به نقل از ارز دیجیتال:
دوست دارید فقط با فشار دادن یک دکمه پول دربیاورید؟
اینکه با زیرشلواری و در خانهی خودتان کار کنید چطور؟ آیا از جلسات شرکتتان متنفرید؟ ترجیح میدهید که دور دنیا را سفر کنید، ماجراجویی کنید و در سواحل مالدیو دراز بکشید، نه اینکه ۵۰ سال از عمرتان را در یک دفتر کار جان بکنید؟
اگر اینطور است، پس احتمالا شما هم یک تریدر هستید دوست عزیز.
اما شما چه نوع تریدری هستید؟
آیا سالهای سال است تصمیاتی میگیرید که آهسته و پیوسته و محافظهکارانه هستند و سعی کردهاید خودتان را از ریسکهای بزرگ محفوظ بدارید؟ یا اینکه عجله دارید که در ترید ره صدساله را یک شبه بپیمایید، زودتر از موعد بازنشست شوید تا بروید دنیا را بگردید، غذاهای خوب بخورید و جنگل نوردی کنید؟
البته اینکه محافظه کار باشید اصلا شرمندگی ندارد. خیلی آسانتر است. اگر مدل بازی کردن شما اینگونه است، همین فرمان را ادامه بدهید و راهنمای پولدار شدن از طریق آلت کوینها را هم مطالعه کنید. از نظر من این روش برای افرادی که محدودیتهای خودشان را در زندگی دارند، زن و بچه دارند و نمیتوانند تمام روز به صفحهی مانیتور خیره شوند، بهترین روش است. نقشهی سادهای است و من هم از آن به عنوان یک بخش از برنامههایم استفاده میکنم.
اما یک استراتژی دیگر هم برای ترید کردن وجود دارد. این نوع استراتژی این پتانسیل را دارد که سود عظیمی به شما برگرداند، سودی که بیشتر مردم حتی خوابش را هم نمیبینند.
ترید تکانهای
این همان مدلی است که در آن سعی میکنید سوار بر موشک بشوید و بازار را در مشتتان بگیرید. شما فقط به دنبال نتایج آهسته و پیوسته نیستید، شما میخواهید پولدار شوید، میخواهید خیلی سریع پولدار شوید. ۲۰ درصد سود نه، ۱۰۰۰ درصد یا ۲۰۰۰ درصد یا حتی ۲۰هزار درصد سود.
غیرممکن است؟ حتی فکرش هم احمقانه است؟ دیوانگی است؟
شاید..
سوال اصلی این است که آیا این کار واقعا امکانپذیر است؟
گویا واقعا امکانپذیر است.
من از کجا میدانم؟ من تحقیق کردهام و تریدرهایی را دیدهام که واقعا این کار را کردهاند.
من در محضرشان نشستهام و از چشمهی جوشان داناییشان نوشیدهام. من گوش دادهام و یاد گرفتهام. من پول درآوردهام و پول از دست دادهام تا شما مجبور نباشید خودتان همهی اشتباهات را مرتکب شوید. دورهی آموزش دیدن من به اتمام رسیده است.
حالا آمادهام تا به شما نشان دهم که از استاتید افسانهای چه چیزهایی یاد گرفتهام. در این سری جدید از مقالهها، راهنمای غلبه بر بازارهای کریپتو، قصد دارم بهترین استراتژیها و رازهای این اساتید را با شما به اشتراک بگذارم.
بعضی از این افراد کلاسهای درس، گروههای خصوصی و جزوههای آموزشی دارند.
اما من هر آنچه آموختهام رایگان به شما آموزش میدهم.
میپرسید چرا باید همچین کاری کنم؟
چون ذاتم اینگونه است. من یک نویسنده، معلم و یک کارخانهی ایدهسازی متن باز هستم.
دانش باید آزاد باشد.
و یکی از راههای دانایی زمان حاضر این است که روشها و کارهای بهترینها را مورد بررسی قرار دهید.
من وقتم را با آدمهایی که آسمان به ریسمان میبافند تلف نکردم، بلکه به دنبالتکنیکهای عملی ترید کردن بودم.
و همین را هم به دست آوردم.
پس بیاید برویم سر مطلب و یاد بگیریم که چطور با بازار گلاویز شویم.
(اگر واقعا کاسه صبرتان سر رفته، بروید آخر مقاله و نمودارها را ببینید که نشان میدهد کریپتو چه روندی را در پیش خواهد گرفت. در واقع اگر صبرتان تمام شده، همین الان خواندن این متن را متوقف کنید چون بازار طوری طراحی شده که از افراد بیصبر پولشان را بدزدد!)
اساتید پنهان
احتمالا اولین چیزی که میپرسید این است که این افراد چه کسانی هستند؟
معیارهای من ساده بودند. میخواستم تریدرهایی را پیدا کنم که با مبلغی بین هزار تا ۴۵ هزار دلار شروع کرده بودند و قبل از دو سال به میلیونها دلار پول رسیده بودند.
معیار دوم این بود که واقعا این کار را انجام داده باشند. همانطوری که تیم فریس در کتاب، ۴ ساعت کار در هفته (۴ Hour Work Week) میگوید، هیچ متظاهری حق ورود ندارد.
همچنین آدمهایی را نمیخواستم که کوین خریده بودند و نگه داشته بودند و بعد بزرگترین انفجار قیمت در تاریج اتفاق افتاده باشد. دنبال تریدرها بودم، افرادی که فقط خرید نمیکردند که نگه دارند.
بله، چنین چیزی ممکن است.
احتمالا هنوز باور نمیکنید چنین افرادی وجود دارند یا چنین چیزی ممکن است.
احمقانه است، نه؟ هیچکس نمیتواند بازار را شکست دهد.
باورتان بشود یا نه، من ۵ تریدر مختلف را مورد بررسی قرار دادهام که این کار را انجام دادهاند.
