مجله نماوا:
سینمای روحانیت در فضای فیلمسازی ایران چندان متداول نیست. سالها قبل رضا میرکریمی در زیر نور ماه، یک طلبه را بهعنوان شخصیت اصلیاش برگزید و بسیاری از خط قرمزهای آن زمان سینمای ایران را جابهجا کرد. ترسیم یک طلبه ساده که در تردید به سر میبرد و در تقابل با زندگی مدرن شهری با سؤالاتی اساسی روبرو میشود، پیچشش اصلی زیر نور ماه بود. میرکریمی برای اولین بار با آشناییزدایی، شمایلی قابلدرک از یک طلبه ترسیم کرد که بهجای هاله تقدس، با شکها و تردیدهای یک جوان عادی زندگی میکرد.
باوجود تابوشکنی میرکریمی در زیر نور ماه چنین تصویر نزدیک و قابل هم ذات پنداری از یک طلبه، تا سالها بعد در سینمای ایران تکرار نشد. این بار همایون اسعدیان بود که در طلا و مس چنین تصویری خلق کرد. اسعدیان بهجای آنکه طلبه قصهاش را در تقابل با جامعه نشان دهد، به زندگی خصوصی او وارد شد و از این حیث، یک گام از میرکریمی فراتر رفت.
زندگی ساده و پر از رنج طلبه جوان طلا و مس، برداشتی متفاوت و جدید از باورهای دینی و مذهبی این قشر به بینندگان عرضه کرد و با دستمایه قرار دادن یک روایت عاشقانه، شخصیت اصلیاش را به یک قهرمان سمپاتیک تبدیل کرد. حامد محمدی سازنده فرشتهها باهم میآیند ، بهعنوان نویسنده طلا و مس، آنچنان به زندگی و روحیات شخصیت اصلیاش نزدیک میشود و چنان جزئیات ظریفی را در رابطه عاشقانه او به تصویر درمیآورد که این فیلم، بهجای آنکه جنجالی باشد به اثری مهم و تأثیرگذار تبدیل میشود. اثری که در پس قصه زندگی ساده یک طلبه، بنیانهای اخلاقی و دینی یک جامعه را به چالش میکشد.
حامد محمدی، بعد از طلا و مس، فیلمنامه حوض نقاشی، ساخته مازیار میری را مینویسد تا نشان دهد که چقدر خوب از پس کنکاش در روابط آدمهای تنها مانده و غریب جامعه برمیآید.
در ادامه طلا و مس
فرشتهها باهم میآیند اولین تجربه حامد محمدی بهعنوان فیلمساز بود. محمدی که این روزها او را بیشتر با اکسیدان و بعدتر چهار انگشت و لحن طنز انتقادیاش میشناسیم، اولین باری که پشت دوربین قرار میگیرد، هنوز تحت تأثیر فضای طلا و مس و احتمالاً موفقیت پیشبینینشده آن قرار داشت.
اینگونه است که فرشتهها باهم میآیند گرچه ریشههای سینمای سیاسی انتقادی که محمدی بعدتر در آثارش بهوضوح نشان داد را در خود دارد، اما بیشتر در ادامه جهان داستانی طلا و مس قرار میگیرد و از این حیث، کاملکننده آن یا بهتر است بگوییم برداشت و پرداخت شخصی محمدی از قصهای است که قبلاً نوشته است.
فرشتهها باهم میآیند داستان طلبه جوانی به نام احمد (جواد عزتی) است که زندگی ساده و محقری را با همسر باردارش، لیلا (نازنین بیاتی) میگذراند. احمد بهجز تحصیل، بنایی هم میکند تا چرخ زندگی را بچرخاند. لیلا و احمد باوجود فقر و تنهایی که در تهران دارند، زندگی عاشقانهای دارند و در انتظار اولین فرزندشان هستند. تا اینکه مشخص میشود که لیلا سهقلو باردار است. همین موضوع مشکلات مالی زندگی آنها را بیشتر میکند و احمد را وادار میکند تا علیرغم میلش، پیشنهاد بازی در یک فیلم را بپذیرد.
