«جنگ جهانی سوم»؛ ظهور یک آنارشیست

مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

مدتی بعد از دیدن «جنگ جهانی سوم» به کارگردانی هومن سیدی، همچنان کمی گیج و منگ بودم. بیشتر به این خاطر که فیلم در واژگونی بازی انتظارات که اکثر تماشاگران درگیر آن می‌شوند، عالی است. عنوان «جنگ جهانی سوم» بدون تردید چشم‌نواز است. شما از روی غریزه اشتیاق دیدن فیلمی را دارید که به یک جنگ خیالی در آینده می‌پردازد یا دقیق‌تر یک قصه علمی تخیلی، اما با خواندن خلاصه داستان، به‌عنوان یک بیننده به این باور می‌رسید که ماجرای یک کارگر روزمزد را خواهید دید که در حال کار روی یک تولید سینمایی درباره جنگ جهانی دوم است و هم‌زمان به زنی جوان که در خفا به او عشق می‌ورزد پناه می‌دهد. این باید شما را علاقه‌مند کند، به‌خصوص اگر شیفته فیلمسازی با روش‌های قصه‌گویی فراروایت باشید.

کارگردان در اینجا با انتظار ما برای دیدن یک فرافیلم بازی می‌کند، چرا که قطعاً «جنگ جهانی سوم» فقط درباره این موضوع نیست. «جنگ جهانی سوم» داستان شکیب؛ یک کارگر روزمزد را دنبال می‌کند که چند سال پیش همسر و فرزندش را در یک زمین‌لرزه از دست داد و هنوز غصه‌دار است. او حالا با لادن، یک کارگر جنسی کر و لال رابطه عاشقانه دارد. شکیب در یک کارگاه ساختمانی کار می‌کند تا این که روزی مجبور می‌شود نقش یکی از زندانیان یک اردوگاه کار اجباری را بازی کند. او سرانجام متوجه می‌شود در حال کار در تولید یک فیلم با موضوع جنگ جهانی دوم است (یک فیلم بدساخت و نادرست و فیلم سیدی برای اشاره کردن به این موضوع ابایی ندارد.)

تهیه‌کننده فیلم متوجه پشتکار شکیب می‌شود و از او می‌خواهد به‌طور موقت در تولید کمک کند. یک اتفاق باعث می‌شود کارگردان، شکیب را برای نقش آدولف هیتلر انتخاب کند (پس از یک سکانس خنده‌دار که در آن بازیگر قبلی هنگام کار و درحالی‌که در نقش هیتلر به زندانیان در قفس نزدیک می‌شود، دچار حمله قلبی می‌شود. زندانیان با تعجب به او خیره می‌شوند و به این فکر می‌کنند که آیا این بخشی از نقش‌آفرینی است؟).

اوضاع شکیب زمانی به هم می‌ریزد که لادن از دست پاانداز خود فرار می‌کند و به او پناه می‌آورد. با وقوع یک تراژدی اوضاع از کنترل خارج می‌شود و آنچه در ادامه رخ می‌دهد، شفافیت چشمگیر شخصیت شکیب را به همراه دارد.

«جنگ جهانی سوم» به شکلی خردمندانه انتظار یک فراروایت درمورد تولید فیلمی با موضوع جنگ جهانی دوم را برآورده می‌کند. دراین‌بین، اشاره‌ها، شوخی‌ها و حتی بارقه‌ای از کمدی سیاه به چشم می‌خورد، به‌ویژه در صحنه‌ای که شکیب با چهره‌ای شرمنده و ترسو برای بازی در نقش هیتلر تست می‌دهد. او نمی‌تواند تشخیص دهد چه اتفاقی می‌افتد، بااین‌حال تصمیم می‌گیرد با جریان پیش برود. سکانسی را می‌بینیم که کارگردان برای این که صحنه‌ای تأثیرگذار از آب درآید از شکیب می‌خواهد چشمانش را ببند و یک اتفاق ناخوشایند را در ذهنش تصور کند. بین اعضای گروه تولید نیز زمزمه‌هایی شنیده می‌شود که می‌گویند فیلم دقیق نیست و کارگردان نمی‌داند چه کار می‌کند.