در واقع از شما نمیخواهم که به چیزی اعتقاد پیدا کنید چون اعتقاد داشتن، دشمن هوش و ذکاوت است. تنها کاری که باید بکنید این است که با ذهنی باز نگاه کنید، گوش بدهید، یاد بگیرید و بعد خودتان تصمیم بگیرید. تک تک آن پنج نفر، ۴ مرد و یک زن، تاکید میکنند که باید سیستمهای اعتقادیتان را محدود کنید و معتقدند که این کار باید قبل از هر عمل دیگری انجام شود.
جردن بلفورد، در گرگ والاستریت، گفته: «تنها چیزی که بین شما و هدفتان قرار دارد، همان داستان احمقانهای است که مدام به خودتان میگویید که به چه دلیلهایی نمیتوانید به اهدافتان برسید.»
دقیقا همین است. بیشتر مردم باور ندارند که امکان پذیر است یا فکر میکنند افرادی که موفق شدهاند خوش شانس بودهاند.
اگر فکر کنید میتوانید یا فکر کنید که نمیتوانید، در هر دو صورت حق باشماست. من هم از افرادی بودم که فکر میکردم چنین چیزی احمقانه است، اما بعد متوجه شدم که واقعا درست است. اگر باور نکنید که امکان پذیر است حتی نمیتوانید از جایتان بلند شوید و شروع کنید.
اما قرار نیست که فقط یه جور نیروی تفکر مثبت باشد که شما را جلو میبرد. تفکر مثبت فقط شما را به نقطه شروع میرساند. جایی که میتوانید یک میلیون دلار پول و یک لامبورگینی برای خودتان تجسم کنید، اما اینکه به آنها فکر کنید، باعث نمیشود که جلوی چشمتان ظاهر شوند. فقط سختکوشی، نظم و مطالعه میتواند چنین کاری کند. اشتباه کردن و درس گرفتن از اشتباهات میتواند.
اما اول از همه باید باور کنید که ممکن است.
میدانم با اینکه گفتم من ۵ نفر را دیدهام که موفق شدهاند و با آنها کار کردهام، بعضیها هنوز هم باور نمیکنند. کار سیستم اعتقادی همین است. ذات ما اینگونه است که فکر کنیم درست میگوییم، حتی وقتی که اشتباه میکنیم. مسخره است اما کاملا واقعیت دارد.
اگر من وارد اتاقی شوم و بپرسم که رانندگی چه کسی بهتر از حد متوسط است، ۹۰ درصد افراد دستشان را بالا میکنند. آن ۱۰ درصد باقی مانده هم میدانند که سوال نکته دار است و مخفیانه باور دارند که بهتر از حد متوسط هستتند. همه فکر میکنند که رانندگیشان بالاتر از متوسط است.
اما امکان ندارد که همه متوسط به بالا باشند، و از این فقط یک نتیجه میشود گرفت.
بیشتر مردم به خودشان و به بقیه دنیا دروغ میگویند.
واقعیت یک چیز است و تصوری که شما از دنیا دارید یک چیز دیگر. وقتی که اعتقادات با واقعیت برخورد میکنند، اگر همراستا نباشند، واقعیت هر بار پیروز میدان است.
ممکن است فکر کنید که میتوانید هرچه دلتان میخواهد بخورید و ورزش هم نکنید اما بعد از اینکه چهل سال سیبزمینی سرخ کرده و برگر خوردید، آخرین و سختترین درس زندگیتان را یاد میگیرید.
پس این اولین درس از این تریدرهای افسانهای است.
ذهنتان را اصلاح کنید.
یاد بگیرید که خود واقعیتان را ببینید.
اگر نتوانید این کار را بکنید، به هیچ کجا نمیرسید. دقیقا مثل آن مسئله های تقسیم میماند که در مدرسه باید حل میکردیم، اگر مرحلهی اول را اشتباه میکردیم، تمام مراحل بعدی خودبهخود اشتباه میشدند.
نمیتوانید با یک فرض اشتباه شروع کنید و امیدوار باشید که نتایج درستی بگیرید.
اما چطور یادبگیرید که خودتان را بهتر بشناسید؟
سوال بپرسید.
در چه کاری مهارت دارید؟ در کدام کارها افتضاح هستید؟ وقتهایی که شکست میخورید، چرا شکست میخورید؟ در پاسخ دادن به این سوالات کاملا صادق باشید. آیا بیش از حد ترید کردید؟ آیا وقتی که حال روحیتان خوب نبود ترید کردید؟ آیا بیش از حد پول قرض گرفتید؟ آیا الگوهای خیالی میدیدید؟ آیا الگوهایی که میدید اصلا جواب میدادند؟ اگر بله، کدامها جواب میدادند و کدامها جواب نمیدادند؟
آیا فرض میکردید اگر یک پرچم نزولی را در توییتر یا یک کتاب معروفتحلیل تکنیکال دیدهاید صددرصد درست است؟ تا حالا به ذهنتان رسیده شاید تمام پرچمهای نزولی اشتباه باشند؟ چه کسی گفته که درست هستند؟ تا خودتان چیزی را تست نکردهاید آن را باور نکنید. اگر یک الگو چندین بار شما را به اشتباه انداخته است، از این به بعد آن را اشتباه درنظر بگیرید و به کارتان ادامه بدهید، تا زمانی که خلافش ثابت شود. انعطاف پذیر باشید. سازگار باشید.
اگر میخواهید در کاری مهارت پیدا کنید باید یاد بگیرید که نقاط ضعف و نقاط قوت خودتان را با دقت ببینید.
اگر نتوانید براساس واقعیت کارتان را شروع کنید، احتمالا هیچ کاری درست پیش نرود.
اول حقیقت، بعد بقیه چیزها.
ماهیگیری را یاد بگیرید
مرحلهی دومی که هر کدام از این اساتید ترید روی آن تاکید داشتند این است که ترید کردن کاری است که باید خودتان آن را یاد بگیرید.
