به نقل از فیلم نیوز :
رضا عطاران در سریال «دفتر یادداشت»، ایفاگر نقش کارآگاهی قدیمی است که مبتلا به آلزایمر شده و با این حال لحظهای دست از تلاش برای پیدا کردن سرنخهایی برای جرم و جنایت برنمیدارد؛ شخصیتی جالب که در همراهی با حسن معجونی موقعیتهای بامزهای را رقم میزند. به بهانه استقبال از شخصیت ایرج با بازی رضا عطاران در این سریال، مروری داریم بر کارآگاهها و پلیسهای نامتعارف و بامزه فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی.
به گزارش فیلمنیوز، رضا عطاران در سریال «دفتر یادداشت» با چهره و گریم متفاوت ظاهر شده و این چهره جدید هم توانسته در نزدیکی او به نقش کمک کند.ایرج در قیاس با سایرکارآگاهها و پلیسهایی که در این گزارش به آنها پرداختهایم بیشتر به بازرس کلزو پلنگ صورتی نزدیک تر است.
سرنخ | کیومرث پوراحمد | کارآگاه : امیر حسین اوصیا | ۱۳۷۵
کیومرث پوراحمد در سریال «سرنخ» از بازپرسی متفاوت نسبت به آنچه تا پیش از آن دیده بودیم رونمایی کرد. اوصیا نه خشک و جدی بود و نه مثل کارآگاههای آن دوران لباسهای خاص کارآگاهها را میپوشید. کاملا از جنس آدمهای معمولی بود با طنازیها و شوخطبیعیهای خاص خودش. لهجه اصفهانی او باعث شده بود خیلی صمیمیتر و خودمانیتر هم به نظر برسد. با این حال در کار خودش تبحر زیادی داشت و با خونسردی تمام، بهترین نتیجه را میگرفت. با این حال آنچه باعث شد «سرنخ» را برای این پرونده انتخاب کنیم، شم پلیسی خانم جان، مادر سرگرد اوصیا بود. خانم جان با بازی پرویندخت یزدانیان، با اینکه در خانه بود و کسی متوجه فعالیتهایش نمیشد اما به خاطر نزدیکی با پسرش و ارتباط زیادی که با پروندههای جنایی داشت برای خودش به یکپا کارآگاه تبدیل شده بود. مدام جوانب قتلها را بررسی میکرد و گهگاه به سرنخهایی میرسید که خود اوصیا نتوانسته بود به آنها فکر کند. نکته جالب اینکه پلیسبازی و یافتن پاسخ معما برایش به یک امر مهم تبدیل شده بود و بخشی از زندگیاش را درگیر کرده بود. مدام با پسرش تماس میگرفت و شبها سر شام با جدیت او را در بحثهای مربوط به پروندهها همراهی میکرد.
مومیایی ۳ | محمدرضا هنرمند | کارآگاه :سروان قربانی | ۱۳۷۹
در «مومیایی۳» با یک سرهنگ و یک سروان بسیار جذاب روبهرو بودیم. سرهنگ سپهر با بازی فتحعلی اویسی، مقام بالادست سروان قربانی بود و مسئول اصلی رسیدگی به پرونده مومیایی. او هربار با گریم های مختلف در جمع بازدیدکنندههای مومیایی قرار میگرفت تا اطلاعاتی درباره بازدیدکنندهها به دست بیاورد. مدام از دست قربانی حرص میخورد و سعی میکرد با شیوههای عجیبوغریب و بامزه، راهکار تازهای به او بدهد. سکانسهایی که سرهنگ سپهر با لباسهای مبدل و زبانهای مختلف در آن حاضر شده جزو سکانسهای درجه یک فیلم بود. او با تکه کلامهایی مثل ولاغیر و صحبت کردن به زبان عربی و شوخیهای بامزه، بخش مهمی از جذابیت فیلم را رقم میزد و توجه مخاطبان زیادی را به خودش جلب میکرد. جالب اینکه برای اولین بار بود که اویسی را در نقش کمدی میدیدیم. علاوه بر او سروان قربانی هم با بازی پرویز پرستویی، به عنوان یک پلیس متفاوت ظاهر میشد؛ افسر وظیفهشناسی که کارش را به خوبی و با صداقت تمام انجام میداد اما مدام شکست میخورد و در مخمصه میافتاد. او برای خلق موقعیتهای کمدی بهخوبی تضادهای رفتاری کاراکتر را با حرکات چهره، چشمها و لحن حرف زدن به نمایش میگذاشت؛ بدون آن که اغراق کند.
