به نقل از ارز دیجیتال:
بعد از خواندن مقالهی رازهای تریدینگ ارزهای دیجیتال وارد بازی فوقالعادهی سرمایه گذاری شدهاید؟
الان اوضاعتان چگونه است؟
صادق باشید.
در حال پول درآوردن هستید یا برباد دادن پول؟
همانطور که قبلا اشاره کردم، فقط یک معیار برای موفقیت در ترید وجود دارد. یا میبرید یا میبازید. به همین سادگی. یک درست و غلط داریم که هیچ ابهامی هم درمورد آنها وجود ندارد.
درست یعنی پول درمیآورید. غلط یعنی پول از دست میدهید.
اگر مدام پول از دست میدهید ولی بازهم به خودتان میگوید که در ترید کردن مهارت دارید، بدون شک به خودتان دروغ میگویید.
اوضاعتان واقعا خوب بود ولی در چهار هفته گذشته هرچه جمع کرده بودید را از دست دادید؟ این یعنی شکست خوردهاید. به همین سادگی.
اما نگران نباشید. من هم در این شرایط بودهام. همه بودهاند. هیچکس از چنین اتفاقاتی در امان نیست.
اینها درسهای مشکلی هستند اما تنها یک راه برای یاد گرفتن آنها وجود دارد:
اینکه خودتان اشتباه کنید و از آنها درس بگیرید.
هیچکس نمیتواند دو پله یکی راه را طی کند. اشتباهات بخشی از یادگیری هستند. میتوانید همه کتابهای ترید را بخوانید، شبیهساز ترید بسیار دقیق (paper trade) در صفحات اکسل داشته باشید ولی وقتی که بخواهید واقعی بازی کنید باید پولتان را وارد بازی کنید. تا وقتی که واقعا وارد بازی نشوید و پولتان را به خطر نیندازید، هر کاری دیگری که کنید اهمیتی نخواهد داشت. فقط وقتی که خون در رگهایتان یخ نزند و قلبتان وحشیانه به قفسهی سینه نکوبد و از دیدن پولتان که در یک ترید وحشتناک دود میشود و هوا میرود عرق سرد بر پیشانیتان جاری نشود، چیزی یاد نخواهید گرفت.
فقط با تلاش عملی و دست به کار شدن هرچیزی را در زندگی یاد میگیریم.
خواندن کتابهای در زمینهی ترید، شرکت در سمینارهای مختلف، صحبت و تبادل نظر با دوستان، تا وقتی که فقط در ذهن شما باشند، اسمش ترید کردن نمیشود. برای ترید کردن واقعا باید ترید کرد! باید پول نازنینان را به خطر بیندازید تا یاد بگیرید.
به این خاطر که زندگی و ترید کردن ماجراجوییهایی هستند که باید قدم در آنها بگذارید تا یاد بگیرید.
باید تمام چیزهای غیرواقعی و اشتباه را کنار بگذارید. وقتی که پولی از دست میدهید، به طرز دردناکی شروع میکنید به تحلیل خودتان و کشف اینکه کجای راه را اشتباه رفتهاید.
- آیا دچار ترس از دست دادن شده بودید؟
- آیا برای مدت بیش از حد طولانی در مقابل فروش مقاوت کرده بودید؟
- آیا وقتی که بازار به شدت در حال صعود یا سقوط بوده سعی کردهاید خرید کنید؟
- آیا به جای اینکه در پایینترین نقطه خرید کنید در بالاترین نقطه خرید کردهاید؟
- آیا نقطه فروش اضطراری شما (stop lost) شما خیلی به نقطه خرید نزدیک بوده؟
بزرگترین دشمن تریدرها این است که به خودشان دروغ بگویند. جامعه به آدمهایی که خودشان را گول میزنند پاداش میدهد. پاداشش به آنها جمعی است که با او معاشرت میکند، شغل، دوستان و پیغامهای تبریک عید از سمت کسانی که نمیشناسدشان. اما برخلاف جامعه، ترید افرادی که سر خودشان را شیره میمالند مجازات میکند، به این ترتیب که با سرعت هر چه تمامتر پولشان را از دستشان درمیآورد.
«اگر میخواید خودتان را بشناسید – یعنی واقعا تمام چهرههای خودتان را بشناسید، هم خوب، هم بد و هم زشت، تریدر شوید.»پیتر برندت
هر کسی نقطه ضعفهای مختص به خودش را دارد. شما باید کشف کنید که نقطه ضعف شما چیست. هیچکس نمیتواند این کار را به جای شما انجام دهد.
