مجله نماوا، نیما بهدادی مهر
«خون شد» بازگشتی به حال و هوای فیلمساز در دوره ساخت فیلم «قیصر» است و به واقع تلقی مسعود کیمیایی از بحث اصلاحگری در ساختارهای اجتماعی همچنان در امتداد تعریف او از قهرمان و کنشگری او قرار دارد.
از این منظر شخصیت فضلی در فیلم «خون شد» که سعید آقاخانی با دقتی بالا به درونیاتش نفوذ میکند و کنشها و نگرش او را در دید اغلب مخاطبان قابل باور میسازد اگرچه به لحاظ شناختی و هویتی شاید دنبالهای بر شخصیت قیصر دانسته شود اما در کلیت اجرا و جزئیات رفتاری این شخصیت، مشابهتهایی با شخصیتهای رضا در «ردپای گرگ»، امیرعلی فرمانزاد در «اعتراض» و علی یزدانی در «ضیافت» هم دیده میشود.
به واقع فضلی در همان لحظه ورودش به فیلم و از طریق سایهای که روی دیوار افتاده و گامهای محکمی که از همان سایهها استنباط میشود شمایل مردی را تداعیگر است که بازگشته تا خرابیها را آباد کند و خانواده را دور هم جمع کند.
این تلقی از شخصیت فضلی که تنها سایهاش و اسمش هم برای بازگشت آرامش و امنیت به خانه قدیمی کفایت میکند در طول فیلم مکرر تاکید میشود.
به واقع فضلی به لحاظ خانواده دوستی و دفاع از عفت و حریم خانواده مشابهتهایی با قیصر دارد و این ویژگی چنان در او پررنگ است که از آن طمانینه ابتدایی و پرهیز از چاقو به دست گرفتن به جایی میرسد که از تیزی برای تنبیه متجاوزان به خانوادهاش استفاده میکند.
همین استفاده از تیزی برای حفاظت از خانوادهاش و دفاع از شرف و عفت لکهدار شده خواهر و غرور در هم شکسته پدر و مادر سبب شده تا فضلی در این ویژگیها با امیرعلی فرمانزاد فیلم «اعتراض» هم مشابهت بیابد.
به واقع هم فضلی و هم امیرعلی، تیزی را جایی به کار میبرند که راه دیگری برایشان نمانده و چنان روح خستهشان از تجاوزها، بیعفتیها و بیاخلاقیها به تنگ آمده که برآمده از برداشت درونی خودشان از قانون عمل میکنند.
فضلی از حیث پاسداشت رفاقت و عشق هم با علی یزدانی فیلم «ضیافت» مشابهتهایی دارد. گرچه فضلی مردی از کوچه است که بندهای قانون را در کف خیابان میجوید و اجرا میکند اما علی یزدانی خود نماد قانون است که برای پاسداشت رفاقت و عشق از قانون اصلی پیروی میکند اما حتی او نیز چون فضلی به ندای درونش گوش میسپارد و جایی که لازم است قلب و احساس رفیقانه را جایگزین رفتار قانونمدارانه میکند و به کمک دوست وکیلش با بازی بهزاد خداویسی میشتابد.
در نهایت کنشمندی نهایی فضلی در یورش به دفتر گلاب برای به دست آوردن سند خانه، یک ترکیب جذاب از منش قیصری، گفتمان امیرعلی فرمانزاد، احساسگرایی رضای «رد پای گرگ» و رفاقتورزی علی یزدانی است.
سعید آقاخانی برای ایفای نقش فضلی در فیلم «خون شد» به خوبی قهرمانان پیشین سینمای کیمیایی را ارزیابی کرد و از هر کدامشان یک شناسه را وام گرفت تا بازی درخور توجهی را از خود نمایان سازد.
استایل مردانه او مشابه رضا در فیلم «رد پای گرگ»، شیوه راه رفتنش همسان با امیرعلی فرمانزاد در فیلم «اعتراض»، گویش و لحن صحبت کردنش شبیه به قیصر و عمل گرایی و خستگی ناپذیری او در برخورد با زالوهایی از جنس جعفر گلاب تداعیگر احساسی است که علی یزدانی در برخورد با دسته تبهکار فیلم «ضیافت» از خود بروز داد.
در عین حال سعید آقاخانی توانسته در عین مشابهتهایی که در جنس بازیاش با نمونههای پیش گفته وجود دارد، شناسه اجرایی خودش را هم به نقش بچسباند.
شیوه سیگار روشن کردنش، راه رفتنش، نگاه کردنش و صحبت کردنش همگی نشان از پختگی کهنه مردی میدهند که در کارزار روزگار اگرچه گاه گمشده و دورافتاده از اصل خویش به نظر میرسد اما کیمیای خاطرات گذشته و بودن در نهاد خانواده او را به کنشمندی و تلاش وا میدارد. تلاشی که عشق و پاکزیستی از آن قابل استنباط است.
سعیدآقاخانی با افزودن لحنی خسته به شخصیت فضلی هم حسرتها را فریاد زد و هم عزم خود برای اصلاحگری را نشان داد.
به قول او کار عشق یک عمره و کار نفرت یک لحظه. آقاخانی با ایفای نقش فضلی بار دیگر خاطره قیصر را در اذهان هواداران سینمای کیمیایی زنده کرد و نشان داد بازیگر روزهای آینده است.