مجله نماوا، سید احسان ضیافت
ژانر و گونههای مختلف آن فقط مختص فیلمساز و یا فیلمنامهنویس نیست. کارگردان به عنوان خالق اثر میتواند موضوعات مورد نظر خود را در قالب یک قصه در گونههای مختلف روایت کند و این نکته از پیدایش سینما تاکنون وجود داشته است. اما نکته مهمی که در این میان وجود دارد این است که ژانر برای «بازیگر» هم یک اصل مهم تلقی میشود. در سالهای اخیر در سینمای ایران با بازیگرانی برخورد کردیم که به دلیل عدم اعتماد کارگردانان و یا دلشورههای تهیهکنندههایی که دغدغه فروش فیلمهای خود را داشتند، علیرغم تواناییهای این جنس از بازیگران، در مدیومهای مختلف از تمامی توانایی آنها بهره نگرفتند و فقط برای فیلمنامههایی که قابلیت فروش داشتند به سراغ آنها رفتند و طبیعی است که در چنین شرایطی اتفاق ویژه برای این بازیگران نمیافتد و نمیتوانند تواناییهای خود را به درستی ارائه کنند. نمونه بارز و مصداق اصلی و مخاطب این نکته مجید صالحی است. بازیگری که عقبهی تئاتری دارد و از شاگردان ویژه مرحوم سمندریان به حساب میآمد و هویت تئاتریاش بر شخصیتاش غالب است. صالحی از ابتدای مسیر به عنوان بازیگر شاخص و صاحبنام در فیلمهای کمدی شناخته شد و در آغاز با «مجردها» (۱۳۸۳) به کارگردانی اصغر هاشمی در سینما مطرح شد؛ او در اواخر دهه هفتاد با حضور در سریال «مجید دلبندم» شناخته شده بود و کمی قبلتر در «سیب خنده» ثابت کرد بازیگری توانا است. در سالهای اخیر و از ابتدای دهه هشتاد او در فیلمهای کمدی به ایفای نقش پرداخت فیلمهایی که موسوم به جریان بدنه سینمای ایران بودند و در جذب مخاطب موفق عمل کردند اما اوج شکوفایی و غافلگیری مجید صالحی در مقام بازیگر حضورش در نقش «صابر» در فیلم «استراحت مطلق» به کارگردانی عبدالرضا کاهانی بود. در اینجا اعتماد شکل گرفت و کاهانی شمایل بازیگر ژانر کمدی سالهای متوالی سینمای ایران را بههم ریخت و او از این فرصت استفاده کرد و نشان داد که بازیگری برای لحظههای جدی است و تواناییهای منحصر به فردی در سینمای اجتماعی دارد. او در فیلم «صحنهزنی» به کارگردانی علیرضا صمدی هم جدی و مقتدر است و شخصیتی را بازی میکند که حیرتانگیز است اما چون هنوز فیلم به اکران عمومی نرسیده است نمیتوان از جزئیات آن نوشت.
امروز در سریال «سیاوش» با هیبت تازهای از این بازیگر مواجه میشویم، انگار با قدرت بیشتری به میدان آمده است تا تواناییهای خود را به رخ بکشد. در «استراحت مطلق» صابر بود در «سیاوش» هم صابر است. «صابر ساقی» سریال «سیاوش» یک شخصیت تکامل یافته، جدامانده و صورت زخمی اما در کمال اقتدار است که مجید صالحی به این کاراکتر جان میدهد. در یکی دو سال اخیر، روایت کردن زندگی آدمهایی از جنوب شهر و پرداختن به این جغرافیا و احوالات این جنس از مردم در سینمای اجتماعی ایران رونق گرفته است و کارگردانان تمایل ویژهای پیدا کردهاند تا به اصطلاح روایتگر قصههای «لاتهای امروزی» باشند که فیلمهایی مثل «مغزهای کوچک زنگزده» ساخته هومن سیدی و «شنای پروانه» به کارگردانی محمد کارت نمونههای نسبتا موفقی در سینمای ایران بودند و مابقی درست از آب در نیامدند. اما تصویری که مجید صالحی در سریال سیاوش از شخصیت «صابر ساقی» ارائه میکند به واقعیت موجود به شدت نزدیک است. اگر نگاه جدیتری داشته باشیم «شخصیتپردازی» برای نقش مکمل روی کاغذ و در فیلمنامه اینقدر جدی نیست چون طبق اصول نقش مکمل و کمرنگتری نسبت به قهرمان قصه حساب میشود. شمایل یک قهرمان و ویژگیهای آن را ندارد اما صالحی این نقش را از آن خود میکند و با مکمل بودنش خود را به اصلی تبدیل میکند. صابر تفاوتهای عمدهای با سیاوش دارد. افسار گسیخته است و عربده می کشد، موادمخدر مصرف میکند اما برادرش قهرمان است، تعصبی، غیرتی و ناموسپرست است اما در مقابل ویژگیهای یک پدر را دارد که دلش برای تماشای فرزندش پر میکشد. این صفات فقط در فیلمنامه و شخصیتپردازی در نمیآید و قطعا این جان بخشیدن و تماشایی کردن کاراکتر از بازیگر برمیآید و مجید صالحی در سیاوش بار دیگر ثابت میکند که یک بازیگر جدی است. سیاوش در نیمه راه است و باید منتظر غافلگیریهای بیشتری از این بازیگر با اقتدار باشیم.