این ریزه‌کاری‌ها در راه‌اندازی یک دنیای گران، ساختگی و استثمارگر در لفافه یکپارچگی هنری، قوس‌های شگفت‌انگیزی را رقم می‌زنند. کشمکش‌هایی که شکیب با آن روبه‌رو می‌شود، مسائلی در دنیای واقعی هستند که در این واقعیت ساختگی از جنگ جهانی دوم نفوذ می‌کنند و به‌تدریج کاملاً باز می‌شوند. سیدی و نویسندگان فیلمنامه، آرین وزیردفتری و آزاد جعفریان در عین حال به رودررویی‌های کوچک سلسله‌مراتبی بین کارگران علاقه‌مند هستند.

محسن تنابنده

با گذشت زمان و تبدیل‌شدن شکیب به یکی از عوامل تولید، او احساس می‌کند دست بالا را دارد تا این که درگیری‌های بعدی او را متوجه می‌کند دنیا هیچ‌وقت به او اجازه پیشرفت نمی‌دهد. واکنش بعدی او کاملاً غیر منتظره است و شاید شبیه یک چرخش ناگهانی به نظر برسد، اما همچنین شخصیت او را در حال رسیدن به نقطه شکست مطلق خود به‌طور کامل دنبال می‌کند.

اگر نقش‌آفرینی چندبعدی و خارق‌العاده محسن تنابنده در نقش شکیب نبود، «جنگ جهانی سوم» به‌عنوان یک فیلم ابداً قانع‌کننده نمی‌شد. طرفداران تیزبین، تنابنده را از فیلم «قهرمان» اصغر فرهادی در نقش بهرام، یکی از «آنتاگونیست‌های» اصلی می‌شناسند، اما او در اینجا اساساً یک نمایش تک‌نفره است. تنابنده از شروع فیلم، جایی که شکیب به زبان اشاره با لادن حرف می‌زند تا قاب پایانی، جایی که با لباس هیتلر خود به سمت میز ناهار برمی‌گردد، مسحورکننده است.

نوعی آسیب‌پذیری و غم پنهان در چشمان او نهفته است که به‌آرامی سر می‌رود و بعد کاملاً به جوش می‌آید. شاید این اشاره‌ای نمادین است که شکیب برای بازی در نقش هیتلر انتخاب می‌شود یا شاید دستورالعمل‌های کارگردان، بیش‌ازحد در روان شکیب جاافتاده است، چرا که وقتی شخصیت او به نقطه شکست خود می‌رسد، تصمیمی که می‌گیرد بسیار هولناک است و تنابنده این انتخاب را به‌طور کامل باورپذیر می‌کند.

تنها چیزی که با اعتبار نقش‌آفرینی تنابنده مطابقت دارد، طراحی صدای فیلم است که می‌تواند آشفتگی در صحنه فیلمبرداری یا وحشت خفت‌بار زندانیان در روایت فیلم را تأکید کند. بااین‌حال، فیلم در پرده دوم کمی سست می‌شود و این حس به وجود می‌آید که داستان بیشتر جنبه ماجراجویانه و عاشقانه شکیب و لادن را کند و کاو می‌کند. فیلم سرانجام مسیر خود را اصلاح می‌کند و با رسیدن به فاجعه‌ در زندگی شکیب، به ساختار قانع‌کننده‌ خود بازمی‌گردد.

«جنگ جهانی سوم» به‌عنوان داستانی از ظهور یک آنارشیست در یک رژیم کوچک فاشیستی عمل می‌کند. صحنه تولید فیلم حس یک رژیم توتالیتر شکست‌خورده را تداعی می‌کند، جایی که تهیه‌کنندگان و کارگردانان بالای پایه‌های خود نشسته‌اند و تصمیم می‌گیرند برای کدام یک از «افراد زیردست» مورد نظر خود تبلیغ کنند و اخطار می‌دهند اگر روایت خودشان بطلبد، فوراً می‌توانند آن‌ها را دوباره به پایین برگردانند، اما با پایان فیلم، ما به‌گونه‌ای ضمنی و وحشتناک، سقوط این رژیم را می‌بینیم یا می‌شنویم. در عصری از فیلمسازی که حتی پایان‌های مبهم نیز قابل پیش‌بینی شده‌اند، این تصمیم که حداقل به تماشاگر اجازه دهیم از پایان داستان مطلع شود، حرکتی قابل ملاحظه و تأثیرگذار است.

منبع: های آن فیلمز (آمارتیا آچاریا)

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://rahnamanews.com//?p=34675

نظر خود را وارد کنید

سر تیتر اخبار

تبلیغات

تبلیغات

اخبار ایران و جهان