به بهانه درگذشت کیومرث پوراحمد / تراژدی مرگ مؤلف

مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

گفتمان‌هایی که تلاش دارند از فیلتری ایدئولوژیک، بیانگر تغییر زمانه باشند و به‌نوعی زمین بازی را عوض کنند علاوه بر آنکه یورشی به سرزمین خاطره‌ها هستند؛ بلکه می‌توانند به تئوری مرگ مؤلف در عالم واقعیت نیز بینجامند.

به‌واقع زمانی که رسانه در تعریف عام از مسیر اصلی خود خارج و پول‌هایی شبهه‌ناک به آن تزریق و نگرش‌هایی خطرناک بر آن حاکم شود نه‌تنها ارزش و اعتبار آن فرو می‌کاهد؛ بلکه نیروهای اصلی و فرماندهان رده‌بالای خود را ناخواسته یا شاید هم در جبری خودخواسته به حاشیه می‌راند و میدان را به نوکیسگان و ناپخته‌هایی وامی‌گذارد که الفبای استاندارد فعالیت رسانه‌ای را نیاموخته‌اند.

چنین می‌شود که به‌تدریج میدان فعالیت هنری خالی از نیروهای کارآزموده می‌شود و پیامد چنین وضعیتی خالی‌شدن مغز اثر (فیلم و سریال در سینما و تلویزیون) از بینش عمومی و ناهمسویی با زیست اجتماعی خواهد بود. در دهه‌های گذشته که تراز فعالیت در حوزه فیلمسازی و سریال‌سازی از استانداردهایی حرفه‌ای تبعیت می‌کرد و فیلتری مهم چون رضایت عمومی را پشت سر می‌گذاشت، کارگردانی چون کیومرث پوراحمد، راوی خاصی محسوب می‌شد.

هم دیالوگ‌هایش نیش را به جان مخاطبان می‌زد و هم از مطایبه‌های جاری در آثارش نوشی به کام مخاطب ریخته می‌شد. پوراحمد هم داستان‌گوی خوبی به شمار می‌رفت و هم خالق اتمسفری از زیستن در ذیل مفاهیمی انسانی و اخلاقی بود.

از سوی دیگر، غریب‌ترین سوژه زیستن همانا مرگ است و برای آنها که سینما را می‌شناسند و جادوی آن را از بر هستند مرگ مانند همان قاب لانگ شاتی است که از دور می‌آید و در لحظه‌ای غافلگیرکننده مهمان خانه‌ها می‌شود.

مرگ همان سکانس طلایی و باشکوهی است که فیلم بی‌رمق زندگی و ریتم کند روزمرگی به آن نیاز دارد تا خاطره‌ای بسازد از متوفی. از فردی که تا ثانیه‌های پیش‌تر در حال نفس‌کشیدن بوده و اکنون روحش آزادانه به پیکری بی‌جان می‌نگرد که از قیدوبند این دنیا رها شده است. به قول دیالوگ محسن دربندی در فیلم اعتراض، همه دنیا چاردیواریه و تن برای رهایی از قفس چاردیواری دنیا به مرگ نیاز دارد.

کیومرث پوراحمد قصه‌های خودش را فیلم کرد و خاطره‌هایی ارزنده را برایمان برجای گذاشت. به قولی او آقای حکایت‌های نوستالژیک دوران کودکی ماست؛ او راوی پراحساس زیستن است در قواعدی از سنت خواهی و سنت‌شکنی.

او شب یلدایی ساخت تا درد عشق را مزه کنیم و در آن فیلم از غربت و تنهایی انسان‌ها گفت، از سرنخ‌هایی پرده برداشت که همواره با پرانتز باز مواجه می‌شدند. دوربین خود را در اتوبوس شب گذاشت و برای رسیدن به نگهبان شب در نوک برج، پنجاه قدم آخر را برداشت. راستی آقای پوراحمد هنوز این سؤال برای مخاطبان باقی مانده است؛ کفش‌هایم کو؟

درگذشت کیومرث پوراحمد ضربه‌ای مهم به پیکر نحیف سینمای داستان‌گوی ایران است. به بهانه درگذشت این کارگردان نامی، ۶ فراز مهم و ماندگار از کارنامه او در عرصه کارگردانی را بررسی می‌کنم.

۶/ «گل یخ»: شکست عجیب

محمدرضا گلزار و الناز شاکردوست در فیلم گل یخ

قواعد جاری در اقبال مخاطبان نسبت به یک فیلم از یک خط سینوسی ثابت تبعیت نمی‌کند و گاه فیلمی که همه ملات‌های مورد نیاز برای فروش را داشته با شکستی عجیب در گیشه مواجه می‌شود. فیلم «گل یخ» که برداشتی از «سلطان قلب‌ها» بود با بهره‌بردن از محمدرضا گلزار سوپراستار مطرح آن روزهای سینمای ایران و استفاده از خط داستانی حزن‌انگیزی چون زلزله تلاش داشت تا روایتی نوتر از سوژه «سلطان قلب‌ها» داشته باشد؛ اما در جذب مخاطب ناکام ماند. اگرچه این فیلم در کلیت کارنامه پوراحمد در خط وسط می‌ایستد و این روزها به‌عنوان فیلم تجاری قابل احترامی در یادها می‌ماند که کارگردانش شرافت را در ساخت آن رعایت کرد.