یکی از درسهایی که من گرفتم این بود که تا چند وقت پیش تبهر چندانی در تحلیل تکنیکال نداشتهام.
مردم فکر میکردند که من واقعا در این زمینه مهارت داردم. من میتوانستم یک نمودار و چند خط زیبا روی آن سرهم کنم. اما در اعماق وجودم میدانستم که تخصص چندانی در این زمینه ندارم. حتی بدتر از آن، با بعضی از تریدها صحبت میکردم که فکر میکردن من فوقالعاده هستم و این باعث میشد دروغی که به خودم میگفتم را بیشتر باور کنم. و سختتر متوجه شوم که مشکلی وجود دارد. حس سرخوشی که وقتی مردم شما را قبول دارند به شما دست میدهد به دلایل مختلفی میتواند افکار شما را منحرف کند.
یکی از دردناکترین چیزهایی که درمورد دروغ کشف میکنید این است که مردم عاشق دروغهای شما میشوند. ممکن است مردم به طور کاملا کورکورانه مهارت نداشتن شما را باور کنند، چون چشمشان را روی همه چیز بستهاند.
بعد یک روز از خواب بیدار میشوید و متوجه میشوید که شما کوری هستید که عصاکش کور دیگری شده است.
ناگهان متوجه همهی چیزهای مزخرفی که اطراف شما وجود دارد میشوید. آنها پشت روزمرگیها پنهان شدهاند. شاید شما به جای اینکه منتظر زمان مناسب شوید، دارید خیلی زود وارد دنیای ترید میشوید یا ذهنتان پر شده از نمودارهایی که در دنیای واقعی اصلا وجود ندارند یا واقعا نمیدانید الگوها به چه معنی هستند یا نمیتوانید بدون ۷۵ درصد سود کردن از ترید خارج شوید؟ احتمالاتی که به خاطر آن پول از دست دهید بیانتها هستند. همینها هستند که این بازی را هر بار در عین دیوانهوار بودن حیرت انگیز میکنند.
به عنوان یک تریدر باید بتوانید اشتباهاتتان را ببینید، در غیر این صورت هر لحظه بیشتر و بیشتر در چالهای که خودتان کندهاید فرو خواهید رفت.
بهترین و تنها راه برای انجام این کار پول از دست دادن است.
چی؟؟؟؟
بله. خودتان را به آب بزنید و پول از دست بدهید.
باید رنج از دست دادن پولتان را حس کنید تا بفهمید که هیچوقت نمیخواهید آن حس را دوباره تجربه کنید و تنها راه اینکه رنج نکشید این است که مهارت بیشتری کسب کنید. شکست بهترین معلم شماست.
توماس ادیسون قبل از اینکه بهترین ماده را برای لامپ الکتریکی پیدا کند، هزاران بار شکست خورد. یک روز دستیارش عصبانی شد و به او گفت: «چرا هنوز داریم این کار را میکنیم؟ چرا وقت و پولت را هدر میدهی؟ تاکنون بارها و بارها شکست خوردهایم. غیرممکن است موفق شویم.»
ادیسون به او گفت: «ما هزار بار شکست نخوردهایم. ما هزاران راه کشف کردهایم که نمیتوانیم از طریق آنها لامپ الکتریکی درست کنیم.»
این مقاله هم به همین موضوع میپردازد: چگونه خرابکاری کنیم. اینطوری یاد میگیرید که حرکات احمقانه انجام ندهید.
حتی با خواندن ادامهی این مقاله بازهم باید خودتان اشتباهات زیادی مرتکب شوید اما شاید، فقط شاید بعد از اینکه هزاران دلار را بر باد دادید (یا حتی بدتر) به یاد این مقاله بیفتید و همین باعث شود که زودتر در مسیر درست قرار بگیرید و اشتباهاتتان را جبران کنید.
پس بیایید شروع کنیم و ببینیم بزرگترین اشتباهی که ممکن است در ترید به خصوص تحلیل تکنیکال مرتکب شوید، چه ها هستند.
اشتباه شماره ۱: فکر می کنید تحلیل تکنیکال معجزه میکند
مقالات بسیار زیادی وجود دارد که به شما میگوید تحلیل تکنیکال راهیست برای یک شبه پولدار شدن یا اینکه تحلیل تکنیکال کاملا مزخرف است. جز این دو حالت دیگری وجود ندارد.
