مجله نماوا، سید احسان ضیافت
ماندن در عرصه بازیگری یک اتفاق مهم در زندگی حرفهای هر بازیگری محسوب میشود. خیلیها به راحتی وارد عرصه بازیگری میشوند و عدهای دیگر سالها تلاش میکنند تا در این مسیر سخت ورود کنند. اما فقط بازیگرانی موفق میشوند که در جهت رشد و پیشرفت خود به درستی گام بردارند. میلاد کیمرام یکی از بازیگرانی بود که از اوایل دهه نود با انگیزه در این مسیر قدم گذاشت، اولین حضور جدیاش در سریال «نابرده رنج» به کارگردانی علیرضا بذرافشان بود که ثابت کرد بازیگری جدی است و حرفهای تازهای برای گفتن دارد، در میان مردم شناخته شد. با فیلم دیده نشده «کوچه ملی» به کارگردانی مهرشاد کارخانی، در میان سینماییها، منتقدان و اهالی رسانه به عنوان یک بازیگر توانمند مطرح شد اما اوج تکامل او در فیلم ملکه ساخته محمد علی باشه آهنگر بود. کیمرام در این فیلم وجوه دیگری از تواناییهای خود را به رخ کشید و تا نزدیکی سیمرغ فجر هم رفت اما در جشنواره مقاومت برنده بهترین بازیگر مرد شد. یکی از بهترین فیلمهایش در دههای که گذشت فیلم «امیر» نیما اقلیما بود. بعد از مدتها نبودن با «امیر» به سینما آمد و یک غافلگیری تازه را رقم زد و از اینجا به بعد بود که ثابت کرد بازیگری است که سبک را میشناسد، تکنیک را فهم میکند و نگاه خلاقانهای در بازیگری دارد. مهمترین ویژگیاش در این سالها، نبوغش در انتخابهای هوشمندانه و خلق شخصیت بود. اگر نگاهی به کارنامه او داشته باشیم با کارگردانان شناخته شده در نسل جدید تجربههای موفقی داشته است و شاید در بعضی از فیلمها نتوانسته تمام توان خود را به کار بگیرد که آن هم شاید به شخصیت پردازی مورد نظر فیلمساز باز میگردد که نتوانسته است از توانایی بازیگرش به درستی استفاده کند. اما او جزو آن دسته بازیگران جوانی است که هنوز در سی و پنج سالگی درست پیش میرود و هنوز انگیزه دارد، هنوز در خلق شخصیت به دنبال «برهان و منطق رفتاری» منطبق بر کاراکتر است. درتازهترین حضورش در سریال «سیاوش» با اتفاقهای ویژهای از سوی او مواجه میشویم. شخصیت تازهای از خودش معرفی میکند و ثابت میکند که به غیر از بازیگری اینقدر به پختگی رسیده است تا توانایی هدایت بازیگران دیگر را هم داشته باشد و آنها را بر اساس شخصیتهای روی کاغذ انتخاب کند. «بازیگردانی» در سینما و تئاتر برآیند سالها تجربه است و انتخاب بازیگر که با شخصیتهای موجود در فیلمنامه همخوانی داشته باشد، نیازمند درک منطقی و فهم کردن جهان حاکم بر نوع قصه است. او توانست ثابت کند که با وجود جوان بودنش این دو فضا را به خوبی میشناسد. کیمرام بازیگر لحظههای سخت است و این نکته را در خلق شخصیت «سیاوش» به درستی میتوانیم درک کنیم که این بازیگر برای باورپذیر شدن و نزدیک شدن به جنس و طبقه اجتماعی این کاراکتر چه قدر تلاش کرده است. «سیاوش» یک قهرمان از جنس همین مردم است، مردمی که در کوچه و بازار با آنها مواجه میشویم. «سیاوش» یک پهلوان مدرن است دغدغهمند است و شریف، در مواجه با نامحرم چشمانش به سمت زمین است، وقتی از خانواده صحبت میشود پای کار است و با تمام جانش از خانواده دفاع میکند. مرام پهلوانی دارد و روی خواهر ناتنیاش هم تعصب دارد و با تمام این خصوصیات به «عشق» معتقد است در میان ظاهر خشن و محکم خود قلبی از جنس طلا دارد. کیمرام به خوبی توانسته است پرتره تر و تمیزی از سیاوشی که ما با آن مواجه هستیم ارائه کند و این پختگی از هوش و تلاش او نشات میگیرد، که این هشدار را به مخاطبانش میدهد که قرار است در آغاز دهه دوم بازیگریاش با یک بازیگر جدی، پرتلاش و مقتدرتر از گذشته برخورد کنیم و این یعنی موفقیت برای یک بازیگر که مصداق واقعی تلاش و تمیز ماندن است. جوانی که از انزلی به تهران آمد و برای رسیدن به اهدافش تلاش کرد و امروز یکی از جوانان صاحب سبک در عرصه بازیگری است و تمام تلاش خود را میکند تا دست افرادی که سرنوشت مشابه با خودش دارند را هم بگیرد، میلاد در واقعیت همان «سیاوش» است که معنای مرام و منش کشتیگیر بودن و گود زورخانه را به خوبی بلد است.