۵/ «اتوبوس شب»: صلح در جاده خاکی

«اتوبوس شب» از متفاوت‌ترین فیلم‌های جنگی ساخته شده در سینمای ایران است که از مولفه‌های ثابت این ژانر در حدی تقلیل یافته بهره می‌برد و جغرافیای خاکریز و مساحت دراماتیک جبهه را در لوکیشن اتوبوس، یک جوان رزمنده و گروهی اسیر عراقی خلاصه می ساخت. به‌واقع هرچند سینمای جنگ در ایران با قرائت‌های متفاوتش تلاش داشت تا پدیده جنگ را از ویترین ایدئولوژی بنگرد اما اغلب آثار سینمایی که به این پدیده نگریستند در کنار بار ایدئولوژی، سویه‌ای انسانی و اخلاقی را نیز دست‌مایه روایت کردند. اتوبوس شب یکی از همین دست فیلم‌هاست که ایدئولوژی و نگرش اخلاقی خود نسبت به جنگ را تبلیغ می‌کند و دیالوگ‌های خود را در کلام راننده اتوبوسی شیدا دل به نام رحیم می‌نهد تا سازه‌ای جدید از جنگ برای مخاطبان بسازد. رحیم یک پیر خردمند است که با نگرشی مهربانانه تلاش دارد تا منادی صلح در جاده خاکی باشد. به‌واقع او راننده‌ای است که در گفتمان‌های مخاصمه‌ جویانه جوان رزمنده ایرانی و اسرای عراقی تلاش دارد تا جنبه‌های انسانی ماجرا را در نظر بگیرد.

۴/ «خواهران غریب»: قصه یک بازگشت

فیلم خواهران غریب

«خواهران غریب» در کنار خوانش درست خود از مفهوم طلاق و سرنوشت فرزندان، نگرشی بازیگوشانه را به کمدی موقعیت ناشی از آشنایی دو خواهر (نرگس و نسرین) با هم و تصمیم آنها برای جابه‌جایی دارد. به‌واقع پوراحمد از یک سوژه ساده و به ظاهر دم‌دستی چنان فیلم گرمی می‌سازد که همچنان در فهرست تجربه‌های ارزنده سینمای کودک و سینمای اجتماعی با مایه‌هایی از کمدی موقعیت قرار می‌گیرد. ارزش اصلی فیلم همین سادگی در پرداخت سوژه و بازنمایی گرم و درست ارتباطات انسانی است.

در نهایت بازگشت پدر و مادر به زندگی هم، یادکردی از این نکته است که گاه دغدغه‌های موازی و هم‌سویی در یک هدف تا چه میزان برای نجات زندگی انسان معاصر از پرتگاه‌هایی چون طلاق مفید است و بازی قایم‌ باشک دو خواهر با پدر و مادرشان این فرصت را به والدین می‌دهد تا در شبی پر استرس، سهمی مشترک از اتفاق گم‌شدن دختران بردارند و در گذر لحظه‌هایی که با هم هستند شاید به‌مرور کم داشت هایی در رفتارهای خود بپردازند و با رسیدن به یک همسویی نظری، بازگشتی دوباره به زندگی هم داشته باشند.

۳/ «سرنخ»: همکاری مارپل و پوآرو

«سرنخ» چه در دوران ساخت خود و چه اکنون که تجربه‌های متفاوتی از فیلم و سریال پلیسی وطنی و غیر وطنی در دید مخاطبان نشسته است یک سریال استاندارد محسوب می‌شود که قواعد دراماتیزه سازی جنایت و معمای کشف آن را به‌درستی در سازه‌های روایتش جانمایی می‌کند. سریال با ترکیب هوشمندانه مارپل و پوآرو و حلول دادن این شخصیت‌ها در کالبد سرهنگ اوصیا و مادرش علاوه بر آنکه حریمی خانوادگی نیز به داستان‌های خود می‌افزاید، می‌تواند تصویری کاریزماتیک و باابهت از یک کارآگاه ورزیده را نیز به یادگار بگذارد.

۲/ «قصه‌های مجید»: حکایت بازیگوشی‌های مدرسه‌ای

در نبود سریالی مؤثر برای بازنمایی زیست مدرسه‌ای در دهه ۷۰، «قصه‌های مجید» به‌مانند یک گنج بود که تلاش داشت تا عالم تخته‌سیاه و گچ و خاطرات مدرسه و بازیگوشی‌های نوجوانی چون مجید را بازنمایی کند. قصه‌های مجید روایت آشنای سختی‌ها و چالش‌های درس‌خواندن را به یاد همه آورد و با آن آقای ناظم جذابش، دیکتاتوری آشنای حاکم بر مدارس در دهه ۶۰ و ۷۰ را در خاطره جمعی نسل دانش‌آموزان متولد دهه ۶۰ تثبیت کرد.

۱/  «شب یلدا»: روایت تلخ جدایی

محمدرضا فروتن و کیومرث پوراحمد در پشت صحنه فیلم شب یلدا

مهم‌ترین ساخته سینمایی کیومرث پوراحمد که یادکردی از زندگی خود او بود برای تأثیرگذاری بر مخاطبان خود داستان عشق و چالش‌های آن را دست‌مایه قرار داد. داستانی از مردی عاشق که پس از مهاجرت همسر و دخترش با نشانه‌هایی دال بر خیانت همسر مواجه و ذهنش روزبه‌روز در جدال با آن نشانه‌ها ویران می‌شود. پوراحمد برای‌آنکه تنهایی عمیق حامد را برای همگان قابل‌باور بسازد ذره‌ذره حس بی‌پناهی، افسردگی، سرخوردگی و شکست عاطفی را در رفتارهای او بازنمایی می‌کند و میل شیفته وارانه حامد به دخترش را در همان تک‌گویی پرآشوب جشن تولد تک‌نفره برای دخترش نشان مخاطبان می‌دهد.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://rahnamanews.com//?p=34692

نظر خود را وارد کنید

سر تیتر اخبار

تبلیغات

تبلیغات

اخبار ایران و جهان