وضعیت سفید یک منظومه است، منظومه به معنای یک جهان منظم و منظوم به معنای یک جهان شاعرانه که پر از جزییات شگفت انگیز است. منظوم به این معنا که تماشاگر آداب، فرهنگ، خصوصیات فردی، تاثیرات زمانه و همه چیزهایی که مختص به دهه شصت است را میتواند در وضعیت سفید پیدا کند.
وضعیت سفید درباره یکی از مهمترین برهههای تاریخ معاصر ایران است. یعنی جنگ تحمیلی و به طور ویژه دوران بمبارانهای تهران که برمیگردد به اواخر جنگ و اواسط دهه شصت. در سریال حمید نعمتالله با خانوادهای روبهرو هستیم که استعارهای کوچک از جامعه بزرگ ایرانی است. خانوادهای پر تضاد که هر عضوش بخشی از روحیه مردم ایران را نمایندگی میکند و نمونهای از خلقو خوهای متفاوت مردم را به نمایش میگذارد. مردمی که هم طینت و فطرت متفاوتی دارند و هم اهداف و مدل زندگیشان باهم اختلافات فاحشی دارند. درست شبیه به متن جامعه، در این خانواده هم با افرادی سروکار داریم خوب، بد یا خاکستری.
این کاملترین جهانی است که حمید نعمتالله این کارگردان ویژه سینمای ایران توانسته جلوی دوربین خلق کند. چراکه نعمتالله اساسا علاقمند به جزییات است. همواره پرداخت جزییات در فیلمهای او نقش مهمی پیدا میکنند و ترجیح میدهد به جای داستانگویی مستقیم با جزییات سروکله بزند. این رویکردی است که در فیلمهای آخرش هم غلیظتر شده اما در وضعیت سفید فرمت سریالی و طولانی بودن اثر به او بیش از هر جای دیگری فرصت پرداختن به جزییات را داده. او تمام و کمال به جزییات میپردازد و اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم اصلا وضعیت سفید سریال جزییات است؛ در هر میزانسنی، در هر صحنهای جزییات متعددی در فورگراند، میانه و پسزمینه تصویر در آن واحد در حال پردازش هستند. جزییاتی که اشیا، حیوانات و کاراکترها را در برمیگیرد.
همچنین بخوانید:
تماشا و دانلود سریال غورباقه فقط در نماوا
این آدمهای جاودانه
علاوه بر پرداخت به جزییات در میزانسن، در شخصیتپردازی هم جزییات رفتاری متعدد شخصیتها هستند که بهمرور خود را نمایان میکنند و شخصیتها را قدم به قدم با پیشروی سریال سرشته میکنند. داستان هم بر همین جزییات سوار میشود تا با نمایش تغییرات، پیشرفتها یا استحاله شخصیتها، درام خود را پیش ببرد.
نعمتالله سریال را با جزییاتی از خانه مادربزرگه و زندگی هرکدام از اعضای خانواده شروع میکند، این جزییات را بسط میدهد و به سرانجام میرساند. هرچند نعمتالله در مدل خودش قصهگوی خوبی است اما در وضعیت سفید با داستان ویژه یا پرطمطراقی سروکار نداریم و تماشاگر بیشتر درگیر موقعیتهای مختلفی میشود که یک سرشان به رفتار شخصیتها و انسانشناسی خود نعمتالله وصل میشوند.
شخصیت اصلی این جهان اپیک و اسطورهای امیرمحمد گلکار است. امیر محمد نخ تسبیح بین باقی کاراکترهاست هرچند در بخشهایی از داستان امیر محمد به حاشیه رانده میشود و هرکدام از شخصیتهای دیگر بسته به داستانشان در مرکز توجه قرار میگیرند.
نعمتالله اینکار را بسیار جالب توجه انجام میدهد و این مرکزیت چرخشی و قرار گرفتن هر شخصیت در مرکز توجه در بخشی از سریال یکی از ویژهترین نکات آن است. علاوه بر توجه به جزییات، خلق کاراکترهای عجیب و غریب، یعنی شخصیتهایی که خلق و خوی خاص و متفاوت خود را دارند، تکه کلامهای ویژه خودشان را در دهان تماشاگر میاندازند و ویژگیهایشان شبیه به آدمهای نرمال نیست یکیدیگر از توانمدیهای نعمتالله در فیلمسازی و دغدغه شخصی دیگر او در مسیر پرداخت داستان است. در فیلمهای او هم همیشه با چنین کاراکترهایی مواجه بودهایم.
