مجله نماوا، رضا صائمی
از عنوان فیلم میتوان به درونمایه مفهومی فیلم پی برد. «بی خود و بی جهت» تکمیل سه گانه عبدالرضا کاهانی است که بعد از«هیچ»، «اسب حیوان نجیبی است» سومین فیلم او در ژانر کمدی سیاه یا ابزورد است که به نوعی میتوان آن را تراژدی به زبان کمدی دانست. قصه از این قرار است که الهه و فرهاد قرار است به خانهی جدید نقل مکان و همان شب مراسم ازدواج خود را برپا کنند، اما مشکل اینجاست که محسن و مژگان، دوستان آنها، که قرار بوده خانه را تخلیه و به مکان جدیدی بروند، هنوز این کار را نکردهاند و انگار قرار هم نیست به این راحتیها آنها از خانه بروند. وسایل دو خانواده در همه جا پخش و پلاست و دعوا و درگیری به راه. دعوا بر سر ماندن یا رفتن. حاصل این جدال یک بلاتکلیفی کلافهکننده است تا جایی که محسن (رضا عطاران) را به جایی میرساند که میگوید دوست ندارم مرد باشم. او در موقعیت برزخی کشداری قرار می گیرد که هویت مردانه را در اراده معطوف به قدرت و قاطعیت تعریف کرده و از او میخواهد در یک جهت رفتار کند. او که میخواهد همواره در میانه بایستد در نهایت دچار استیصال و سردرگمی شده و به جای تعیین جهت به بیجهت ماندن تن میدهد.
فیلم البته تفاوتهای جنسیتی را در قیاس مواجهه زنان و مردان با بحرانهای خانوادگی هم به شکل تلویحی بیان میکند. زنان با دلشوره و اضطراب در موقعیت بحرانی که تقلاء میکنند هر چه سریعتر از آن عبور کنند و با تصمیمگیری قاطع، مشکل را حل کنند و مردانی خونسرد و بیخیال که مدام به هر بهانهای از کار در میروند. مردانی که نمیتوانند و در واقع نمیخواهند فرمانده یا سلطهگر باشند. اما این پرهیز از اقتدار مردانه با نوعی انفعال و بیعملی همراه شده که زنان قصه آن را برنمیتابند هر چند که خود آنان هم در یک رقابت و کشمکش زنانه با هم در نبردند و تلاش میکنند میدان بازی و جدل را به نفع خود در دست بگیرند. ضمن اینکه این فیلم روایتی از تفاوتهای زن و شوهرها در مواجهه با مسائل زندگی مشترک هم است. البته این جدلها گاه به زبان شوخی و در موقعیتهای کمیک و گاه در وضعیتی جدی یا تراژیک رخ میدهد.
«بیخود و بیجهت» در ابتدا بیخود و بیجهت آغاز میشود و مخاطب نمیداند با چه موقعیت و شخصیتهایی مواجه است و اساسا قصه چیست، اما به تدریج به رمزگشایی دست زده تا هم شخصیتها و موقعیتها را معرفی کند و هم در پس آن روایتی از موقعیت ملالآور و آبزورد انسان ایرانی در جامعه معاصر به شکل نمادین صورتبندی شود. انسانی که در کشمکش و تضاد و پارادوکسهای سنت و مدرنیته مانده و سرگردان و سردرگم است.
یکی از مهمترین سکانسهای فیلم مواجهه الهه (نگار جواهریان) با مادرش در اتاق است. مواجههای همراه با جدال لفظی و فکری. مادر الهه مدام به او سرکوفت میزند که تو نمی توانی امشب مراسم ازدواج را برگزار کنی یا به او دستور میدهد که باید چه کنی و چه نکنی. الهه که نسبت به گیر دادنهای مادرش برآشفته شده میگوید تو همیشه خواستی به جای ما زندگی کنی. به گمانم این دیالوگ مهمترین و در واقع کانون مفهومی فیلم است؛ بر این نکته تاکید میکند که نسل جدید همواره امکان زیستن و تجربه کردن زندگی چنانکه خود آن را انتخاب کرده نداشته و همواره بزرگترها از سر دلسوزی یا اقتدارگرایی خواستهاند چگونه زیستن را به او دیکته کنند. به قول الهه در فیلم، خواستند به جای آنها زندگی کنند. به همین دلیل نسل جدید نمیتواند و نمیداند چطور باید زندگی کند و بلاتکلیف است. نسلی که اصلا نمیداند از خودش و از زندگی چه میخواهد. «بیخود و بیجهت» روایتی از تراژدی بلاتکلیفی و استیصال نسل جدید است.