نیمه ابتدایی فیلم ترسیم جزئیات زندگی احمد و لیلا است. خانه کوچک اما خوش آب و رنگ آنها و تلاش خالصانه احمد برای مهیاکردن زندگی بهتر برای همسرش با ورود به زندگی خصوصی او به تصویر درمیآید. بعد از طلا و مس، این اولین بار است که چنین تصویری از زندگی یک طلبه میبینیم و تلاش اصلی محمدی در جهت آن است که هرچه بیشتر احمد را به شخصیتی ساده و قابل هم ذات پنداری برای بیننده تبدیل کند.
رابطه احمد با صاحبخانه و دخترش، رابطه این قشر را با جامعهای بزرگتر به تصویر میکشد و فرصتی است تا لحن طنز آشنای محمدی هم جایی در روایت پیدا کند. صاحبخانه هر بار به احمد میرسد از او میخواهد برایش کاری در یکی از ادارات دولتی انجام دهد و دختر صاحبخانه هم با نفرتی آشکار با احمد روبرو میشود. چنین تقابلی است که توهم عامه مردم از زندگی یک طلبه را تغییر میدهد و به محمدی کمک میکند علاوه بر طنزپردازی، شکاف میان مردم و روحانیت را به تصویر درآورد.
خرده روایتهای بیربط
ایراد فرشتهها باهم میآیند ازآنجا شروع میشود که خرده روایتهایش را بهدرستی به روایت اصلی گره نمیزند. ماجرای فرزند مریض احمد و حسادت لیلا به همبازی شدن احمد با یک هنرپیشه زن، داستانکهای پراکندهای هستند که در ترسیم خط کلی روایت و برداشت بیننده کمکی نمیکنند. درواقع، فرشتهها باهم میآیند در مرحله بسط قصهاش میماند. احمد طلبه جوانی است که زندگی پر از مشکلی دارد، اینهمه چیزی است که محمدی به بیننده عرضه میکند و روایت در مسیر قصهگوییاش هیچ پیشرفتی ندارد.
محمدی میتوانست با ورود به ماجرای بازیگر شدن یک طلبه قصه جذابی پدید آورد. میتوانست دقیقتر و با موشکافی بیشتر سختیهای فرزند دار شدن زندگی ساده لیلا و احمد را به تصویر درآورد یا حتی میتوانست با تکیهبر لحن طنز روایتش، لحظات جذابش را در کل قصه پخش کند. بااینحال و با تمام ظرفیتی که خط اصلی روایت در اختیار فیلمساز قرار میدهد، او روی یک نقطه آغازین میماند.
آغاز و پایان
آنچه فرشتهها باهم میآیند دارد، به زبان سادهتر، یک آغاز و یک پایان است. شروعی جذاب و متفاوت و پایانی که آنهم در مسیر طلا و مس پایهگذاری شده است. طلبه طلا و مس بعد از همه آنچه پشت سر میگذارد، در سکانس پایانی بهجای ورود به کلاس درس، پشت در، کفشها را مرتب میکند تا نشان دهد خلوص و قربت در چنین کار ساده و پیشپاافتادهای هم میتواند تجلی یابد. احمد هم در سکانس پایانی به حوزه میرود اما به کلاس درس نمیرود، بلکه بیرون از کلاس به نماز میایستد. مفهوم اصلی هر دو سکانس یکسان است. بااینحال، پایانبندی فرشتهها باهم میآیند کمی شاعرانهتر و بسیار شعاریتر است.
درنهایت، فرشتهها باهم میآیند برای یک اثر اول، قابلتأمل است. محمدی بااینکه در نوشتن فیلمنامهاش نتوانسته بزنگاههای مناسبی خلق کند، اما با دغدغه و جهانبینی مشخصی به سراغ موضوعش رفته است. همین نگاه او است که در اکسیدان تکامل مییابد. از سوی دیگر، زوج جواد عزتی و نازنین بیاتی، بسیار شیرین و جذاب از آب درآمدهاند و عزتی با خلاقیت همیشگیاش و تعلقخاطرش به کاراکترهایی که بازی میکند، لحظات بهشدت دلچسبی را پدید میآورد. بازی خوب او در کنار فضای آرام و درعینحال دوستداشتنی فیلم است که اولین تجربه فیلمسازی محمدی را نجات میدهد و فرشتهها باهم میآیند را به اثری تبدیل میکند که بیننده از دیدنش لذت خواهد برد.