اگر دنبال گروههای سیگنال هستید که بتوانید مثل ربات هر چیزی که آنها میگوید بخرید، باید بگویم که از همین الان بازنده هستید. اگر دلتان بخواهد میتوانید در این گروهها عضو شوید، اما فقط در صورتی که گروه برای این باشد که به شما ماهیگری را یاد بدهد، نه اینکه فقط ماهی های کوچک و حتی فاسد به شما بدهد.
میپرسید منظورم چیست؟
به یک نفر یک ماهی بدهید و او آن روز ماهی میخورد. بعد از آن به خاطر اینکه منتظر ماهی بعد است، از گرسنگی هلاک میشود. به یک نفر ماهیگیری یاد بدهید و تا آخر عمرش گرسنه نمیماند.
شما باید خودتان استاد شوید، نه اینکه تا آخر عمر پای منبر اساتید بنشینید و ته ماندهی غذای آنها را بخورید.
یادگیری ترید کردن یک فرآیند فعال است. باید خودتان پاهایتان را آب بزنید و این کار را یاد بگیرید.
باید پول از دست بدهید، پول بهدست بیاورید و دوباره از دست بدهید. باید وقتی که بردهای بزرگ میکنید و باختهای بزرگ میکنید، احساسات دیوانهواری را که به سمتتان هجوم میآورند لمس کنید. باید یک روز فکر کنید که خدا هستید و بازار هم خودپرداز شخصی شماست و یک روز دیگر بازار حسابی از خجالتتان دربیاید. بله، اوضاع اینگونه است. هیچکس نمیتواند هرآنچه نیاز دارید به شما یاد بدهد. خودتان باید یاد بگیرید!
اما به این معنی نیست که همین الان و همینجا نباید اصول اولیه را یاد بگیرید. حتی اگر نمیتوانیم آن را به طور کامل درک کنیم یا باور کنیم یا از آنها به خوبی استفاده کنیم، باید اصول را وارد ذهنمان کنیم، که آنجا ریشه کنند، شروع کنند به رشد کردن و جوانه بزنند.
گاهی اوقات برای درک بعضی چیزها آماده نیستیم. میگویند آدم احمق یک میلیون بار حقیقت را میشوند و آن را درک نمیکند اما آدم عاقل صد بار میشنود و بالاخره آن را درک میکند. هیچکس دفعه اول یا دفعه دوم یا حتی دفعه پنجاهم متوجه حقیقت نمیشود.
اما اصول اساسی در ناخوداگاه ما به صورت خاموش قرار میگیرند تا اینکه ناگهان یک جایی در مسیر وقتی که آماده هستیم به ما برمیگردند.
وقتی برای درک آنها آماده میشویم که خودمان دست به کار شویم. پس لطفا دست به کار شوید!
بعد یک روز به خودتان میگوید: «اوه! پس منظورش این بود! حالا فهمیدم!»
در آخر باید بگویم این اساتید ترید، فقط تریدرهای کریپتوکارنسی نیستند. در واقع، بیشتر آنها در تمام بازارها ترید میکنند.
اما هر کدام از آنها به شما بهترین سیستمهای ترید که در تمام بازارها جواب میدهند میگویند.
ترید کردن در سهامی با ارزش کم مانند نزدک یا کالاهایی مانند طلا و نفت مانند ترید کردن بیت کوین و لایت کوین است. فقط سرعتشان متفاوت است، فقط از نظر نقدینگی و راندمان و بعضی جنبههای ارزشگذاری تفاوتهای بسیار زیادی دارند.
نمودهای بیرونی مارکتها تغییر میکند اما روانشناسی انسانها هیچوقت تغییر نمیکند و این امیدها، رویاها و ترسهای آدمها هستند که بازارها را پیش میبرند.
حالا که شروع کردیم به قرار دادن ذهنمان در جهت درست، به قسمتهای خوب ماجرا میرسیم، همان چیزهایی که از خط اول منتظرشان بودید: بهترین استراتژیهای تریدینگ.
هنر موج سواری
این درس یکی از درسهای مورد علاقهی من بود و به طرز قابل توجهی روی ترید کردن من اثر گذاشت.
در تمام بازارها، همیشه، یک قانون ترید وجود دارد که بر تمام قانونهای دیگر ارجحیت دارد.
سهمی موج سواری
این برای وقتی است که یک سهم مجازی ناشناخته یا یک کوین کریپتو به طرز دیوانه واری وارد مسیر درخشش میشود. یعنی ۱۰ برابر یا حتی ۲۰ برابر میشود. از ۲۰ سنت یا ۵ دلار شروع کرده و به ۳۰ دلار، ۴۰ دلار یا ۵۰ دلار میرسد. در دنیای کریپتو دیوانهوارتر هم هست. یک کوین که چند سال پیش با قیمت ۱ دلار خرید و فروش میشد، حالا ممکن است به ۱۰۰ یا حتی ۱۰۰۰ دلار رسیده باشد. بازار کریپتو از نظر سرعت و میزان حرکت به هیچ بازار دیگری شباهتی ندارد. اما یک بار دیگر میگویم، قوانین یکسان هستند.
نمیخواهم به شما دروغ بگویم. این استراتژی میتواند باعث فجایع مالی برای اکثر تریدرها بشود و خواهد شد. ریسک بالا. سود بالا.
وقتی که مسئولان دولت با دندانها به هم فشرده از عصبانیت میگویند، بیت کوین ریسک بالایی برای موفق شدن دارند، منظورشان این نیست که از بیت کوین تعریف کنند. آنها قصد دارند که در تمام تریدرها در تمام دنیا ترس و وحشت ایجاد کنند. نزدیک نشوید. دست نزنید! خطر! خطر!
اما جایی که پای پول زیادی در میان است، رسیک بالا چیز عجیبی نیست.
هر تریدری که توانسته به پول زیادی دست پیدا کنید، کسی بوده که حاضر شده رسیکهای بزرگی کند. آدمهای ترسو فکر میکنند ریسک بالا چیز بدی است، این آدمهایی که ریسک پذیر هستند که باعث رشد بازار میشوند، وقتی هیچکس حاضر نیست حتی فکر کند به این نوع کوینها، آنها هستند که دست به کار میشوند. آدمهایی که ریسک میکنند باعث میشوند بازار رونق پیدا کند، تا به یک نقطه تعادل برسد و بعدا به همه سود برساند. بازار همیشه اینطور بوده و اینطور هم خواهد بود.