این طرز تفکر صفر و یکی است. تفکر صفر و یکی دیوانگی محض است. اصلا یکی از نشانههای حماقت است. نویسندهها به آن میگویند جنون سیاه و سفید. در ترید کردن جایی برای خرافات وجود ندارد. هیچ سیستمی بدون عیب و نقص نیست، اما هر کدام چیزی دارند که به شما بیاموزند. یک سیستم فقط به اندازه نتایج عملی که میتوان از آن گرفت ارزشمند است. اینکه مردم چه نظری در مورد آن دارند هیچ ارزشی ندارد. آنچه از هر سیستم برای شما کاربرد دارد را برای خودتان نگه دارد و بقیه را پشت در بگذارید، لازم نیست که کل سیستم را دور بریزید.
تحلیل تکنیکال فقط یک ابزار است.
مسیری برای افتخارات بیحدومرز نیست و از آن طرف صددرصد بیارزش نیست. جایی میان این دو قرار دارد. به عنوان یک دستورالعمل عمل میکند که به شما کمک میکند پول درآورید.
وقتی پای کریپتوکارنسی در میان باشد، تحلیل تکنیکال دارای وزن بیشتری است، چون این حوزه بیشتر تحت تسلط متخصصان تکنولوژی قرار دارد و به همین دلیل نتایجی خود انجام (نوعی از پیشبینی را میگویند که بعد از آنکه اعلام یا صادر میشود خودش شرایطی ایجاد میکند که باعث میشود همان پیشگویی به حقیقت بپیوندد.) خواهد داشت. تحلیل تکنیکال برای متخصصان تکنولوژی قابل درک است. برای بازارهای دیگر این موضوع ممکن است متفاوت باشد.
مشکل وقتی به وجود میآید که آنقدر که به تحلیل تکنیکال اطمینان میکنید که عقل سلیم از یادتان میرود.
یکی از مشکلاتی که من در ترید کردن خودم کشف کردم این بود که حس ششم و منطق خودم را کنار گذاشته بودم. به دنبال یک شاخص جادویی بودم که هر بار هر تغییر و تحولی را بدون هیچ خطایی پیشبینی کند.
چنین شاخصی وجود ندارد.
من بعد از پنج یا شش روز سود بدون وقفه به نمودار خیره میشدم و میگفتم: «تا حالا ۶۰ یا ۷۰ درصد سود کردهام، باید پولم را خارج کنم. احتمالا به زودی سقوط میکند». اما شاخصها با نظر من همخوانی چندانی نداشتند، به همین خاطر هم من پولم را خارج نمیکردم و پول زیادی را از دست میدادم.
ممکن است بازار به طور همیشگی بالا باشد و هنوز هم الگوی پرچم صعودی (Bull flag) را نشان دهد (نمودار ۱)؟
خب که چه؟ الگو باید در کنار عوامل دیگر در نظر گرفته شود.
بیتکوین هزار دلار بالا رفته و هنوز فکر میکنید قرار است همان روز بعد ۱۰۰۰ دلار دیگر بالا رود؟ چنین چیزی با عقل جور درنمیآید. هرچیزی که بالا میرود باید پایین بیاید.
بعد از مدتی ترید کردن، درک بهتری از بازار پیدا خواهید کرد. بیشترش همان عقل سلیم است. سه یا چهار روز صعود با سرعت بالا احتمالا به معنی داشتن یک نقطه بازگشت است.
هیچ جادویی در کار نیست. اصول اولیه روانشناسی است.
اشتباهی که ممکن است مرتکب شوید این است که سعی کنید دقیقا سربهزنگاه آنها را کشف کنید. هیچوقت نمیتوانید چنین کاری کنید. کاملا فراموشش کنید.
تنها کاری که از دست شما برمیآید این است که دست به کار شوید و اگر کارتان خوب باشد سود کنید. اگر ضرر میکنید، ضررهایتان را جبران کنید. ساده به نظر میرسد اما اصلا ساده نیست.
بله، شما هم قسمتی از بالا رفتن قیمتها را از دست میدهید. اما چه اهمیتی دارد؟ هیچکس نمیتواند دقیقا پایینترین و بالاترین نقاط قیمت را پیشبینی کند.
اگر با سود مناسبی نفروشید، هیچ سودی نخواهید کرد.
اشتباه شماره ۲: همه چیز را خیلی پیچیده کردن
سایتها و کتابهای زیادی وجود دارند که الگوی نمودارها را آموزش میدهند.
اما آیا میخواهید راز نمودارهای شمعی مرموز و باستانی ژاپنی را کشف کنید؟
نظرتان در مورد اینکه عمیقتر شیرجه بزنید و به یک تریدر آنلاین با هر سرعتی که خودتان میخواید تبدیل شوید چیست؟
یا شاید میخواهید هر الگویی که تاکنون کشف شده را بشناسید؟
تمامش کنید!
