مجله نماوا، حمیدرضا گرشاسبی
این خانه یک مرده دارد. این خانه شلوغ است. این خانه داستانی عجیب و غریب دارد. این خانه دختری آشفته دارد. داستان این خانه را باید کشف کرد. این که از کشف حرف میزنیم، میگوییم که با فیلمی معمایی روبرو هستیم. حالا که فیلم خانه فیلمی است معمایی، آیا این بدان معنا ست که ممکن است پای یک پلیس یا کارآگاه هم به میان بیاید؟ نه این طور نخواهد شد چرا که معمای این فیلم آن قدر سخت نیست که برایش نیازمند یک خانم مارپل یا یک آقای پوآرو باشیم. فیلم «خانه» از آن نوع فیلمهای کوچک خانوادگی است که نمیخواهد اوضاع را خیلی پیچیده کند. زندگی ساده ایرانی همین چیزی است که در فیلم ترسیم میشود. در زندگی ایرانی مردن یا کشتن، فوت یا قتل خیلی با نقشههایی تدبیر شده پیش نمیرود. برای همین است که ما برای پیدا کردن علت فوت، کارآگاهی استخدام نمیکنیم. فقط کافی است اندکی صبر و حوصله داشته باشیم تا همه چیز راحت پیش برود و معما حل شود چرا که آدمهایی که با چنین مرگی مرتبط بودهاند، خودشان را لو میدهند و رازها خیلی راحت فاش میشوند. فقط باید خیلی سفت و سخت به این جملهی کلیشهای معتقد و پایبند باشیم که جنایتکار به صحنه برمیگردد؛ گیرم که این بازگشت خیلی دیر صورت بگیرد. منتظر میشویم. بهخصوص وقتی پیش درآمد داستان جذاب و نکتهدار است و خوب ادا میشود و به شکلی پخته و کاملا طبیعی جلو میرود.
فیلم «خانه» محل برخورد دو حادثه است. اولی را با زمان و وقتی طولانیتر میبینیم. این قسمت یعنی بخش آغازین فیلم شلوغکاری است و از پیرنگی جذاب و تازه برخوردار است، اما کاملا عیان و روست برعکس قسمت دوم که شامل یک پنهانکاری بزرگ است و چون کوتاه است، آن را باید ختم داستان تلقی کنیم. این خاتمههای کوتاه داستانی را معمولا به عنوان پیچهایی پرارزش (به لحاظ حساسیتهای درام) در نظر میگیریم که به ناگهان مسیری دیگر به داستان میدهند، اما این مسیر آن قدر کوتاه است که باید آن را سقوط در شانه جاده تصور کنیم. به طور ناگهان، ما به چیزی سخت برخورد میکنیم. گویی که شیشه ماشینمان به کوه کنار جاده خورده باشد. درست که این قسمت خیلی کوتاه است و زود تمام میشود اما همه چیز چیده شده تا به این قسمت برسیم. وقتی که پرده بالا میرود و پشت آن آدمهایی را میبینیم که مرگ پیرمرد به آنها مربوط بوده است. من گمان میکنم که این قسمت خیلی چیز تازهای ندارد اگرچه قسمت پر و پیمان اول از تازگی و طراوت خوبی برخوردار است و این چنین چیزی را در سینما ندیدهایم. البته شاید به این دلیل که داستان پیرمردی که وصیت کرده تا جنازهاش را به دانشگاه علوم پزشکی تقدیم کند، در عالم واقع نیز خود پدیدهای نوظهور است. در واقع اگر تا به حال (پیش از دیدن فیلم)هیچ چیز ندانیم از این که برخی از جنازهها را برای کمک به تدریسهای پزشکی به دانشگاهها میدهند، با شنیدن و دیدن وصیتی که پیرمرد فیلم «خانه» کرده است، شوکه میشویم. این شوکه شدن چیزی است که در هر دو داستان وجود دارد. یک بار از این شوکه میشویم که پیرمرد برای خلاص شدن از همراهی فرزند و خواهرزادهاش (و شاید برای اذیت کردن آنها) پس از مرگ، خواسته که حتی قبری نداشته باشد و جنازهاش را به تیغ دانشجویان پزشکی بدهد. خود دختر(سایه) در فیلم این را بازگو میکند که پدرش داستان هدیه دادن جنازهاش به دانشگاه را برای این برساخته تا آنها را با مرگش دچار دردسر کند. اینجاست که میخواهیم میزان هوش و توانایی ذهنی در نقشه کشیدنِ آدمهای داستان را اندازهگیری کنیم. و از آنجا که فیلم اساسا بر مبنای توطئهچینی و نقشهکشی آدمها علیه هم طراحی شده، باید ذهنمان را به آن سو ببریم که نقشه اصلی را چه کسی علیه چه کسی کشیده است.
