مجله نماوا، مهگان فرهنگ
«شهر موشها» فیلمی عروسکی، کار مشترک محمدعلی طالبی و مرضیه برومند در سال ۱۳۶۴ از بهترین فیلمهای سینمای کودک و نوجوان ایران و همچنین از فیلمهای پرفروش سینمای ایران محسوب میشود.
«شهر موشها» فیلمی شاد و موزیکال است که آن زمان، در تاریخ سینمای کودک و نوجوان جدید و تاثیرگذار بود. مهمترین ویژگی فیلم وجود عروسکهای متعدد است که قبلا در سریال تلویزیونی مدرسه موشها به مخاطب معرفی شده بودند. سریالی که در آن سالها بسیار دوستداشتنی بود. هم فیلم و هم سریال یکی از خاطرهانگیزهای دههی ۶۰ است که با وجود گذر سالها هنوز هم جذابیتهایی دارد که مخاطب از دیدن آن لذت میبرد.
تعدد عروسکها یا موشها و مجموعه قصههایی که هر کدام برای خود دارند، کلیت داستان را میسازد. موسیقی و فضاهای شاد فیلم و از همه مهمتر معرفی فضای زندگی اجتماعی و ارتباطات میان آنها بسیار جذاب و پیشبرنده است. داستان زندگی یک اجتماع خوب و آرام که با پیدا شدن «اسمشو نبر» (گربه) دچار تغییر میشود.
موشهای قصهی «شهر موشها» با ویژگیهای منحصر به فردشان گرد هم جمع میشوند و تصمیم میگیرند که باید چه کنند، در نهایت تصمیم میگیرند به طرف شهر بروند که پر از روشنی است. بزرگترها زودتر میروند تا شهر را آماده کنند. این انتخاب یعنی نجات و مصون ماندن کودکان و آماده کردن سرزمین برای آنها که نسل آیندهاند. این مهمترین دغدغهی بزرگترهاست. شخصیت آقای معلم یک رهبر هوشیار و آگاهیدهنده است و با توجه به شغلش که معلم است، با صبر، حوصله و مهربانی، همیشه در طول مسیر آگاهی میدهد.
او در طول راه بچهها را همراهی میکند و مانند یک پدر مراقب همهی آنهاست. انتخاب آقای معلم برای هدایت بچهها در این راه که مثل یک اردوی طولانی است، بسیار بهجا است. آقای معلم موشی معتمد و دارای شخصیت اجتماعی بالا در میان اجتماع موشهاست. آشپزباشی هم که قرار است در طول راه کمک آقای معلم باشد و برای بچهها غذا درست کند. او مردی باتجربه است که با بچهها روابط دوستانه و خوبی دارد. وقتی بچه موشها خستهاند، آنها را شاد میکند و همیشه به آنان امید میدهد. برایشان قصه میگوید و با دل آنها راه میآید. گربه یا همان «اسمشو نبر» در طول مسیر آن ها را دنبال میکند. ما هر بار گربه را زمانی میبینیم که بچه موشها آن مکان را ترک کردهاند.
دعوت به کار گروهی، داشتن اتحاد، با هم یکی بودن، رسیدن به شهری که پر از نور و رنگ و زیبایی و به قول کپل داستان پر از گردو است، در طول مسیر نویدبخش راه آنهاست. آقا معلم زمانیکه همه از دست گربه پنهان شدهاند، به توانمندی بچهها اشاره میکند و به آنها میگوید که ما موش هستیم و میتوانیم زمین را بکنیم. یادآوری و رجوع به خود در این فیلم از نکات برجستهی فیلم است. در نهایت آقای معلم و آشپزباشی و بچهموشها دست به کار میشوند و ابتدا دوستشان خوشخواب که اسیر گربه شده را نجات میدهند و سپس همگی گربه را فراری میدهند و با قایقی که ساختهاند خود را به آن طرف رودخانه میرسانند که همان سرزمین جدید است. شجاعت، نترسیدن و تلاش در گذر ازسختیها از صفتهایی است که توسط آقای معلم و آشپزباشی به بچه موشها گفته میشود و عملا به مخاطب منتقل میشود. فیلم زبانی شیرین و شاد دارد به ویژه شیرین زبانی عروسکها که با صداپیشگی خوب و عروسکگردانی عالی حمید جبلی، فاطمه معتمدآریا، ایرج طهماسب و… جالب توجه است.
موسیقی فیلم بسیار پر جنب و جوش است و توسط محمدرضا علیقلی ساخته شده و در صحنههای مختلف در خدمت فیلم است.
این فیلم برخلاف سریال «مدرسه موشها»، در فضای باز فیلمبرداری شده. مرضیه برومند شهر موشهای ۲ را در ابتدای دههی ۹۰ در ادامه ی این فیلم ساخت.