مشکل اینجاست که خیلی زود به ابرها هم که نگاه کنید دنبال الگو خواهید کشت و میخواهید در گذر بادها هم دنبال نقطه بازگشت باشید. هرکجا که نگاه کنید الگو میبینید و الگو.
بیشتر الگوها کاملا بیمعنی هستند. نسبت به اینکه سکه بیندازید فقط ۵ درصد شانس موفقیت دارند. و این اصلا خوب نیست.
بهتر است که همه چیز را ساده در نظر بگیرید. الگوهای پایه را یاد بگیرید، خوب یادشان بگیرید.
این دورهی آموزش از baby pips در زمینهی الگوها و شاخصهای مقدماتی را ببینید.
در واقع بقیهی دورهها را فعلا فراموش کنید. فقط همان الگوهای مقدماتی را یاد بگیرید. آنها را تمرین کنید. و یاد بگیرید که چطور از آنها به طور موثر در جاهای درست استفاده کنید.
اگر سایتی مانند Tradingview را دنبال کنید، هزارن شاخص در آن وجود دارد. خیلی زود برای هر نموداری، همه آنها را مجسم میکنید و میبینید. این کار را نکنید. خودتان را گیج نکنید.
میانگینها متحرک، استوکاستیک RSI، خط روند و اصول نمودارهای شمعی، کانالهای روبهبالا و روبهپایین، پرچمهای صعودی، شکستها و کنجها چیزهایی هستند که باید بدانید.
فعلا تمام چیزهای دیگر را کنار بگذارید. فقط کنارشان بگذارید. بیشتر آنها جواب نمیدهند یا به ندرت اتفاق میافتند یا پیدا کردنشان روی نمودارها خیلی مشکل است.
ساده بگیرید.
اشتباه شماره ۳: دیدن الگوهای خیالی
یکی از اشتباهات رایجی که خیلی زیاد در تریدرهای تازهکار میبینم این است که میخواهند هزاران الگو از پرچمهای صعودی (bull flag) تا الگوهای سر و شانه و الگوهای سر و شانه معکوس را حفظ کنند تا بتوانند همه جا آنها را پیدا کنند.
وقتی که این الگوها را در بازهی زمانی یک روزه نمیبینند، آنقدر بزرگنمایی میکنند که به یک الگو برای ۵ ثانیه برسند و الگوها را در همان بازهی زمانی ۵ ثانیهای میبینند (نمودار ۲). اگر الگو واقعا به نمودار نخورد، سعی میکنند به زور هم که شده آن را هر جایی جا بدهند، مثل اینکه بخواهید یک مکعب را از یک سوراخ دایروی رد کنید.
اتفاق دیگری که میافتد این است که هیچ الگوی مشخصی وجود ندارد اما به هر حال شما الگوهایی را میبینید.
زمان لازم است تا الگوها شکل بگیرند.
بعضی روزها واقعا روز ترید نیست. باید از بازی بیرون بمانید یا صبر کنید تا بالاخره الگویی شکل بگیرد.
راه دومی که این اشتباه مشکل ساز میشود وقتی است که تریدرها به جاهای خطوط روند واقعی، همه نوع خطی را روی نمودارشان تلنبار میکنند.
سوال اینجاست که چطور همچین کاری به شما کمک میکند تصمیم گیری کنید؟ اگه ۵ مسیر پیدا کنید که کوین قرار است به سمت بالا رود و پنج مسیر دیگر که کوین به مسیر پایین، چنین چیزی چه فایدهای برایتان خواهد داشت؟
هدف این است که تعیین کنید قیمت بعدی روند قیمت را پیشبینی کنید نه اینکه کشف کنید کوین به هر سمتی ممکن است برود.
اگر از روی نمودار و خطوطی که رسم کردهاید نمیتوانید چیزی را پیشبینی کنید و تصمیمات مثبتی بگیرید، پس دارید وقتتان را تلف میکنید.
اشتباه شماره ۴: ترجیح دادن نمودارهای کوتاه مدت به بلند مدت
الگوهای بلندمدت برای ترید خیلی آسانتر از الگوهای کوتاه مدت هستند. احتمال اینکه الگوهای کوتاه مدت خیالی باشند خیلی بیشتر است. اما الگوهای بلند مدت که طی چندین هفته یا یک ماه شکل میگیرند وزن بسیار بیشتری دارند.
