مجله نماوا، ابراهیم عمران
سینمای ایران هماره متهم به این است که به سبب پارهای مسائل که بزرگترین آنها ممیزی است نمیتواند صدای جامعه را انعکاس دهد. از این رو زمانی که برخی فیلمها به واسطه نزدیک شدن به خط قرمز داستانی را میپرورانند، میتوان امید داشت که این گونه سینما نیز بتواند نفسی برای کشیدن داشته باشد. فیلم «دریا موج کاکا» به کارگردانی علی سرآهنگ داستان دل دادن مردی متاهل به زنی بیوه در جنوب کشور است. از سکانس آخر فیلم آغاز کنیم که مانیفست این اثر است. پلانی که حسام با بازی حسین محجوب به معصومه (رویا افشار) گله میکند این چند سالی که برای کار به جنوب رفته دستی به سر و صورت او نکشیده است و از او شکایت دارد که سالهاست خواهر و برادری با او زندگی میکند و زمان زیادی است که رختخوابهایشان از هم جداست و… به کلیت اثر کاری نداریم. چه که ضعفهایی دارد. از بازی دو یا سه سکانس مهران احمدی که بود و نبودش فرقی ندارد از اینکه شاید کارگردان یا تهیهکننده گوشی چشمی به گیشه داشتند هم میگذریم. هر چند کارگردان مشخص است به سبب ممیزی نانوشته دستش بسته بوده در قابپردازی و میزانسن درست صحنه؛ ولی تم اثر آنچنان مهم است که در پس ِ این ممیزیها هم خود را نمایان میسازد.
سالها پیش پوران درخشنده با فیلم «زیر سقف دودی» گوشه چشمی به سردی رابطههای زناشویی داشت. ولی آنچه فیلم «دریا موج کاکا» را سرپا نگه میدارد حرفهایی است که زده نمیشود. پلانهایی است که گرفته نمیشود. کاتهایی است که داده نمیشود و این در ذهن ممیزیزده مخاطب ایرانی، میتواند ناخودآگاه راشهای بیشماری پدید آورد که با تدوین ذهن بیننده، هر چه خواهد به پرده اکران نزدیک شود. دو نویسنده این کار خواستنها و تمناهای بازیگر نقش حسام را آنچنان در سکوت محض نگاشتهاند که بازی بیکلام حسین محجوب توانسته آن را به خوبی بپروراند. قصه زوجهایی که سالهاست دیگر دلداده هم نیستند. آن هم در این آشفته بازار خواستنهای بیشمار عاطفی و روحی و جسمی. به راستی اگر سینما نتواند این خرده روایتها را به تصویر بکشد دیگر کجا میتوان به امید بهبود شرایط بود؟ عدم ارتباط کلامی و روحی و جسمی زوجین، بخصوص در سنین خاص، داستان پر غصه بسیاری از خانوادههاست. تازه خوشبخت هستند زوجینی که برای درمان این نقیصه به پزشک متخصص این امر مراجعه میکنند. (مثل آنچه در «زیر سقف دودی» نشان داده شد) اما آنچه زیاد است افراد بیشماری هستند از زن و مرد در سنهای مختلف که این مشکل را یا عیان نمیکنند و یا در خود به راز نگاه میدارند و از همین روی سببساز پارهای از مشکلات بعدی میشوند.
فیلم «دریا موج کاکا» اگر میتوانست در بستر گستردهتری پخش شود و اگر کارگردان سه ضلعی عاشقانه غیر قابل باوری ایجاد نمیکرد، توان آن داشت که سالها در ذهن مخاطب جا خوش کند. داستان فیلم آن چیزی نیست که در طول فیلم دیده میشود. بار اصلی فیلمنامه بر سکانس آخر آن است و بس که حتی نوشتن درباره آن نیز خودسانسوری عجیبی به دنبال دارد چه رسد به تصویر درآوردن آن در مدیومی چون سینما. جامعه سرد و پر از ریای امروز، مهر میطلبد. عشق میخواهد. دل، دلدادگی به ارمغان میآورد و این میسر نمیشود جز با بودن دو شریک. دو شریک عاطفی و روحی. دو دلارام ذهن و جان. باید باور شود بسیاری از به سامان نرسیدنهای زندگی از عدم حرف زدن طرفین است و سینما این ظرفیت را دارد در پس درامهای عاشقانه با رویکردی منطقی این نقصانها را مرتفع سازد. طلاقهای عاطفی در جامعه امروزی زیاد شده است و آنان هم که ادامه میدهند با وجود این نگره، دیر یا زود سرنوشت بهتری از حسام این فیلم پیدا نخواهند کرد و گریههای زن فیلم نیز در پایان، چاره درد نیست. اشکهایی که میتوانست سرازیر نشود. اندوهی که از به وجود آمدن آن میتوان جلوگیری کرد. اگر تلنگرها به موقع زده شود با کمک پرده عریض سینما. میماند ذکر این نکته که کارگردان این اثر به جزئیات کارش بها داده است. قابها را می شناسد هر چند ابزارهای دیگری نداشت اما با وجود این محدودیتها فیلمی مفهومی ساخت؛ نه صرفا گیشهپسند و تجاری. فیلمی که در پرونده کاری کارگردانش حتما در آینده حرفهای بیشتری دربارهاش میشنوید.