مجله نماوا، رضا صائمی
همچنان که نام فیلم پیداست فیلم پریناز قصهای زنانه است، اما قرار است موقعیت تراژیک زنانه را در نسبت با مفهوم و موقعیت آبرو و آبرومندی صورتبندی کند. اما در این بازنمایی نه پریناز که خاله او (فاطمه معتمدآریا) در کانون این تراژدی قرار میگیرد. نقطه عزیمت قصه این است که پریناز پس از مرگ مادر، به سراغ خالهاش میرود که تنها کسی است که میتواند به او پناه بدهد. خاله از پذیرفتن او امتناع میکند. اما سرانجام در ماجراهایی پریناز بالاجبار با خالهاش ( تنها کسی است که دارد) زندگی میکند و پس از آن درگیر موقعیت تراژیکی میشود که خالهاش دچار است. او دچار وسواس فکری و اختلالات شخصیتی است که این سویه شخصیت او با سویه دیگرش که فردی خشک مذهبی با عقایدی سرسختانه است که با نوعی عذاب وجدان و احساس گناه در هم تنیده شده در دوقطبی و تنگنای ذهنیت و عینیت غبارگرفته در نهایت به دگردیسی و تحولی روشنگرانه متاثر از آگاهی نو و تازهای دست یابد.
در واقع همزیستی پریناز و خالهاش چندان مسالمتآمیز نیست و به دلیل ابهام بر سر چگونگی تولد پریناز و با تعصبات کوری که خاله دارد و البته حرف مردمی که تا حرامزاده بودن پریناز پیش میروند، او در موقعیتی قرار می گیرد که بین عاطفه و عقیده در نگهداری پریناز دچار پارادوکسهای اخلاقی و اعتقادی شود. این دوگانگی با ویژگی خاص پریناز هم گره خورده و پیچیدهتر میشود. برخی مردم در عین بدبینی به او، از انرژی خاص پریناز حرف میزنند و توقع دارند از انرژی او در جهت بهبود بیماری فرزند و همسر خود استفاده کنند. همین قضاوتهای چندگانه و پارادوکسیکال، خاله را هم که خودش درگیر تناقضها و کشمکشهای درونی و اعتقادی است، بیشتر به انسداد ذهنی دچار میکند و این البته خلق همان موقعیتی است فیلمساز از آن به مثابه نقد اجتماعی – اعتقادی به جامعه استفده کند که در آن حتی قضاوتهای بیرحمانه آن دامن یک کودک معصوم را هم میگیرد. قضاوتهایی که خود دچار تناقضهای درونی است و پریناز را از دیو تا فرشته، بازمعنا میکند.
حرکت پریناز از دیو بودن تا فرشته شدن
در واقع پریناز نماد یک عصمت و معصومیت مقدس است که در پسامدهای نظام اجتماعی و فرهنگ فرودستانه به اضمحلال وجودی دچار میشود. تاکیدی بر اینکه چگونه پدیدهها از ذات طبیعی خود در یک فرایند معکوس به دست انسان دچار قلب ماهیت شده و از معنا و حقیقت وجودی خویش تهی میشود. انسانها هر ابژهای را به قالب سوژه خویش درآورده و در یک بازتولید معنایی به آن هویت مجدد میبخشند. پریناز در واقع نماد این ابژه است که در سوژهسازی متناقض، از دیو بودن تا فرشته شدن پیش میرود. در واقع تم فیلم بر اساس قضاوت های غلط و متعصبانه بنا شده که قرار است آسیب های روانی، اخلاقی و اجتماعی آن را صورتبندی کند. به عبارت دیگر فیلم پریناز بازخوانی تعصبات، قضاوتهای کلیشهای و مواجهه عجولانه و نیت خوانانه مردم با آدمهای اطرافشان است و به تصویر کشیدن نقش مخرب و ویرانگر این کژاندیشیها در سرشت و سرنوشت افراد. از این حیث «پریناز» قصه امروز جامعه ماست که در همین یکسال اخیر شاهد خودویرانگریهای ناشی از قضاوتهای ناعادلانه مردم بوده است! نه قصه فیلم که غصهای که در آن روایت میشود بوی تحجر و کهنگی میدهد. نوعی چرکی و پلشتی پشت تفکر و رفتار آدمها میبینیم که گویی در فضاسازی، رنگآمیزی، نورپردازی و لوکیشن فیلم هم بازتاب یافته و احساس نوعی خفگی و لختی در آن که زیبایی شناسی بصری فیلم را با مساله شناسی مضمون آن مماس کرده و انطباق میدهد. خاله به شکل موتیفوار مدام میگوید زندگیام را چرک برداشته و که این سخن بیش از آنکه تاکیدی بر فیزیک خانه باشد، بر ذهن متروک و چرکینی است که زندگی را بر او تنگ کرده، بیآنکه نسبت به آن خودآگاهی داشته باشد.
فیلم البته ریتم کندی دارد و با اینکه فضای شلوغی را به تصویر میکشد، اما کمی کشدار به نظر میرسد. این فرم البته شاید برساخته موقعیت روانی و درونی شخصیتهای قصه باشد که نوعی ملال رخوتبار را تجربه میکنند. حاصل این کشمکشهای درونی و تحمل رنج برآمده از آن در نهایت با آگاهی رهاییبخش گره میخورد و به رستگاری ختم میشود. خاله در پایان میگوید: «من مومن بابصیرتی نبودم». گویی او از پس آن ایمان جاهلانه به ایمانی آگاهانه رسیده که میتواند سرنوشت او را تغییر دهد، همچنانکه پریناز را به آغوش پدر واقعیاش بازمیگرداند تا زندگی به روال منطقی خویش بازگردد.
تماشای آنلاین فیلم پریناز در نماوا