شما باید ببینید یک کوین طی یک هفته، چند هفته، یک ماه، سه ماه و یک سال چگونه است. هرچه عقبتر بروید نمودار واضحتر میشود.
من متوجه شدهام که بیشتری چیزی که به آن نیاز دارم، چند خط روند اولیه در بالا و پایین نمودار است.
کانالها بهترین دوست و همراه خواندن نمودارها هستند. در یاد گرفتن کانالها جدیدت به خرج بدهید. احتمالا تنها چیزی که باید درمورد تحلیل تکنیکال یاد بگیرید همین کانالها هستند (نمودار ۴).
وقتی که دقیقتر نگاه کنید، هر چیزی میتواند یک کانال باشد. الگوی سر و شانه؟ کانال است. الگوی فنجانی و دسته فنجانی؟ کانال منحنی است. الگوی وج صعودی؟ کانال است.
اگر برای یک کوین معمولی یک ماه زمان را عقب ببرید، به طور خیلی واضح تونلهایی را خواهید دید که بالا یا پایین میورند. الگوهایی که بدون منطق و بینظم به نظر میرسیدند در یک الگوی بزرگتر ترکیب میشوند که دقیقا همان چیزی است که شما به آن نیاز دارید.
شما باید دادههای پرت را کنار بگذارید و حرکات کلی کوین را ببینید. نگران چند بالا رفتگی خارج از خطوط کانال نباشید. هیچ چیزی بدون نقص نیست. سعی کنید سه یا تعداد بیشتری نقاط را به هم متصل کنید. دو نقطه را که به هم وصل کنید تبدیل نمیشود به خط روند، بلکه فقط یک حدس است.
فقط ۳ نوع کانال اصلی وجود دارد: صعودی، نزولی و خنثی. خیلی واضح به نظر میرسد و اغلب به خاطر همین سادگیشان نادیده گرفته میشوند، اما وقتی پای ترید در میان باشد، هر چه سادهتر بهتر.
هر چه سادهتر باشد عملیتر است.
پیچیده یعنی عملی هم نیست.
اگر کوینی برای یک ماه در یک کانال پایین میرود و ناگهان از آن الگو بیرون میآید، خوب توجه کنید. صبور باشید و صبر کنید تا تغییر را تایید کند. سعی نکنید در اولین شکست سطوح دست به کار شوید، چون ممکن است دوباره به همان شیب رو به پایین کلی سقوط کند (نمودار ۵).
همین موضوع در مورد کانالهای صعودی هم صحت دارد. وقتی میبینید که سرعت بازار کم میشود و بعد از یک صعود قدرتمند و ثابت به بالا یا پایین کانال نمیرسد، وقتش است که پولتان را خارج کنید.
معکوس شدن در سیر نزولی سریعتر اتفاق میافتد، درحالیکه سیرهای صعودی قبل از اینکه مانند راکت شروع به پرواز کنند، آهستهتر حرکت میکنند. سعی کنید در روندهای نزولی گیر نیفتید. وقتی که میبینید یک کوین در یک کانال صعودی شروع میکند به کم کردن سرعت، فرار را بر قرار ترجیح دهید.
کانالهای خنثی از همه چالش برانگیزتر هستند. این کانالها به تریدرهای روزانه اجازه میدهند که نوسانگیریهای کوچک یک روزه در محدودهی کانال داشته باشند و سودهای کوچک به دست بیاورند، اما خطرناکترین نوع کانال هم هستند.
من همیشه در جستجوی کوینی هستم که از کانال خنثی خارج شود. اگر کوین بعد از آن به بالای کانال برگردد و سقف کانال به کف آن تبدیل شود، یعنی احتمالا قرار است اتفاقاتی خوبی رخ دهد.
مهمترین نکته این است که:
وقتی یک کوین در یک کانال برای زمان زیادی ترید میشود و ناگهان در آن کانال صعودی، نزولی یا خنثی دچار شکست میشود، حواستان را حسابی جمع کنید.
بازی ناگهان عوض شده. آماده باشید که برای مدتی از بازی خارح شوید.
اشتباه شماره ۵: بیش از حد ترید کردن
این یکی مشکلی قدیمی و رایج است. هر کسی این اشتباه را میکند. من هم از این قاعده مستثنا نبودم و شما هم نخواهید بود، قول میدهم.
پول درآوردن هیجان انگیز است. وقتی که یک سود ۴۰ درصدی کنید، هورمونهای شادی در مغزتان منفجر میشوند و باعث میشوند که احساس سرخوشی زایدالوصفی سراپای وجودتان را بگیرد. سود بیشتری میخواهید و با عجله به بازی برمیگردید.
