مجله نماوا، حمیدرضا گرشاسبی
فیلم قهرمان فیلمی دیگر از اصغر فرهادی است؛ نامی بزرگ در سپهر سینمای ایران و جهان. در واقع «قهرمان» از نام سازندهاش شروع میشود و پیش از آنکه بخواهیم به تماشایش بنشینیم، با نام مهمی روبهروهستیم که نه فقط کنجکاوی ما را برای ساختهای دیگر از او تحریک میکند، بلکه کمی قضاوتهای پیشاتماشایی نیز در مورد او داریم که در جریان دیدن فیلم نیز مدام ما را همراهی میکنند.البته به نظر میرسد آن دسته از فیلمسازانی که چنین رویکردی از سوی مخاطب برای دنبال کردن فیلمشان وجود ندارد، چه بسا که خوشبختتر باشند. به هر حال اصغر فرهادی نامی است که هم دلمان به دیدن فیلمش است، هم اینکه لحظه به لحظه انتظارمان از او بیشتر شده و این موضوع خودِ عمل تماشای فیلم و نظر دادن درباره فیلم به یک مساله تبدیل میکند. و «قهرمان» آن اثری است که قهرمانانه در کارنامه او خوش میدرخشد.
در عصری زندگی میکنیم که باید آن را عصر رسانهها بدانیم، و شاید بهتر باشد که این عصر را عصر آمیختگی شدید رسانه با زندگیهای جمعی و فردی آدمها قلمداد کنیم. عصری که بیشک رسانهها زندگی میسازند و زندگی تلف میکنند و بر همهی امور راهبری دارند. رسانههای کلاسیک و ملموستر، تلویزیون و روزنامهها هستند و رسانههای امروزین، شبکههای اجتماعی و پلتفرمها.
فیلم «قهرمان» قرار گرفتنِ لرزانِ رحیم است بر بستر چنین رسانههایی؛ با تلویزیون و روزنامه شروع میشود و به شبکههایی اجتماعی میرسد. این میان، اوست که خودش را، شخصیتش را و هستیاش را محک میزند. در واقع پاندولِ زندگی او بین راستگویی و دروغگوییِ اجباری نوسان میکند و هر بار صداهایی ناکوک و گاه کوک از آن بیرون میزند. اما فقط رحیم نیست که دارد خودش را ترازو میزند که در چنین موقیعیتهایی چگونه باید عمل کند. شاخصه اصلی فیلمی چون «قهرمان» این است که همه ما میتوانیم یک رحیم – یک قهرمان – باشیم. (به نظرم در ترجمه نام فیلم به انگلیسی، اضافه کردن کلمه «یک» امر بسیار درستی بوده است، چرا که وضعیت این شخصیت را بیشتر بولد میکند). همهی ما در هر لحظه از زندگی خود میتوانیم با چنین موقعیتی روبهرو شویم. برای همین است که «قهرمان» به فیلمی بدل میشود که قهرمانش میتواند هر مخاطبی باشد که در حال دیدن آن است.
ما حین تماشای فیلم میتوانیم هر لحظه از فیلم را زندگی کنیم و آن را در زندگی خود متصور باشیم. به هنگام دیدن فیلم از پلتفرم نماوا چندین بار پخش آن را متوقف کردم و روایت زندگی رحیم و روند آن را مرور کردم. میخواستم خودم را در موقعیت رحیم تصور کنم. میزان درگیری مخاطب با فیلم آنچنان است که دلت میخواهد لحظهای از حجم عظیم این درگیری بکاهی و با فکر کردن به موقعیت رحیم به ذهنت استراحت دهی. و البته به در این استراحت شکی نیست که مخاطب در حال فکر کردن به راه حلهاست و قصد کرده که برای برون رفتن از این بحران راه حلهای پیشنهادی را خلق کند و آنها را در چهارچوب موقعیت بحرانی رحیم قرار دهد. و همین درگیری فوقالعاده مخاطب با قهرمان است که امتیازی بزرگ برای فیلم به حساب میآید و از «قهرمان» فیلمی به شدت تفکربرانگیر میسازد. «قهرمان» از آن دسته فیلمهایی است که پس از دو ساعت تمام میشود اما اندیشیدن به آن ساعتها با مخاطب باقی میماند.
خلاصهای فشرده از تمامیت فیلم در همان سکانس آغازین فیلم میبینیم. رحیم از زندان آزاد شده و اولین جایی که میرود سایت باستان شناسی است. جلوی صخرهای داربست زدهاند و حسین شوهرخواهر رحیم بالای داربست در حال کار است. رحیم میخواهد خودش را به حسین برساند (در حالی که حسین میگوید کاش خبرش میکرده که او پایین بیاید). رحیم خیلی سر صبر و حوصله از پلهها بالا میرود و گاه پیچی هم در پلهها وجود دارد و او میپیچد و بعد بالا میرود. به حسین میرسد و دوباره راه رفته را با هم برمیگردند. گویی که اصلا نیازی نبوده که او بالا برود. با این حال، این سکانس افتتاحیه خمیرمایه «قهرمان» را آشکار میکند و مثل یک پیشنمایش عمل میکند.
بالا رفتن و پایین آمدن، چیزی است که در زندگی رحیم اتفاق میافتد. و این که تا چه اندازه این بالا و پایین شدنها، فاصلهای کم از یکدیگر دارند؛ البته این فاصله وقتی کم است که مدار زندگی آدم روی رسانهها باشد. رحیم عمل خیری انجام میدهد و با پخش گزارشش از تلویزیون، تبدیل به قهرمان شهر میشود و بالا میرود. و بعد به سرعت با تلنگری از سوی رسانهای دیگر به حضیض میرود. در واقع این موقعیتی شکننده است که خودش کمتر نقشی در آن دارد و عناصر بیرونی و رسانهای زندگیاش برای او تصمیم میگیرند که چه راهی باید برود.
البته رحیم نوعی از اصولگرایی را در خود دارد که همین تا اندازهای باعث میشود بتواند در بزنگاهها خیلی به مهلکه نیفتد. و نکته اصلی در آن است که رسانههای نو به گونهای طراحی شدهاند که هر فرد – و نه جمعی از بزرگان رسانهای – میتواند کمر به نابودی فردی دیگر ببندد. آن هم فقط با یک کلیک. اینجا چنین تصمیمی و چنین اقدامی با دختری جوان است که به نظر میرسد آسیبی شدید از بدبیاریهای رحیم خورده است.
دوباره به سکانس افتتاحیه برگردیم. فرهادی این سکانس را با حوصله بسیار گرفته است.از یک مستر شات شروع میشود که در آن گسترهای کامل از شهر و کوههای اطراف و سایت باستانی شکل گرفته است. رحیم با ریتم زندگی به سمت کوه میرود و قطعِ تدوینی در آن وجود ندارد. رحیم همچنان آهسته از پلهها بالا میرود و بعد پایین میآید. این سکانس به لحاظ روایی کارکردی در داستان ندارد و به راحتی قابل حذف است، اما نگاه فرهادی به آن کاملا استعاری است و گویی از شروع فیلم، تماتیک فیلم خود را بر اساس بالا و پایین رفتن رحیم از پلههای سایت برای ما باز میکند.این چنین است که سکانس افتتاحیه با آن اجرای درخشانش به مدخلی زیبا برای ورود به قصهای پیچیده میشود.
تماشای آنلاین فیلم قهرمان در نماوا