مجله نماوا، رضا صائمی
«جنگ جهانی سوم» قصه تلخ تحقیر است و استحاله شدن فرد در فرایند تحقیر چنانکه فرد تحقیر شده و آزاردیده به تدریج خود دست به تحقیر و آزار دیگران میزند. از این حیث میتوان گفت که «جنگ جهانی سوم» قصه دیکتاتوری و دیکتاتور شدن است. اینکه اغلب دیکتاتورهای جهان حاصل تجربه تحقیرشدگی هستند. حضور نمادین هیلتر در این فیلم که به شکل نمایشی و در قصهای موازی روایت میشود تاکیدی نمادین بر این واقعیت است. شاید بتوان نمونه خارجی این ژانر و قصه و جهان سینمایی را در فیلم «جوکر» جستجو کرد. در «جنگ جهانی سوم» هم قرار گرفتن شکیب (تنابنده) در موقعیتی که پیشتر برای آن آمادگی نداشت و رفتاری که از سوی عوامل اصلی فیلم با او صورت میگیرد رفتهرفته او را در جایگاهی قرار میدهد که وجه سیاه درونیاش را آشکار کند و به یک دیکتاتور شبیه به همان نقشی که بازی میکند میشود و درنهایت، با مسمومکردن غذای عوامل، از همهی آنها انتقامی سخت بگیرد. میزانسن و آرایش بصری این صحنه هم اشارهای به تابلو معروف «شام آخر» دارد. شاید از این منظر بتوان همه قهرمانها یا شخصیتهای اصلی فیلمهای هومن سیدی را از یک جنس دانست که در موقعیتهای داستانی مختلف بروز و ظهور پیدا میکنند. همه آنها به نوعی به دلیل زندگی گذشتهشان و تحقیر و سرکوبی که در آن شدند طغیان کرده و به انتقامگیری دست میزنند. در اینجا هم شاهدیم که شکیب دچار استحاله شخصیتی شده و به همان چیزی تبدیل میشود که از آن آسیب دیده است. ایفای نقش هیلتر هم توسط شکیب که در داستان موازی فیلم روایت میشود، بهانه و موقعیتی میسازد تا این استحاله و تبدیل شدن شکیب به یاغی، هم نمادین شود و هم تاکیدی باشد بر اینکه او بیش از اندازه در نقش خود فرو رفته است. از حیث بازیگری او به جای اینکه نقش را درونی و به اصلاح مال خود کند، خودش در نقش استحاله شده و به یک هیتلر ثانوی تبدیل میشود.
قصه «جنگ جهانی سوم» حاصل نگارش سه فیلمنامهنویس است و برای نخستین بار هومن سیدی با همکاری دو نویسنده دیگر یعنی آرین وزین دفتری و آزاد جعفریان، فیلمنامه فیلمش را نوشته است. ساختار بصری «جنگ جهانی سوم» هم متفاوت از آثار قبلی اوست و از حیث زیبایی شناسی چند گام جلوتر از کارهای قبلی اوست. حضور آرین وزیر دفتری در گروه فیلمنامهنویسان «جنگ جهانی سوم» بیدلیل نیست. او به گونهای در فیلم کوتاه خود به اسم «مثل بچهی آدم» همین فضا و موقعیت و شخصیتپردازی را تجربه کرده بود که حالا انگار در «جنگ جهانی سوم» به آن پر و بال داد. با این حال چیدمان خط کشی شده فیلمنامه و شیوه طراحی آن باعث شده تا برخی موقعیتها، واکنشها و رفتارها غیرقابل باور یا تصنعی و نمایشی به نظر برسد. به عبارت دیگر کاشت و برداشتهای فیلم کمی گل درشت و خیلی رو به نظر میرسد و سویههای نمادین آنگاه اگزجره میشود. همچنان که شخصیتهای فرعی و پیرامونی اما موثر و پیشبرنده در داستان کمتر پردازش شده و ما ناگهان با تغییرات اساسی در آنها مواجه میشویم مثل تهیهکننده فیلم که ناگهان به یک هیولا تبدیل شده و با دستیار خود (ندا جبرائیلی) دچار تنش و درگیری میشود یا به تحقیر شدید شکیب میپردازد.
ریتم فیلم را هم میتوان دوپاره دانست. از شروع فیلم تا صحنه انفجار، ریتم کندی را شاهد هستیم که بعد از آن شتاب میگیرد. البته این دوگانگی تا حدودی به روند خود درام وابسته است و به تناسب التهابی که ایجاد میشود، ریتم هم تندتر میشود. بدون شک نمیتوان از «جنگ جهانی سوم» حرف زد و درباره فیلمبرداری آن چیزی نگفت. یکی از نقاط قوت فیلم، ساختار تصویری و شیوه فیلمبرداری آن است. دوربین از حرکات اضافی و بازیهای چرخشی پرهیز کرده و جز در مواردی مثل درگیریها و دعواهای شکیب (محسن تنابنده) از تحرک دوری کرده و با ارجاع به طبیعت محیط در پس زمینههای تصویری، رنگآمیزی دلنشینی را بازنمایی میکند. یکی از زیباترین قابهای فیلم صحنهای است که شکیب از اتاقکی که در آن قتل کرده بیرون میآید و در هوای برفی قدم میزند. در نهایت باید گفت «جنگ جهانی سوم» گرچه از حیث فرم و قصه، از آثار قبلی هومن سیدی قابل تمایز و تفاوت است اما تداوم همان جهان سینمایی است. سینمایی که میخواهد تقابل فرد و جامعه را به تصویر بکشد. جامعهای که به دلیل ماهیت سرکوبگر خود، فرد را به مقابله با خود فرامی خواند که گاه حاصل این تقابل، استحاله شدن شخصیت و تبدیل شدن او به همان چیزی است که در حال مقابله با آن است. از این منظر، «جنگ جهانی سوم» قصه چگونه دیکتاتور شدن را روایت میکند.