آیا پدر باهوشترین آدم در طراحی داستانی با زمینه جنایت است یا دختر و دامادش را باید نقشهکشهای اصلی بدانیم؟ به گمان من، پیرمرد در موقعیتی سخت به دسیسهای درست علیه دختر و دامادش دست زده است. موقعیت سخت او، فراموشیاش است و این که در چنین موقعیتی هر حرف او ممکن است به عنوان توهمی از طرف یک بیمار آلزایمری قلمداد شود. بنابراین به وصیتی روی آورده که فقط پس از مرگ او راز مرگش را برملا میسازد. در واقع باید باور کنیم که او در همان روزهای سخت پی برده که عمرش رو اتمام است و برای این که نظرهای بیرونی را به مرگ و علت مرگش جلب کند، افشای علت مرگش را به دست دانشجویان پزشکی (مسمومیتی مشکوک) سپرده تا آنها پای پلیس را به میان بکشند. اینجاست که میتوان روی حدس و گمانهای پلیسی نیز حساب کرد و عاملین مرگ را به دست قانون داد. در داستانی که به گمان پیرمرد پس از مرگش شکل میگیرد، ما با یک فیلم معمایی/پلیسی کامل روبرو هستیم. و اگر داماد سر نمیرسید تا نقشهای دیگر را طراحی کند، پیرمرد شاهد داستانی میشد که خود با دقت آن را برای بعد از مرگش طراحی کرده بود. اما دریغ که زندگان از مردگان زرنگترند. وقتی که وصیت کردن پیرمرد برای دادن جنازهاش به دانشگاه را عمدی فرض کنیم، آن وقت باید به آن نمای آغازین فیلم نیز توجه بیشتری بکنیم که دوربین از داخل نعشکش و از پشت شیشه آن به عزاداران نگاه میکند. به حتم این نما از نقطه یک مرده میگذرد و این پیرمرد است که دارد به داستان خودساختهاش نگاه میکند.
بار دیگری که شوکه میشویم وقتی است که میبینیم دختر در به وجود آمدن مصیبتی که حالا خانه را در برگرفته، مقصر اصلی از آب در میآید. گیرم که نیتی شر نداشته است. و البته میتوانیم به بعد از پایانِ فیلم نیز ورود کنیم و حدس بزنیم که چرا خواهرزاده پیرمرد در تنهایی خود گریه میکند. اگر احساس کنیم که گریه او نیز حاصل شری است که به جا گذاشته، باز هم باید شوکه شویم چرا که او را تا به آخر فیلم، شخصیت مثبت فیلم در نظر گرفتهایم و با اشک تمساحی که او میریزد باز هم باید خودمان را سرزنش کنیم که او را آدمی صاف و صادق دریافت کرده بودیم. به هر حال ساختار داستانی فیلم «خانه» بر این بنا شده که هر از چندگاه بر ما نهیب بزند و بر آنچه پنداشتهایم، مهر باطل بکوبد. داستانهای ساخته شده با این نیت همواره جذاب و سرگرمکننده به نظر میرسند به شرط آن که بتوانند با ارائه جزییاتی درست و پرداختی پخته کلیتی قابل قبول بسازند. در این صورت است که تا پایان مینشینیم و فیلمی چون خانه را با دقت نگاه میکنیم چرا که فیلم توانسته راز خود را به خوبی پنهان کند و ما را برای کشف آن به حدس و گمان وادار کند. این است که در خلال فیلم مدام نقطه پایانی فیلم را در ذهن خود میسازیم و به آن بال و پر میدهیم.
تماشای آنلاین فیلم خانه در نماوا