مجله نماوا، زهرا مشتاق
مهران مدیری آدم مهمی است. چه آنهایی که کارهایش را دوست میدارند، چه آنهایی که به حد مرگ از او متنفرند. او آدم مهمی است چون کارهایش آینهای است از ما. کاریکاتور کج و معوجی از اجتماع رو به تباهی. جامعهای گریخته از اخلاق و گرفتار در ساحت کلمات دروغین. دراکولا، فصل دوم هیولا است. انباشته از دروغهای زیبا. و دنیایی پر زرق و برق. لباسها و مدلها. تلفظ کلمات غلیظ، پز دادنها و حسادتها. به رخ کشیدنها. اگر زمانی راجعبه طبقات نوکیسه به عنوان مردمانی تازه به دوران رسیده صحبت میشد، اکنون در گذر از آن طبقه، به طبقهای به مراتب ترسناکتر و حقیرتر رسیدهایم که خاستگاه و برآیندش ژنهای خوب و خانم و آقا زادهها هستند. در ابتدا به اسم مجموعه توجه کنید. فصل اول «هیولا» است. موجودی که همه به هر حال تصوری از شکل و شمایلش دارند. پلید و ترسناک است. اما حالا با عنوان «دراکولا» روبهروییم. دراکولا قابل دیدن نیست. ظاهری چون همه ما دارد. اما نهادش خونطلب و خونریز است. ظاهرش ممکن است زیبا باشد، پیچیده در لباسهایی فاخر و کلماتی آنچنانی و رفتاری به اصطلاح و به ظاهر متشخص. اما بیاصالت. دروغین. حال بههم زن.
به آدمها و اسامی توجه کنید. چم چاره دولما باغچه به مهرافزون تنها تغییر نام داده است. اما او همان چم چاره دلال دروغگویی است که شغل شریف دلالی را یک هنر مردمی تعریف میکند. و همسرش بیبی سیتر را بیبی سنتر تلفظ میکند. خانوادهای که بچه کوچک ندارد، اما بیبی سیتر دارد و حتی از کارکرد، نه پرستار بچه آگاه است نه بادیگارد. اما هر دو را دارد، چون این اسم کلاس دارد. حتی اگر هیچ کارایی نداشته باشد. مرگ شوهرش شکوهمند است چون میتواند سقوط از هلیکوپتر شخصی را به شکلی غلیظ تلفظ کند و دک و پزش را کاملتر کند و البته خوشحال باشد که مرگ شوهرش مثلا افتادن در چاله آسانسور نبوده است و در مراسم ختم آهنگ ابراهیم تاتلیسس بگذارند تا بهروز بودن خود را نشان دهند. زنی که حاضر است شتر لاما داشته باشد، حتی اگر روزی سی دفعه به صورتش تف کند. طبقهای که ته تهش کنار باربیکیو برای درست کردن کباب جان میدهند تا مهمانیهای پر برند و پرطمطراق را در چشم هم فرو کنند.
طبقه نازنینی که پولهای بادآوردهاش را به مرگآورترین شکل ممکن خرج میکند تا بیشتر و کوبندهتر به چشم بیاید. حتی اگر با درست کردن باغ وحش شخصی و دراگون و عقاب و کرکس و زرافه و طاووس و قوی سیاه باشد. و البته رفتارهای پراغراق و مهمانیهایی که بیشتر بالماسکه و نمایشی تمام عیار به نظر می رسد. نزدیکی آدمها تنها در مناسبات قدرت تعریف میشود. مهم نیست که حتی فرق میان سازمانهایی چون یونسکو و یونیسف را ندانی. و AFC را همان KFC بدانی. حتی مهم نیست که در یک بند مخوف در حال پس دادن بازجویی باشی. مهم این است که یک ژن خوب داشته باشی و کسانی پیگیر کارهای بیرون آوردنت باشند. چون مناسبات قدرت چنین تعریف میشود. چون باید سیر را همیشه سیر نگه داشت و گرسنه را گرسنه.