مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی کمدی نان، عشق و موتور ۱۰۰۰ یک کمدی ساختارمند با محوریت قصهای آشنا است که به واسطه ساختارمندی و شیوه روایت درهم تنیده فیلمنامه، تبدیل به اثری قابل تأمل در گونه کمدی و البته سینمای ایران شده است.
ابوالحسن داودی سال ۱۳۸۰ هشتمین فیلم کارنامه خود را -که کمدی اصلیترین وزنه آن بود- بر مبنای فیلمنامهای مشترک با پیمان قاسمخانی ساخت. همکاری موفقی که نقطه آغاز آن «من زمین را دوست دارم» و «بوی خوش زندگی» بود و اینبار به واسطه تجربهمندی و اشتراک نظر این نویسنده و کارگردان، به قوام و شکل ایدهآل خود رسید تا نقطهای طلایی را در کارنامه هر دو ثبت کند.
فیلم نان، عشق و موتور ۱۰۰۰ در دوران اوجگیری سینمای کمدی آبرومند، یکی از فیلمهایی بود که اعتباری تازه به این گونه سینمایی؛ بهخصوص از وجه اهمیت فیلمنامه و فیلمنامهنویس داد و جرقه آغازین دهه طلایی این ژانر را روشن کرد که متأسفانه در دهه ۹۰ به تدریج رو به افول گذاشت و امروز به خاموشی گراییده است.
دههای که با اعتباربخشی به جایگاه فیلمنامهنویس در سینما و تلویزیون آغاز شد و گروهی از نویسندگان جوان، خلاق و خوش قریحه را وارد عرصه حرفهای کرد که هرچند در دهههای آتی راه بسیاری از آنها به بازیگری، کارگردانی و … تغییر کرد، اما تأثیر اولیه گامهای تعیین کننده آنها قابل چشمپوشی نیست.
ایده فیلم نان، عشق و موتور ۱۰۰۰ برگرفته از رمان «شوهر مدرسهای» جووانینو گوارسکی؛ نویسنده و طنزپرداز ایتالیایی است که بعدها کاراکتر طنز معروف او «دن کامیلو» هم در آثار قاسمخانی مورد توجه و بازخوانی قرار گرفت.
محوریت فیلم با ضرب الاجل زمانی دختری جوان به نام باران (بهاره رهنما) برای بهرهمندی از ارثیه کلان خانوادگی است که عمو و قیّماش؛ یارولی (اکبر عبدی) برای ازدواج او تعیین کرده است. اما اهمیت فیلم در بسط و گسترش هوشمندانه این خط اصلی به واسطه خطوط فرعی برآمده از یکدیگر و مهمتر از آن؛ بستری است که برای احیای کلیشههای فیلمفارسی و قهرمان نام آشنایش طراحی کرده است.
در واقع این فیلم ویژگی اصلی خود را از فرم و ساختار روایی و چگونگی تلاقی خطوط داستانی و پس و پیش شدن زمان به منظور پیدا کردن بهترین زمان تداخل نقاط عطف و اوج و گرهگشایی دریافت میکند و به همین واسطه است که جذابیت آن با هر بار دیدن افزون و همچنان قابل پیگیری و همراهی است.
در پیگیری این خط داستانی آنچه اهمیت مییابد؛ طراحی شخصیت باران به عنوان دختری مستقل و ازدواج نکن است که برای دستیابی به ارثیهاش علیرغم میل باطنی مجبور به قرار گرفتن در موقعیت ازدواج میشود و همین کشمکش و تضاد، او و اطرافیان طماعاش را به ایده ازدواج صوری میرساند.
در چنین موقعیتی پیدا شدن یک خواستگار قلابی که طبق نقشه وارد بازی شده و بدون دردسر هم از بازی خارج شود، مأموریتی جذاب برای ورود یک کاراکتر تیپیکال؛ برزو تعمیرکار (سروش صحت) به درام است. خواستگاری که هرچند طبق نقشه وارد میشود، اما قصد خروج از بازی را ندارد؛ چراکه واقعاً عاشق باران شده است.