به ازای هر ده هزار آدمی که وقتی یک علامت خطر جلوی یک جنگل میبینند و فرار میکنند، یک ایندیانا جونز وجود دارد که بند کفشهایش را سفت میکند، شلاقش را برمیدارد ، کاپشن چرمیش را میپوشد و به سوی ناشناختهها میتازد. او به دنبال پیروزیهای بزرگ میرود، یک ترید فوقالعاده. او به دنبال گنجهای گمشده است.
اما امکان رسیدن به افتخارات بزرگ، امکان شکستهای ویرانگر را هم به همراه دارد.
این نوع ترید بسیار خطرناک است. میتواند ثروت زیادی به بار آورد آورد یا به باد بدهد. مانند یک کوه عظیم میماند که سر به فلک کشیده و از استخوانهای تریدرهای نابود شده درست شده است.
آیا دلتان میخواهد این تریدهای دیوانهوار را انجام دهید؟
قبل از هر چیز باید یک راز کوچک را بدانید.
هر بازار و هر نوع دارایی در یک زمانی به حباب تبدیل میشود.
هر نوع سهم، اوراق قرضه، کوین یا بازاری از رشد صعودی شروع میکند و به نزول میرسد، و این بارها و بارها و بارها اتفاق میافتد.
فقط مساله این است که این اتفاق چقدر سریع میافتد.
بیشتر مردم متوجه این موضوع نمیشوند، به خاطر اینکه در بازارهای که در شرایط متعادلی قرار دارند، هر ۱۰ یا ۱۵ سال اتفاق میافتد. در بازارهایی با نقدینگی کمتر و در بازارهایی با ارزش کمتر از جمله بازارهای کریپتوکارنسی خیلی سریعتر اتفاق میافتد.
اما به هر حال اتفاق میافتد.
همیشه اتفاق میافتد.
نمیدانیم چگونه یا چه وقتی اتفاق میافتد ولی اتفاق میافتد، در هر بازار و در زمانی اتفاق میافتد. بازارهای قرن هجدهم با بازارهای امروزی هیچ فرقی ندارند. بازار طلا با بازار سهام و با بازار اوراق قرضه هیچ تفاوتی ندارد. بازارهای قبل، بعد و در حین حباب دات-کام هیچ فرقی باهم ندارند. تنها فرقشان این است که آهستهتر یا سریعتر میشوند.
رمز موفقیت در تریدینگ این است که چرخه بازار را درک کنید.
همچنین باید درک کنید که چرخهی بازار یک فراکتال بزرگ از هر دارایی منحصربهفرد است که هر بار در زمانهای مختلف وارد همین چرخهی یکسان میشود. بدون شک حرکتهای بزرگ در بازار وجود دارد، از صعود تا سقوط، اما هیچکس نمیتواند دقیقا بگوید که چه زمان اتفاق میافتد. تلاش برای شکست دادن بازار، یک تلاش احمقانه است. سقوط در زمان خودش اتفاق خواهد افتاد.
اما شما میتوانید چرخههای داراییهای منحصربهفرد را به طور مداوم به چنگ بیاورید. این همان کاری است که اساتید ترید انجام میدهند.
احتمالا قبلا این چرخهها را دیده باشید، معمولا آنها را عنوان نشانههایی دیدهاید که از بازار دوری کنید، یا افرادی به آنها اشاره کردهاند که حباب بودن بازار را مسخره کردهاند. مانند تمام حقیقتهای کوچک، آن را نادیده گرفتهاید و دقیقا پایتان را همانجا گذاشتهاید و با خودتان فکر کردهاید باید پیچیدهتر از این حرفها باشد وگرنه میتوانستید از آن سردربیاورید.
اما چیزی که بارها و بارها خواهید آموخت این است که وقتی که زمان میگذارید و هر مهارتی را میآموزید بهترین استراتژی سادگی است. همچنین یاد خواهید گرفت که چیزی که فکر میکردید سادهتر از این است که واقعیت داشته باشد، تنها واقعیتی است وجود دارد.
واقعیت چیزی است که از همهچیز سادهتر است.
افرادی که به موفقیتهای بزرگی در زندگی دست یافتهاند بهتر از هر کسی به چند واقعیت بنیادی و جهانی تسلط دارند.
اما چرخهی بازار چه شکلی است؟
بفرمایید:
میدانم. میدانم. هزاران بار این را دیدهاید.
اما یک لحظه به حرف من گوش بدهید. بارها آن را دیدهاید اما آیا واقعا متوجه شدهاید؟
صادق باشید. احتمالا متوجه نشدهاید.
حالا یک لحظه خواندن را متوقف کنید. یک بار دیگر به عکس نگاه کنید. واقعا به آن نگاه کنید. آن را در ذهنتان حک کنید. بعد برگردید. مقاله میتواند منتظر بماند. هرچقدر که لازم است روی عکس وقت بگذارید.
برگشتید؟
عالیست! اول فکر کردید که عکس فقط به حبابها و حبابهای گل لاله مثل بیت کوین و طلا مربوط است، درست است؟
اشتباه است.
این چرخه درمورد تمام داراییها، در تمام زمانها و در تمامی بازارها صادق است. این چرخه جاودانی است.
این چرخهی جهانی بازار است.
هیچ نوع دارایی از این قاعده مستثنا نیست.
هر نوع دارایی در یک نقطه از زمان از این الگو تبعیت خواهد کرد. از هم جدا شدن کوهها ممکن است سالهای سال زمان ببرد، به خاطر همین مردم قادر به دیدن آن نیستند. مردم فقط بخش کوچکی از تصویر را میبینند.
تصویر را کوچکنمایی کنید تا بازهی زمان بیشتری را ببینید.