ترس از دست پول هم وحشتناک است. وقتی بازار روی خشن خود رو به شما نشان میدهد، ترس گلوی شما را فشار میدهد و شروع میکنید به ریختن عرق سرد و خون با سرعت زیادی در رگهای شما پمپاژ میشود. با سرعت هر چه تمامتر هر چه دارید را میفروشید که بیش از این ضرر نکنید.
وقتی به خودتان بیایید میبینید که فقط در یک روز یا حداکثر چند روز طی پنج ترید خرید کردهاید و باز پولتان را بیرون کشیدهاید، مقدار زیادی پول خرج صرافیها کردهاید و هیچ چیزی هم به دست نیاوردهاید.
این یک اشتباه خیلی بزرگ است. شاید بزرگترین اشتباهی باشد که تریدهای تازهکار میتواندد مرتکب شوند و من هم قطعا بارها و بارها مرتکبش شدهام.
یک آدم احمق یک حقیقت را باید یک میلیون بار بشنود تا متوجهش شود، آدم عاقل باید صدهزار بار بشنود تا متوجه شود. به این معنی که هم آدمهای احمق و هم عاقلها باید یک اشتباه ها را دفعات زیادی مرتکب شوند. هیچ راه فراری وجود ندارد. فقط تفاوت اینجاست که آیا یک روز از خواب بیدار میشوید و متوجه میشوید که دارید اشتباه میکنید یا اینکه به ریختن پولتان در سطل زباله با خوشحالی ادامه خواهید داد.
احساسات در ترید به شدت کار شما را خراب میکنند. باعث میشوند که دچار توهم شوید. باید این توهمات را فراموش کنید و سعی کنید تمرکز کنید.
دنبال کردن الگوهای خیلی کوتاه مدت را کنار بگذارید، به خصوص اگر تازه کار هستید.
سعی کنید هر چند هفته یک بار یا ماهانه خرید و فروش کنید.
دیدن الگوهای بلندمدت آسانتر است و خیلی هم بیشتر به نفعتان است. نیاز نیست که تمام روز را به نمودارها چشم بدوزید و خودتان را با الگویی که اصلا وجود خارجی ندارند دیوانه کنید. وقتی که خودتان را مجبور نکنید روزی ۸ ساعت به صفحه نمایش خیره شوید، کار واقعا آسانتر میشود.
اشتباه شماره ۶: در نظر نگرفتن اشتباهات پیشبینی نشده
این یکی از همه بدتر است. خیلی هم موذی است. دقیقا وقتی که کمی پول درآوردید به شما حمله میکند و گلوی شما را میبرد.
ست کلرمن، در کتابش یعنی حاشیهی امن که یکی از کتابهای قدیمی در زمینهی ترید در اوایل دههی ۹۰ است برای تریدرهای زبده یک دستورالعمل نهایی ارائه میکند:
برای خودتان حاشیهای را برای اشتباهات پیشبینی نشده در نظر بگیرید. سعی کنید این حاشیه بسیار بزرگ باشد.
این کتاب به تجدید چاپ رسید و قیمتش به صدها یا هزاران دلار خواهد رسید اما شما لازم نیست چنین پولی را برای کتابی بپردازید که چیزهایی واضح را به شما بگوید. در عوض این پول را وارد بازار کنید.
تنها چیزی است که لازم است از این کتاب بدانید همین است:
حاشیه امنیت وقتی به دست می آید که خرید چیزهایی که میخواهید روی آنها سرمایهگذاری کنید با قیمتی به اندازهی کافی پایینتر از ارزش پایهی آن باشد تا در برابر خطای انسانی، بدشانسی، یا نوسانات شدید در دنیایی که به شدت پیچیده، غیرقابل پیشبینی و به سرعت در حال تغییر است، محافظت شود.
این را آویزهی گوشتان کنید.
وقتی که معنی این جمله را متوجه شوید، درس اصلی درمورد خرید و فروش کریپتو یا در واقع هر چیز دیگری را فرا گرفتهاید.
این تنها استراتژیای نیست که جواب میدهد، اما این استراتژی به بهترین شکل از جیب شما و فشار خونتان محافظت میکند.
پایهای ترین الگو که باید به دنبالش باشید وقتی است که بازار به شدت سقوط کرده و مردم وحشت کردهاند و یک کوین به مدت یک ماه یا بیشتر در کانال نزولی قرار میگیرد یا بیشتر از هر زمانی در طول حیاتش با سرعت زیاد پایین میآید و قسمت زیادی از ارزش خود را از دست میدهد. این همان زمانی است که شما باید خرید کنید، نه هیچ وقت دیگری. وقتی که همه جا در خیابان خون ریخته، شما باید با خوشحالی خرید کنید.
