مجله نماوا، ایلیا محمدینیا
جنگ در همه جهان کم وبیش امری مردانه محسوب میشود و زن در این امر مردانه بدیهی است که در حاشیه باشد. در سینمای جنگ و دفاع مقدس ما با توجه به بافت فرهنگی و اعتقادی طبیعی است این امر کمی پررنگتر از بسیاری از کشورها باشد. با این همه هر چند دفاع مقدس در خط مقدم نتوانست و درستتر اینکه نمیتوانست با توجه به همان بافت فرهنگی و اعتقادی زنی را در هیبت دفاع و مقابله با دشمن پذیرا باشد اما سینمای دفاع مقدس در پارهای اوقات زنان را تا قلب جنگ به پیش برد. فیلم سینمایی «هیوا» به کارگردانی رسول ملاقلی پور نمونهای درخشان و ارزشمند از این اتفاق مبارک است.
فیلمساز در بستری از جنگ روایتی عاشقانه از دلدادگی و شیدایی را به تصویر میکشد و در عین حال زبان گزنده و منتقدانه خود راهمانند دیگر فیلمهای خود حفظ میکند.
موفقیت فیلم بیش از هر چیزی مرهون فیلم نامه تازه و داستان گیرا وجذاب آن است که به جهت روایت تعلیقی و گام به گام آن به خوبی مخاطبش رابا خود همراه میسازد.
هیوا پانزده سال بعد از شنیدن خبر شهادت همسرش حمید، در گیرودار پاسخ دادن به امیر همرزم پیشین حمید در جبهه -که حالا سفیر ایران در سنگال است- برای ازدواج مجدد، طبق سنتی نانوشته در میان گذشتگان برای اخذ اجازه از همسر سابقش راهی منطقهای جنگی میشود که همسرش در آن به شهادت رسیده است. فیلمساز در فضایی از وهم و خیال و حقیقت تماشاگر فیلمش را به ضیافت و درک تازهای از روابط عاشقانه و شیدایی هیوا و حمید دعوت میکند. جهان خیال و حقیقت چنان در هم تنیده میشود که تماشاگر گاه تمیز این دو را سخت میبیند چرا که وجه شیدایی این دو چنان تماشاگر را درگیر خود میکند که تفکیک این دو بخش از نگاه تماشاگر نه تنها لزومی ندارد که خدشهای سخت به باورمندی روایتی دارد که تماشاگر دوست دارد خود را درآن شده غرق ببیند درست مثل خواب شگفتی که هر چند بر رویا بودنش اگاه هستیم اما دوست نداریم پا را از مرزهایش بیرون بگذاریم. در کنار روایتی تازه و جذاب از رابطه عاشقانه این زوج، آنچه که باعث همذاتپنداری مخاطب در فیلم میشود آمیختگی مرزهای خیال و رویا با باورمندی مخاطبی است که تا پیش از فیلم «هیوا» چنین درگیرعاشقانهای در بستری ازداستان جنگ و در نهایت وصل و یگانگی نشده بود.
ملاقلی پور برای درگیر کردن مخاطبش در سکانسهایی کوتاه و مختصر ریشههای دلدادگی حمید و هیوا را به تصویر میکشد بدون آنکه در دام تکرار وشعارزدگی بیفتد. همچنان که پیشتر اشاره شد «هیوا» بهانه ای است که کارگردان ضمن روایت عاشقانه جذابش نقدی تند و تیز از شرایط اجتماعی و سیاسی سالهای پس از جنگ ارائه دهد. از طرفی دختر جوانی را نشان میدهد که برای زندگی آیندهاش نگران عمل زیبایی بینی است و از جانب دیگررزمنده همرزم حمید را که حالا سفیر شده را نه شایسته نمایندگی ایران در دیگر کشورها میداند ونه برازنده همسری زنی چون هیوا که تمام سالهای بعد از شهادت حمید به یادش عاشقانه زندگی کرده؛ چرا که معتقد است آدمهایی چون امیر تنها جیرهخوارسفر جنگ هستند که نام و نان از جنگ میبرند.
سکانس پایانی فیلم جایی که هیوا و حمید در کنار هم راهی به نور مییابند و یا سکانسی که در آن رزمندهها جهت نماز جماعت پشت حمید میایستند و در انتهای صف رحیم با بازی جمشید هاشمپور که در سکانسهای قبل اختلافات عمیقی درباره چگونگی مواجهه با دشمن با حمید داشت قرار میگیرد از درخشانترین سکانسهای فیلم هستند. به اینها نماز هیوا و به صورت موازی نماز حمید را هم اضافه کنید.
«هیوا» از جمله آثار ارزشمند حوزه سینمای دفاع مقدس است که هیچگاه رنگ و بوی کهنگی را نخواهد گرفت این را میتوان از پس دیدن دوباره فیلم بعد از نزدیک به بیستوسه سال تجربه کرد. سینمای دفاع مقدس از سالهای پس از جنگ تاکنون کمتر توانسته در جذب و همراهی مخاطب و در عین حال ماندگاری نقشه در خور اعتنایی داشته باشد. نمونه فیلمهایی همچون «هیوا»، «دیده بان» و «تنگه ابوقریب» ماندگاری خود را مرهون فیلمنامه غیر کلیشهای و صداقت جاری و ساری در خود اثرهستند حلقه مفقودهای که نیاز امروز و همیشه سینمای دفاع مقدس ماست.