در طول زمان به بازار نگاه کنید و بارها و بارها این الگو را خواهید دید.
میدانم که تا حالا فکر میکردید بازار کاملا بینظم و آشفته است. فرضیه بازار کارا میگوید تمام اطلاعات بازار بدون نقص توزیع شده و در قیمت یک دارایی تاثیر گذاشته است و در نهایت بازار هرکسی را شکست میدهد. این موضوع کاملا بیمعنی است. تنها افرادی که آن را باور دارند دانشگاهیها هستند و افرادی که در تمام عمرشان حتی یک ریالشان را هم ریسک نکردهاند.
اطلاعات به هیچ عنوان به طور متقارن توزیع نشده است. بلکه کاملا نامقارن است. و چون همه اطلاعات یکسان دریافت میکنند به این معنی نیست که میدانند باید با آن اطلاعات چه کنند. بیشتر مردم نمیتوانند آن اطلاعات را به درستی پردازش کنند و تصمیمات خوبی بگیرند. آنها نمیتوانند بین سیگنال و نویز تمایزی قائل شوند.
به عبارت دیگر، یک شخص متوسط، با این اطلاعات باهوشتر نشده است.
به همین خاطر است که میتوانم این اطلاعات را در اختیار هرکسی که بخواهد قرار میدهم. لازم نیست که استراتژیهایم را مخفی نگه دارم، به خاطر اینکه بیشتر مردم آنها را باور نخواهند کرد یا اصلا نمیدانند چطور از آنها استفاده کنند.
کتاب افسانهایتجربیات تریدرهای لاکپشتی یادتان است؟ آنجا بود که بعضی از استاتید بازار با این سوال مواجهه شدند که آیا تریدینگ ذاتی است یا اکتسابی؟ به عبارت دیگر، آیا میتوان قوانین را به افراد یاد داد و آنها را به فوق تریدرهایی تبدیل کرد که میلیونها دلار پول درمیآورند؟
اینجا میتوانید تمام قانونهایی که آنها استفاده میکردند و توسط یکی از لاکپشتهای اولیهی نوشته شده را ببینید.
او همهی قوانین را منتشر کرد.
اما چرا؟
چون بیشتر مردم از آنها استفاده نمیکنند، اصلا نمیدانند که چطور از آنها استفاده کنند یا فکر میکنند این قوانین خیلی قدیمی هستند و بازارها دیگر از چنین قوانینی تبیعت نمیکنند.
حتی اگر این قوانین را بفهمند، وقتی که تحت استرس زیادی هستند از آنها استفاده نخواهند کرد. بازار دوست دارد با احساسات شما بازی کند، درست مثل گربهای که با یک کلاف کاموایی بازی می کند. یکی از بزرگترین لحظات در تاریخ تریدر لاکپشتی، مردی است که پشت سر هم در ۳۲ ترید روی قهوه شکست خورد و ناامید شد، او قسم خورد که این سیستم هرگز جواب نمیدهد. او با تریدینگ خداحافظی کرد و هرگز پشت سرش را هم نگاه نکرد.
ترید بعدی قهوه مثل موشک به اوج آسمان رفت.
همانطور که جسی استین در بهترین کتابی که درمورد تریدهای فوقالعاده مومنتوم نوشته شده است، یعنیInsider Buy Superstocks میگوید: بازار مانند یک جنگ روانشناسی جهانی میماند. همین الان خواندن را متوقف کنید و این کتاب را تهیه کنید. بازی ترید کردن شما را یک شبه تغییر خواهد داد.
میدانم. میدانم. عنوان کتاب فریاد میزند که کلاهبرداری است. احمقانه است. بیمعنی است.
اما واقعا نیست. با وجود تیتر عامهپسندش، پر شده از نکات طلایی و گامهای عملی از سوی کسی که خودش تمام راه را رفته است. او به هیچ چیز تظاهر نکرده است. کسی است که به مقصد رسیده و دانشش را بقیه دنیا به اشتراک گذاشته است.
که کار کم سابقهای است.
بیشتر مردمی که به یک درک درست از واقعیت میرسند از بقیه جامعه فاصله میگیرند. وقتی که به یک واقعیت شگفت انگیز دست یافتید، هیچ کاری بهتر از آن نیست که از آن استفاده کنید. چرا باید زحمت بکشید و همچنان در فرومها پست بگذارید؟ چرا باید زحمت بکشید و از دیگران نظر بخواهید؟ از اینجور جاها چیز زیادی نمیشود یاد گرفت. پس استاد از این مکانها فاصله میگیرد و به چیزی جز قطبنمای داخلی خودش اعتماد نمیکند.
علاوه بر این، اگر یک واقعیت بزرگ را روی کاغذ بنویسید، اصلا اهمیتی نخواهد داشت چون واقعیت باید توسط هر فرد برای خودش کسب شود. واقعیت قابل خریداری یا تقلب یا حتی آموختن بدون تعلق خاطر و سخت کوشی نیست.
پس واقعا چرا باید زحمت به اشتراک گذاری را به خودشان بدهند؟ نه تنها بیشتر مردم آن را نادیده میگیرند، حتی بدتر بعضیها با شما دشمن میشوند. آنها به خاطر دانشی که دارید از شما متنفر میشوند. آدمهای بدبین، آنهایی تمام زندگیشان را در ترس بودهاند و در سایهی خودکمبینی زندگی کردهاند به شما حمله خواهند کرد و شما را دروغگو و احمق و کلاهبردار میخوانند.
به خاطر همین است که بیشتر مردم زحمت آموزش به دیگران را به خودشان نمیدهند. مثل افرادی که کنگفو را یاد میگیرند و به یک مبعد پناه میبرند تا در آرامش تمرین کنند و بقیه عمرشان را از چیزی که یاد گرفتهاند لذت ببرند.