سیگنال خرید بعد از یک حمام خون یکی از قابل تصورترین چیزهای ممکن است. یک کانال نزولی ناگهان خنثی میشود. این یکی از نشانههایی است که بازار به اندازهی کافی کشتار داشته است. چند روزی هم خنثی باقی میماند، این دقیقا همان زمانی است که تریدرهای دیگر از خودشان میپرسند که آیا زمان آن رسیده که وارد بازار بشوند یا نه. بالاخره وقتش رسیده و شما باید با سر وارد بازار شوید.
الگوی بعدی که باید دنبالش باشید وقتی است که کوین یک صعود طولانی و ثابت داشته است و ناگهان با سرعت به سمت بالا هجوم میبرد. آن شمع سبز بلند تقریبا همیشه به معنی تمام شدن صعود بازار است. وقتی که بیتکوین یا هر کوین دیگری راکتطور بالا میرود، دو سه روزی حسابی سود کنید و بعد پا به فرار بگذارید.
سعی نکنید که تا آخرین نقطه ممکن از کوین سود ببرید. چون کاملا بیهوده است. فقط جانتان را نجات دهید. چون دوباره سقوط خواهد کرد.
دلیلی که باید این کار را بکنید این است که هیچکس واقعا نمیتواند بازار را به طور دقیق پیشبینی کند. وقتی سود و ضررتان روی بیتکوین برای ۵۰ دلار یا ۱۰۰ دلار باشد، یعنی ترید خوبی نیست. بیتکوین میتواند ۵۰۰ دلار یا ۱۰۰۰ دلار طی یک هفته یا حتی چند روز جابهجا شود! اینکه یک حاشیهی اشتباهات پیشبینی نشده که به شما فاصلهای ۱۵۰۰ دلاری یا حتی بیشتر بین شما و بالاترین قیمتی که کوین میرود بدهد همان مرغ تخم طلاست. یعنی هرچه هم که اشتباه کنید اتفاق مرگباری نمیافتد.
حاشیهی اشتباهات پیشبینی نشده ۵۰۰ دلاری هم فوقالعاده است. وقتی که ۵۰۰ دلار بالا میرود و بعد سقوط میکند دیگر نیازی نیست که نگران حد ضرر باشید چون هیچوقت آنقدر سقوط نخواهد کرد که از نقطهای که شما خریدهاید پایینتر بیاید. اگر ۱۰۰۰ دلار بالا بروید، حتی یک سقوط ۷۰۰ دلاری شما را به وحشت نمیاندازد. دیگر نگران اخبار بد چین یا اخبار بدی که جیمی دیمون دهان به دهان منتقل میکند نخواهید بود. پولتان را در بازار نگه میدارید چون میدانید هر اشتباهی هم که کنید آنقدرها وحشتناک نخواهد بود.
به خودتان و دنیا اجازه دیوانگی بدهید. شما نمیدانید کی و چگونه همه چیز به هم میریزد، به هر حال همیشه به نوعی این اتفاق میافتد، ممکن است به خاطر اخبار بد باشد یا یک وحشت عمومی و بازگشت ناگهانی بدون دلیل به خاطر لکههای خورشیدی باشد.
نقطه مقابل ناحیهی اشتباه این است که وقتی کوینی راکتطور بالا میرود سعی کنید وارد بازار شوید. ممکن است بیتکوین چند روزی آن بالاها بماند اما به هر حال دیر یا زود سقوط میکند. سعی کنید حدس بزنید که آیا ۲۰۰ دلار دیگر هم بالا میرود یا نه. این دقیقا همان بازی رولت روسی است. این کار را نکنید و میبینید که شروع میکنید به پول درآوردن.
اشتباه شماره ۷: سرمایه گذاری دار و ندارتان
ترید کردن بازی پوکر نیست. همین الان سعی کنید این حقیقت را از ته دل بپذیرید.
اگر هر چه پول دارید را روی فقط چند کوین سرمایه گذاری کنید، یعنی با دم شیر بازی میکنید.