کارآگاه شمسی و دستیارش مادام | مرضیه برومند | کارآگاه : شمسی خانم | ۱۳۸۰
مرضیه برومند بعد از تب بالای سریالهای کارآگاهی مثل پوآرو و خانم مارپل در دهه هفتاد، «کارآگاه شمسی و دستیارش مادام» را ساخت؛ سریالی که محور اصلیاش دو زن میانسال به نامهای شمسی و مادام بودند. شمسی علاقه زیادی به فیلمها و رمانهای پلیسی داشت و با همین شم کارآگاهی، مشکلات اهالی محله را حل میکرد. با وجود اینکه سنش بالا رفته بود اما نمیخواست بپذیرد یک گوشهای بنشیند و فقط بافتنی ببافد. ذهن جستجوگر و خلاقی داشت و فکر میکرد پشت هر مسئلهی کوچکی اتفاق مهمی نهفته است. اهالی محله هم به او باور داشتند و خیلی وقتها حتی قبل از اینکه سراغ پلیس بروند از شمسی کمک میخواستند. شمسی مثل کاراگاههای واقعی، ریزترین سرنخها را داخل دفترچهاش مینوشت و حتی شب و نصف شب هم دست از تلاش برای پیدا کردن مقصر برنمیداشت. شمسی با آن بارانی طوسی رنگ بلند و چتری که حتی روزهای آفتابی هم دست میگرفت و عینکی که صرفا به خاطر تبدیل شدن به یک کارآگاه واقعی به چشم میزد کارآگاهی بامزه بود که هنوز بعد از دو دهه از ذهنمان بیرون نرفته است.
مرد هزار چهره | مهران مدیری | پلیس : مسعود شصتچی | ۱۳۸۷
یکی از به یادماندنیترین قسمتهای «مرد هزار چهره» به کارگردانی مهران مدیری زمانی بود که مسعود شصتچی در بیمارستان با یک سرهنگ اشتباه گرفته میشد. ساکهایشان عوض میشد و شصتچی هرچه تلاش میکرد نمیتوانست به آنها بقبولاند که پلیس نیست. او را با لباس سرهنگ غفاری به محل خدمت جدیدش در کلانتری میبردند و چنان احترامی به او میگذاشتند که نمیتوانست باور کند. نکته جالب ماجرا اینجا بود که شصتچی حتی نمیدانست چطور باید اسلحه دست بگیرد و از دست زدن به آن میترسید آنهم درحالیکه میگفتند سرهنگ غفاری از دویست متری مگس را توی هوا میزده و سالها در ماموریتهایی در مکانهایی خطرناک با حیوانات وحشی میجنگیده. درواقع او با سرهنگی اشتباه گرفته شده بود که به خاطر قدرتش تمام دزدها و مامورهای پلیس از اسمش حساب میبردند. او چند بار تلاش میکرد توضیح دهد که پلیس نیست و فقط کارمند ساده ثبتاحوال شیراز است اما کسی باور نمیکرد و او مدام در موقعیتهای بحرانی قرار میگرفت.
دفتر یادداشت | کیارش اسدیزاده | کارآگاه : ایرج خان | ۱۴۰۲
رضا عطاران در سریال «دفتر یادداشت» نقش یک کارآگاه قدیمی به اسم ایرج را دارد؛ مردی با شمی پلیسی که پس از سالها فعالیت، حالا هم با وجود ابتلا به آلزایمر، باز هم مدام ذهنش پی حل کردن معماهاست و تمام اتفاقهای مرموز دوروبرش را رصد میکند. او با دفترچهای که از خواهرش برایش مانده، به نشانههایی درباره قتل او پی میبرد و ماجرای قتل خواهرش رفته رفته او را با پروندههای جدیدی روبهرو میکند. ایرج اتفاقهای عجیب دوروبرش را به درستی حدس میزند و به زور خودش را به پروندهها تحمیل میکند تا سرنخهایی به دست بیاورد. همراهی ایرج و حمید با وجود تمام اختلافهایی که دارند هم موقعیتهای جذابتری رقم میزند و هم به حل این معماها بیشتر کمک میکند.