اما بعضی از مردم فراتر از آن میروند و به مربیان بزرگی تبدیل می شوند، چون چیزی که برای آنها لذتبخش است به اشتراک گذاشتن دانش است، لذتی که با هیچ چیز دیگری در دنیا قابل تعویض نیست و تمام رنجهایی که به دنبال دارد را قابل تحمل میکند.
به همین خاطر است که استین دانشش را به اشتراک میگذارد و همینطور من.
نمودارهایی که منتظرش بودید
بیایید نگاهی بیندازیم به چند نمودار واقعی کریپتو تا چرخهی بازار را در عمل هم ببینیم.
بیت کوین را بعد سهمی عظیمش میبینید که بالا رفتن از قله را در ژانویه ۲۰۱۷ آغاز کرده، در تابستان رکورد قیمتش را شکسته است و بعد در ماه دسامبر سقوط کرده.
قله را میبینید؟
پایین آمدن از قله را میبینید؟
روی نمودار بزرگنمایی کنید، به طوری که ۲ تا ۴ ساعت از نمودار ببینید و نمودار چرخهی بازار دقیقا بالای آن قرار بدهید. چه میبینید؟ تمام خطوط قدیمی مرا هم نادیده بگیرید. این خطوط برای من هستند و برای شما هیچ مفهومی ندارند. فقط به حرکت قیمت بیت کوین نگاه کنید.
دقیقا مثل هم هستند، نه؟
البته که تمام داراییها دقیقا از آن نمودار پیروی نمیکنند. سعی نکنید آن را به یک اصل اساسی تبدیل کنید. بیت کوین میتواند پایین بیاید و تصمیم بگیرد دوباره از وسط راه صعود کند، اما برای اینکه این کار را نکند هم آماده باشید.
اما وقتی که روند (ترند) تغییر کرد از کجا باید تغییر را حس کنید ؟
شاید بزرگترین تریدر تاریخ، اد سیکوتا، که میتوانید کتاب بزرگش به نامجادوگران بازار را بخوانید، کسی بود که با استفاده از سیستم خودش از دهه ۸۰ میلادی هر سال ۴۰ تا ۶۰ درصد سود خالص داشت. با این حال وقتی مردم میرفتن از او راز موفقیتش را بپرسند، فکر میکردند که او احمقی بیش نیست. به این خاطر که او مستقیم و ساده صحبت میکرد. پشت آن همه سادگی قدرت بزرگی وجود داشت. اما مردم نمیتوانستند آن را ببینند چون دنبال چیز خیلی پیچیدهتری میگشتند.
یک نفر از او پرسید از کجا بفهمم یک ترند رو به بالا میرود؟
او گفت: «وقتی که ترند رو به بالا است».
بیشتر مردم وقتی چنین چیزی میشنیدند فکر میکردند که آنها را دست انداخته است یا اینکه منظور دیگری دارد و میخواهد آنها را گمراه کند.
اما چنین نبود. او جواب واقعی را گفته بود.
شما هم متوجه نشدید؟
فقط وقتی میدانید که ترند رو به بالا است که به طور مداوم رو به بالا حرکت کند.
دو نقطه روی یک نمودار یک ترند نمیسازند. این نقاط فقط شروع ترند هستند.
اولیهترین واقعیت زندگی عجیب یا مسخره به نظر میرسد. اما به هر حال واقعیت است.
خیلی از مردم هستند که سعی میکنند حدس بزنند چه زمانی ترند تغییر میکند. آنها به اولین شمع سبز در یک ترند رو به پایین یا یک شمع قرمز در ترند رو به بالا واکنش نشان میدهند. آنها مدام حدس میزنند. اما اد حدس نمیزند. او ترند را تا جایی که میرود دنبال میکند و بعد منتظر تایید میماند که ترند تغییر کرده است.
تایید فقط با گذشت زمان به دست میآید. به این معنی که نمیتوانید دقیقا پایینترین نقطه برای خرید یا بالاترین نقطه برای فروش را پیدا کنید.
پس از کجا بفهمید که بالاترین نقطه و پایینترین نقطه دقیقا کجا هستند؟
نمیتوانید بفمید. تا وقتی که واقعا اتفاق نیفتد نمیفهمید. و در آن نقطه خودتان را با نمودار هماهنگ میکنید.
ساده به نظر میرسد ولی به طرز مسخرهای در عمل سخت است چون برخلاف احساساتتان غرایظ اولیهی خود حمایتی ترید میکنید که به شما میگویند همین الان وقت بیرون آمدن از بازار است! به زودی همه چیز سقوط میکند! پایان نزدیک است!
انسان، حیوانی است که تحت کنترل ترس است. همهی ما به طور مداوم تصور میکنیم که بدترین تراژدیها اتفاق خواهند افتاد تا بتوانیم برای واکنش مناسب در مقابل آنها آماده باشیم. اما مشکل اینجاست که تمام زندگیتان به این میگذرد که به جای اتفاقات واقعی به اتفاقات خیالی واکنش نشان میدهید. و این مسیری است که به درد و رنج ختم میشود.
تراژدیها بالاخره اتفاق میافتند. وقتی که اتفاق افتادند با آنها سروکله بزنید، نه قبل از آن.
یک معما برایتان دارم. آیا پایینترین نقطه برای بیت کوین ۱۴هزار دلار است؟ ۱۱هزار دلار چه؟ ۸هزار چطور؟ ۴هزار دلار یا ۴۰۰ دلار؟
پاسخ: هیچکس نمیداند.
هرکسی که میگوید میداند هم خودش را گول میزند و هم شما را.
ما میتوانیم خطوط حمایتی رسم کنیم که خیلی مفید هستند. وقتی که یک قیمت از آن خط حمایتی فاصله میگیرد، متوجه میشویم قیمت در حال تغییر است یا به مسیرش ادامه میدهد. یک شاخص ترند حمایتی خوب، میانگین متحرک نمایی ۲۰۰، ۵۰ و ۱۰ یا میانگین متحرک نمایی ۲۰۰، ۵۰، ۱۰ روی نمودار ۲ ساعته کریپتو است. در بازارهای شناخته شده تر، میانگین متحرک نمایی ۱۰ روی نمودار هفتگی تنها چیزی است که نیاز دارید.