باورتان نمیشود من چندین بار این اشتباه را مرتکب شدهام، چون اشتباه واقعا سادهای است. اتفاقی که میافتد این است:
اولین کوینی که الان در قعر قیمتش است پیدا کردهاید. کوینی که طی ماه گذشته، ۵۰ درصد ارزشش را از دست داده است و به نظر میرسد دیگر از شیب نزولیاش بیرون آماده و به خنثی تبدیل میشود یا جتی با سرعت به سمت بالا شتاب میگیرد. پس توکل میکنید و کمی از پولتان را، چیزی حدود ۵درصد تا ۱۰ درصد، روی آن کوین سرمایه گذاری میکنید. کوین شروع میکند به بالا رفتن و کمی دیگر پول وارد میکنید. تا حالا که همه چیز خوب بوده. اما بعد از مدت نه چندان زیادی با خودتان فکر میکنید «از اولش هم باید تمام پولم را صرف این کوین میکردم، اگر این کار را کرده بودم الان چقدر پول بیشتری نصیبم شده بود.»
و این دقیقا کاری است که دفعه بعد انجام میدهید. ۱۰۰ درصد پولتان را وارد میکنید.
ممکن است یک بار یا دو بار جواب بدهد.
اما ممکن است به طور ناگهانی دیگر جواب ندهد.
ممکن است نقطهای که شما فکر میکنید، پایینترین قیمت نباشد یا یک خبر بد یک صعود احتمالی را از بین ببرد.
به سودهای کوچک راضی باشید. همهچیز را با هم ریسک نکنید و در نتیجه همهچیز را با هم نبازید.
از کم شروع کنید و زیاد رشد کنید.
آهسته و پیوسته همیشه برنده مسابقه است
تریدرهای لاکپشتی در بلند مدت پول در میآورند. خرگوشها پولشان را از دست میدهند.
اگر میشنوید که آقا یا خانمی در طی دو ماه ۱۰۰۰ درصد سود کرده، شک نکنید ماه آینده ۱۵۰۰ درصد ضرر میکند. ریسکهای بزرگ و در نهایت از دست دادنهای بزرگ دو روی یک سکه هستند.
اما اگر یک استراتژی محافظانه کارانه پیش بگیرید، ساده بگیرید و با هر شاخص عجیب و غریبی که میبینید کنترلتان را از دست ندهید، میتوانید از ترید کردن پول دربیاورید. اصلا آسان نیست، اما غیرممکن هم نیست. و اگر به مدت کافی این کار را انجام دهید ممکن است ترید به منبع درآمد اصلی شما تبدیل شود.
وقتی که خواندن نمودار را درست یاد بگیرید، خودتان میفهمید. آن موقع پیشبینیهایی میکنید و میبینید که بازار دقیقا همانطور که انتظارش را داشتید پیش میرود. کافیست فقط جهت کلی را پیشبینی کنید، نه اینکه سعی کنید به طور کاملا دقیق تمام بالا و پایینهای آن را کشف کنید، چون کاملا غیرممکن است.
این نمودار ایتریوم را ببینید، من یک ریزش و بعد جهش به سمت بالا را پیشبینی کردم (نمودار ۱۲). دقت کنید که چطور چند روز بعد با کمی خطا تا جایی که من پیشبینی کرده بودم پایین آمد، و بعد دوباره خطی که من رسم کرده بودم را گرفت و مستقیم به سمت بالا رفت (نمودار ۱۳).
حس واقعا شگفت انگیزی است.
حتی وقتی بهتر میشود که کمکم به خودتان اعتماد میکنید و در نقاط پایین میخرید و پول خوبی از آن درمیآورید.
ترید کردن نوعی درس انسانیت هم هست. نوعی خوشناسی است. باید تمام نقاط قوت و نقاط ضعف خود را کشف کنید. جایی برای دروغ گفتن به خودتان وجود ندارد. باید تا آخرین قطرهی خونتان به راستی و حقیقت پایبند بمانید. باید هر لحظه همه چیز را از نو بازنگری کنید.
وقتی پای خودشناسی به میان میآید، هیچ مقصدی وجود ندارد. هیچکس در مقصد زندگی و ترید کردن به سر منزل مقصود نمیرسد.
همیشه جا برای یادگیری بیشتر هست.
زندگی مانند یک رودخانه است. سعی نکنید آن را سر راهتان کنار بزنید. با رودخانه همراه شوید. همین حالا هر چه میتوانید از آن یاد بگیرید و نگران گذشته یا آینده نباشید.
یک دانشآموز همیشگی باشید، با فروتنی یاد بگیرید، با بیرحمی اشتباهاتتان را تصحیح کنید و در آخر وقتی تمام آن کارها را کردید، شاید یک کیسه پر از پول هم نصیبتان شود.
موفق باشید.