای آموزش علم و تربیت و پرورش روح و ترویج اخلاق است. کارخانه انسانسازی که در تعقیب یک بحران تبدیل به جولانگاه رذایل میشود. پدر دانشآموز در جایی اشاره میکند که این ساختمان روزگاری زندان بوده است. پیداست که اتمسفر منفی آن فضا، بر احوالات امروز آن بیتاثیر نبوده است. قیاسی خلاقانه و تاثیرگذار که به ظرافت، بر اهمیت یک موضوع بحرانساز (خلاء تربیت و پرورش اخلاق در کنار آموزش) اشاره دارد. هوتن شکیبا به عنوان پروتاگونیست اول این روایت، نقش محوری و مهمی در شکلگیری و موفقیت فیلم دارد. او در قالب شخصیتی دبیر(علی طیاری) در یک فرآیند کوتاه مدت، از اوج به زیر فرود آمده و زیر بار سنگینی آن له میشود. شکیبا علیرغم کوتاهی نقش، خیلی خوب، اثر گذار و کامل ظاهر شده و بازی زیرپوستی و بر پایه زبان بدنش، شخصیت دبیر را خاص و شکیبا را که ایفاگر آن است، خاصتر از همیشه ساخته است. نور و قاببندیهای «ارفاق» خوب، خاص و در خدمت داستان هستند. شروع روایت باروزمرگیهای معمول یک دبیرستان پسرانه کلید میخورد. کادرهای باز و نورهای روشن. اما هرچه بیشتر پیش میرویم، نورها کمرنگتر و تاریکی و سیاهی غالب میشوند. روایت از کلاس ریاضی (نماد حساب، منطق و نظم) آغاز و در کلاس ادبیات که نماد فرهنگ و فرزانگی است با نقش دو نام از مفاخر ادبیات بر روی تخته سیاه (نیما یوشیج و سهراب سپهری) ادامه مییابد.
سکانس پایانیِ فیلم، اوج درماندگی و استیصال دبیر را در اتاقی کوچک، کم نور و متروک به تصویر میکشد. پایانی مبتنی بر تعلیق یا تعلیقی بیپایان که نتیجه را برعهده تماشاگر میگذارد. همان جا که علی طیاری دبیر صحبت درباره اتفاق رقم خورده را به بعد واگذار میکند. چرا که توان رویارویی با نسخه جدید خودش را ندارد.