اما یادتان باشد فقط به خاطر اینکه قیمت از ساپورت پیشبینی شده فاصله گرفته به این معنی نیست که ترند واقعا معکوس شده است. قیمت اغلب اوقات نوسان دارد و بارها و بارها ساپورت را تست میکند. ترند میتواند به چپ یا راست بروند تا اینکه تصمیم بگیرد میخواهد بالا برود یا پایین.
ببینید بازی بزرگ چه چیزی برای شما رقم میزند و همان را بازی کنید.
ترند رو به پایین است تا زمانی که دیگر رو به پایین نباشد. به چپ و راست میرود تا زمانی که دیگر به چپ و راست نرود. بالا میرود تا وقتی که دیگر بالا نرود.
همیشه روی ترند حساب کنید. وقتی که همهی تریدهای شما شروع به غلط از آب درآمدن میکنند، توقف کنید و بیرون بیایید. منتظر تایید ترند بعدی بمانید و بعد با آن ترند همراه شوید.
اگر رفتار قیمت (پرایس اکشن) حولوحوش کانال چپ و راست نوسان میکند، در بالاترین نقطهی آن کانال، یعنی بعد از اینکه شروع میکند به پایین رفتن و بعد از اینکه به بالاترین نقطه رسید بفروشید. وقتی که به پایینترین نقطه رسید، بخرید. صبر کنید تا به نقطهی بالایی کانال برسد و ببینید آیا یک حرکت ناگهانی میکند و به سوی آسمان پرواز میکند یا نه. اگر این کار را کرد، نفروشید. اگر نه، دوباره بفروشید و فرض کنید که ترند چپ و راست ادامه پیدا میکند.
به این عکس الگوی جامع برای تمام داراییها نگاهی بیندازید.
هر وقت که این عکس را به مردم نشان میدهم، از من میپرسند شکست از انتهای کانال چه زمانی اتفاق میافتد. من واقعا نمیدانم. فردا. هفتهی آینده. ماه آینده. سال آینده.
اما میپرسند پس از کجا باید بدانیم؟ واقعا نمیتوانید چون قابل پیشبینی نیست.
شما فقط وقتی که قیمت از کانال خارج شده میخرید.
از آنجا به بعد چندین اتفاق میتواند برای قیمت بیفتد. ممکن است برگردد و به انتهای کانال برسد دوباره. آنجا میتواند با توجه به نقطه توقف ضررتان بفروشید، چون یک شکست ناموفق بوده است. یا میتواند به بالا رفتن ادامه دهد، پس نگهش میدارید. در یک نقطهای شروع میکند به پایین آمدن، اما کوچک نمایی کنید تا مطمئن شوید که با وجود کاهش قیمت آیا هنوز در ترند رو به بالایش در حرکت است یا نه. اگر به نمودارهای ۵ دقیقهای و ۳۰ دقیقهای نگاه کنید، فقط وقتتان را تلف کردهاید.
بیایید نگاهی بیندازیم به زیکش (Zcash)
دقت کنید که در چه مسیر روبهبالای عظیمی بوده و بعد سقوط کرده و بعد در نهایت در یک مدت طولانی ثابت بوده است.
در حال حاضر، کانال خطی رگرسیون است، که با رنگ آبی و قرمز مشخص شده است، رو به بالا است. رگرسیونهای خطی بهترین خط درون ترند را پیدا میکنند، چه بالا باشد، چه پایین و چه به چپ و راست.
بالاخره در یک نقطهای کوین شروع میکند به بیرون آمدن از این وضعیت قدرتمند و مسیر جدیدی را برای رفتن به قله آغاز میکند.
حالا بیایید نگاهی به ریپل (Ripple) در ابتدای صعود بزرگش بیندازیم.
قله قبلیش خارج از نمودار افتاده است، اما دقیقا مشابه دو دفعه قبل عمل کرده است. اگر میخواهید ببینید کوچک نمایی کنید. خیلی بالا رفته، بعد سقوط کرده و بعد با یک شیب آرام پیش رفته و یک بیس قدرتمند شکل داده است و بعد در میانگین متوسط نمایی (EMA) به ۲۰۰ رسیده است.
من کشف کردهام که کریپتوها از بازارهای نقدتر و بازارهای کارا مانند نزدک یا بازار بورس نیویورک خیلی سریعتر هستند. درحالیکه نمودارهای روزانه یا هفتگی خیلی بیشتر در آن بازارها به کارتان میآیند، نمودارهای کوتاه مدت چند ساعته از دو تا چهار ساعت در کریپتو بیشتر به شما کمک میکند که در جریان تغییرات بمانید.
حرف من را به عنوان وحی منزل نپذیرید. خودتان بروید و ببینید. اگه بازهی زمانی بهتری پیدا کردید، روی همان پیش بروید. یک بازهی زمانی خوب تعداد حرکات کمتری در خود دارد نه بیشتر. کمتر. ترید کمتر بهتر است. بیش از حد ترید نکنید.
دقت کنید که ریپل بر روی الگوی سهمیاش سه فرازونشیب داشته است. من بعد از دومین صعود به بالا خریدم و کنار کشیدم چون دومین تایید برای ترند رو به بالا در حجم بالا بود. بعد بالاتر رفت و به EMA ۲۰۰ رسید. بعد پایین آمد، روی همین خط ماند و دوباره بالا رفت. من اول متوجه شدم که در زاویهی حمله از این حالتش خارج میشود. همان خط قرمزی که رسم کردهام که تا ۴۵ درجه بالا میرود و به بالای خط ترند میرسد.
معمولا در این نوع حرکتها پنج موج وجود دارد. درحالیکه بقیه تریدرها فکر میکنند که صعود قیمت به پایان رسیده است، من تصمیم گرفتم خرید کنم چون میدیدم که الگوی سهمی در حال شکل گرفتن است و دو مرحله مانده است تا یک نردبان واضح شکل بگیرد.