پتانسیل سریال وضعیت سفید برای ساختن یک جهان تمام و کمال
فضای سریال این فرصت را در اختیار نعمتالله قرار میدهد تا انواع و اقسام شخصیتهای عجیب و غریب را به شکل دراماتیکی پرداخت کند و نشان تماشاگر دهد. وضعیت سفید در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود ساخته و پخش شد. یعنی در هنگامهای که ساخت آثاری درباره دهه شصت بسیار باب بود و موردتوجه فیلمسازان مختلف. اما نعمتالله تنها به بازسازی فضای دهه شصت و تلنگر زدن به جنبهها نوستالژیکش بسنده نمیکند. رفتارهای دهه شصتی مهمترین نکته تاکید سریال و آن عنصر ویژهای است که فیلمساز از دهه شصت احضار میکند.
همدلی، رواداری، توجه به خانواده، اخلاقیات سنتی ایرانی که در گذر زمان کمرنگ شده از جمله این رفتارهای نوستالژیکی است که در وضعیت سفید وجود دارد و احتمالا جای خالیاش در زندگیهای امروز هرکدام از تماشاگران باعث میشود ارج و قرب سریال و این جنبه نوستالژیی که به اخلاقیات آن دوران میبخشد، برای تماشاگر نظرگیرتر شود.
این سریال تاریخچهایست از روزگاری که حالا در بطن جامعه معاصر ایرانی از دست رفته و در یادها سپرده شده. این تمنا و خواست و تلاش برای بهدست آوردن چیزی که از دست رفته و در یادها خاک میخورد دقیقا چیزی است در مایههای مسیری که در داخل سریال امیر محمد گلکار میپیماید تا شیرین را در خیالش بهدست بیاورد. درست همانطور که امیر محمد اول شیرین را میبیند و بعد او را به جهان خیالیاش راه میدهد تا در آنجا به دستش بیاورد، که البته موفق نمیشود و در نهایت شیرین را از خیالش بیرون میکند، جامعه معاصر ایران هم آن زیست شادمانه و نوستالژیک با اخلاقیات سنتی مثبت و منفی خاص خودش را در خاطر و خیال به جا میآورد اما به آن نمیرسد. در همین راستا تم اجتماعی و تاریخی سریال به زیبایی با خواست و تمنای شخصی و عاطفی امیرمحمد برای بهدست آوردن شیرین پیوند میخورد.
وضعیت تازه
وضعیت سفید در نهایت اما به یک شهر فرنگ میماند. یعنی از هر زاویهای که به آن نگاه کنید، میتوانید برداشت متفاوتی به دست دهید. مثلا با در مرکزیت قرار دادن مادربزرگ سریال، قالبی ملودرام به خود میگیرد که داستان زنی دنیا دیده و باتجربه را تعریف میکند که به عنوان راس شجره یک خانواده باید اوضاع را سامان دهد.
از زاویه هرکدام از بچهها و اختلافات خواهری و برادری که به سریال نگاه بیفکنیم با یک حکایت اخلاقی در راستای حرص و آز و طمع و بلایی که سر انسانیت میآورد، مواجه هستیم.
از زاویه دید امیر محمد اگر نگاه کنیم با یک داستان عاشقانه مواجهیم که خود بدل به بهانهای میشود تا تماشاگر از رهگذر این داستان عاشقانه با قصه بلوغ امیر محمد خو بگیرد. قصه تجربه اندوختن و بزرگ شدن امیر محمد.
از این منظر پایان سریال بسیار جالب بهنظر میرسد، نحوه کشتن شیرین در ذهن محمد و تغییر رفتاری او که از یک نابغه عجیب بدل به رفیق و غمخوار رفیق شهیدش میشود، نشانگر همین بلوغ و انتقال شکل زیستی امیر محمد از چارچوبی نوجوانانه به پختگی مردانه است. این چنین است که پایان سریال به همان دیالوگ آغازین معلم با بازی خود نعمت الله به عنوان خالق این جهان خطاب به امیر محمد در سکانس افتتاحیه میرسد که میگوید دنیا جای حواسپرتی و فکر و خیال نیست.
وضعیت سفید قصه بلوغ و بزرگ شدن است، قصه ورود به وضعیتی تازه.