این همان نقطه تلاقی مهمی است که به واسطه چینش دقیق خطوط داستانی و طراحی موقعیت مواجهه میتوانست تبدیل به نقطه ضعف یا قوت تعیینکننده فیلم شود. اتفاقی که خوشبختانه به بهترین شکل در فیلم افتاده و دو خط قصه را در بزنگاهی به هم پیوند داده که مخاطب اشراف کافی به هر دو قصه و کاراکترهای محوری آنها دارد.
برزو کاراکتر فرعی اما پیشبرندهای است که اتفاقاً فیلم با او و نه با کاراکتر باران شروع میشود. با معرفی این تعمیرکارِ ماشینِ مشتی و عشقِ فیلمفارسی و کاشت ایدهی موسیقی عشق در نگاه اول، درام چرخشی ظریف به سمت معرفی باران و نیاز دراماتیک او دارد و خط داستانی او را به عنوان محور اصلی فیلم پیش میبرد. در بزنگاهی که او دربهدر دنبال یک خواستگار و داماد قلابی میگردد؛ کاشت اولیه به داشت و برداشت رسیده و خط قصه برزو به داستان اصلی پیوند میخورد.
در این بخش فیلم متکی بر شکل گرفتن تضادهای میان باران و برزو پیش میرود که موقعیتهای خندهداری ایجاد میکند و ظاهراً جایی برای همدلی و عشق بین آنها باقی نمیگذارد. اما برخلاف پیش فرضها، بسترسازی عشق به گونهای تدریجی پیش میرود که باران در بزنگاهی دراماتیک از سر سفره عقد با آریو شمسِ کلاهبردار یا همان عباس الویس (حسام نواب صفوی) به در تعمیرگاه میرود و از برزو خواستگاری میکند.
بر بستر همین درام پرپیچ و خم که به شکلی روان و حساب شده با توزیع اطلاعات پیش رفته و مخاطب را همراه میکند، کلیشههای رایج فیلمفارسی از عشق پسر فقیر و دختر پولدار تا قهرمان فرودست فردینوار احیا شده و به گفته بهتر خوانشی کاربردی از ویژگیهای ذاتی این تیپ در مواجهه با تیپ جوان دخترپسند امروزی میشود که نقطه طلایی درام را رقم میزند.
خوانشی که در بطن خود از تقابل این تیپهای آشنا به تقابل جناحهای سیاسی در قالب گروه فشار و اصلاح طلب نقب زده و در نهایت با پیشنهاد گفتوگو، همراهی و تعامل به عنوان رویکردی مدرن به چالش های جهان امروز، نقطه پایان را میگذارد.
فیلم نان، عشق و موتور ۱۰۰۰ علاوه بر خطوط فرعی متعدد که نقاط تلاقی هوشمندانهای با خط قصه اصلی دارند، از کاراکترهای فرعی متنوعی بهره برده که هر یک به فراخور نیاز درام هویت و شناسنامه کمّی، کیفی و مخصوص به خود را یافته و علیرغم ریشههای کلیشهای از تیپهای متداول متمایز میشوند.
از دختر پولدار و پسر فقیر تا نمایندگان گروه فشار و اصلاحطلب، از خواستگار کلاهبردار تا عمو- قیم زورگو، مادربزرگ دلسوز و طماع و … که همگی سویهای غافلگیرکننده برای تغییر مسیر درام و البته الگوی تیپیکال خود دارند تا مخاطب را کنجکاوانه به همراهی وادارند.
در نهایت یک نریشن کاربردی و دراماتیک به گونهای این خطوط داستانی چندگانه، کاراکترهای متنوع و قصه چندلایه را به هم پیوند داده که فیلم بدون ابهام و لکنت قصه عاشقانه روئی خود را به شکلی جذاب پیش می برد. همچنین در احیای الگوها و مفاهیم کلیشهای و درونمایه هجوگونهای که در شوخی با سویههای سیاسی و اجتماعی و عاشقانه درام در پیش گرفته، موفق عمل میکند.
به همین واسطه است که میتوان فیلم نان، عشق و موتور ۱۰۰۰ را نقطه آغازین ورود به دهه طلایی اهمیت یافتن جایگاه فیلمنامه و فیلمنامهنویس در سینما و تلویزیون ایران و بهخصوص اعتبار یافتن گونه کمدی دانست که متأسفانه این اهمیت و جایگاه به دلایل مختلف و متعدد تا امروز دوام نیاورد.
تماشای فیلم نان، عشق و موتور ۱۰۰۰ در نماوا