تریدرهای دیگر فکر میکردند آنجا بالاترین نقطه است چون آنها بر اساس سیستم اعتقادی و روانشانسی ترید میکنند و نمیتوانند قبول کنند که نمودار واقعا در حال شکل گیری است. به این خاطر که بیشتر افراد در کریپتو طبیعت متمرکز ریپل را دوست ندارد.
من هم دوست ندارم. امیدوارم در بلندمدت ریپل شکست بخورد تا یک دارایی غیرمتمرکزتر جای آن را بگیرد. اما وقتی که پای ترید در میان باشد، وقت آن نیست که سودم را فدای سیستم اعتقادی اخلاقیام کنم.
من با خوشحالی از ریپل پول درمیآوردم و بعد پولم را روی کوینهایی سرمایهگذاری میکنم که در بلند مدت به آنها اعتقاد دارم. چه من بخواهم چه نخواهم ریپل شکست میخورد یا موفق میشود. این بازار است که تصمیم نهایی را میگیرد که چه چیزهایی ارزش نگه داشتن دارند و چه چیزهایی نه.
اما اگر اجازه بدهید که اعتقاداتتان شما را کور کنند که چیزی که درست مقابل شما قرار دارد را نبینید، بدون شک شکست خواهید خورد.
بازار اهمیتی نمیدهد که شما چه نظری دارید یا از چه چیزی خوشتان میآید و از چه چیزی نه. کاری را که میخواهد انجام میدهد، هر وقت که دلش بخواهد و این نمودار یک چیز را نشان میداد: ریپل آماده میشود که به یک صعود سرسام آور وارد شود. پس وقتی که بقیه پولشان را بیرون میکشیدند من خریدم و توانستم از موج سوم ریپل استفاده کنم.
بعد وقتی که شروع به کاهش قیمت کرد، با سود فروختم. وقتی که قیمت ثابت شد دوباره خریدم که برای موج بعدی آماده باشم.
واقعیت
درک واقعیت شما را آزاد خواهد کرد.
سیستم اعتقادی شما زندانی است که خودتان برای خودتان ساختهاید.
اما چیزی که باید بدانید این است که در زندان قفل نیست. هیچوقت قفل نبوده و شما میتوانید هر وقت که بخواهید از ایدههای محدودتان به سمت واقعیت فرار کنید، کافیست که در را باز کنید.
پس این کار را بکنید و در را باز کنید.
مشاهده کنید. تصور نکنید. نمودارها را همانطوری که هستند ببینید و پس از آن میتوانید تصمیمات خوبی بگیرید.
از آزمون و خطا برای تست کردن مشاهدتان استفاده کنید. اگر مشاهدتان اشتباه است، آنها را بیرحمانه دور بریزید و به سوی مشاهده بعدی بروید.
چرخه بازار بک چیز جهانی است. فهمیدن و استفاده از حرکات سهمی در هر بازاری مانند جام مقدس است. یعنی جایی که پول زیادی وجود دارد و جایی که مردم پولدار میشوند و بازار را بازی میدهند.
بروید و هر نموداری که میتوانید را ببینید و متوجه میشوید که این الگو در زمانهای به اندازهی کافی طولانی تکرار میشود. وقتی که صبحت از سهام جدید میشود، یعنی شرکتهای جدید، یا کریپتوهای جدید زمان کافی برای شکل گرفتن به طور صحیح وجود ندارد. پس فقط یک خط مبنای صاف تریدینگ میبینید.
در چنین مواقعی فقط میتوانید بروید و اساس (فاندامنتال) پروژه را بررسی کنید. وایت پیپر را بخوانید. پیگر تیم باشید. کانالهای اسلک (Slack) آنها را دنبال کنید. سعی کنید بفهمید با گذشت زمان موفق میشوند یا شکست میخورند. بعد میتوانید تصمیم بگیرید که میخواهید در نهایت روی آنها سرمایه گذاری کنید یا نه.
اما بروید و به هر دارایی یا کوینی که برای مدت طولانیتر وجود داشته توجه کنید و الگو را خواهید دید. مهم نیست زیکش باشد یا آمازون یا فیسبوک یا نتفلیکس یا طلا یا نفت یا شکر.
سعی نکنید یک الگوی بدون نقص پیدا کنید. یک الگوی مشابه و بدون نقص که همیشه هم دقیقا اتفاق بیفتد وجود ندارد. گاهی یک سهم یا کوین دچار موجهای زیادی میشود، خیلی بالا و پایین میشود یا مثل یک مار وحشی حرکت میکند اما در نهایت، آرام آرام اما بدون ترید یک حرکت قلهای و بعد سقوط برایش اتفاق میافتد.
رمز موفقیت این است که بدانید چطور در پایینترین قیمت بخرید و در بالاترین قیمت بفروشید.
این همان قسمتی است که افرادی که میخرند و نگه میدارند از دست میدهند. آنها وقتی که تریدرها نمیتوانند از تمام حرکت استفاده کنند به آنها میخندند. تریدرهایی که کمی زود خارج میشوند و انفجار دیوانهوار آخر را از دست میدهند. اما این تریدرها هستند جوجههایی بیشتری را آخر پاییز میشمارند چون بازار یا دارایی به خاطر اینکه آنها میفروشند و خارج میشوند کم کم در سرازیری قرار میگیرد و افرادی که فقط نگه داشتهاند ۴۰ یا ۸۵ درصد از سودشان را از دست میدهند.
استاد فروختن شوید.
اگر ندانید که چه زمان باید بفروشید و چه زمانی باید نگه دارید پس اصلا چه فایدهای دارد؟
وقتی که این موضوع را درک کردید و متوجه شدید که واقعیت است، آن وقت است که به طور مدام میتوانید بازار را شکست دهید.
و آن وقت است که شاید، فقط شاید بتوانید از شغلتان بیرون بیایید، به سمت بهشت بروید و باقی عمرتان را هرکاری دلتان خواست بکنید.
ترید خوبی داشته باشید.