مجله نماوا، نیما بهدادی مهر
گلاره عباسی در کارنامه بازیگری خود دو سوی، نقشآفرینی را تجربه کرده است. او در نقش دخترانی با گرایشهای مد و تجمل یا به بیان بهتر دخترانی متعلق به طبقه مرفه خود را تثبیت کرد و از سوی دیگر در حرکتی تدریجی به بازنمایی رفتارهایی از دختران و زنان متعلق به قشر فرودست جامعه نیز روی آورد. بهواقع او به مرور از نقش دختران لوند فاصله گرفت و در فیلمهای اخیر خود مانند «ابلق» و «شادروان» در تیپ رفتاری و گفتاری زنان فرودست و ساکن در مناطق آسیبپذیر و حاشیهای پایتخت بازیهای خوبی از خود نشان داد.
عباسی در فیلم «ابلق» به شناخت خوبی از شخصیت شهلا رسیده و به درونیات این نقش نفوذ کرده است. شهلا همسر جلال (بهرام رادان) است و زنی که صورتی دمده دارد. بهنوعی شاید بتوان او را دنبالهای بر هاجر در فیلم «بانو» دانست و سطح نگرش زنانی چون او را در محدودههایی چون زایش، سخنپراکنی، نیش و کنایه زدن، کمبودها و عقدههای بیشمار قرار داد.
شهلا نه میتواند فردی دارای دید عمیق و نگرش همراهانه نسبت به دیگر زنان باشد و نه قدرتی دارد تا دهنه امیال نفسانی همسرش جلال را بکشد. بهواقع شهلا از زن بودن تنها همخوابگی با همسر، زایش، به راهاندازی گعدهها و دورهمیهای زنانه برای ردوبدل کردن اطلاعات و اخبار جدید محله و در نهایت نیش زدن به دیگر زنان را درک کرده است.
او اعتمادبهنفسی پایین دارد و به دلیل فرم صورتش شاید در درون به راحله و دیگر زنانی که برورویی دارند حسادت نیز میکند و به همین دلیل وقتی راحله به عنوان درد و دل راز تعرض جلال را به شهلا میگوید برخوردی که از سوی شهلا میبیند رویارویی و تهمت بیعفتی است.
شهلا در ظاهر به شناخت درستی از همسرش جلال نرسیده است و او را فرشتهای میبیند که اهل خیرات و مبرات است، یاریرسان نیازمندان است، معتمد محله است و اساساً به شمایل مهربان او انگ تعرض و تجاوز نمیچسبد. چنین نگرشی به جلال که از سوی نزدیکترین فرد به او صورت میگیرد از سوی دیگر میتواند نمایهای از حس بیامنیتی شهلا از تداوم حضورش در زندگی جلال باشد. بهواقع شاید رویارویی شهلا با راحله و زدن تهمت به زنبرادرش از همین ناامنی و آشوب درونی شهلا برآمده باشد که اگر سخنی بگوید و معترض رفتارهای جلال شود شاید از خانه بیرون انداخته شود و در شرایطی که بچهای پابهماه دارد چگونه باید گذران زندگی کند.
شخصیتهایی مانند شهلا در جامعه ما وجود دارند و مانند یک بازو و اهرم برای همه مردانی عمل میکنند که از کمبود اعتمادبهنفس، وابستگی شخصیتی و ترس زنان از آینده استفاده میکنند و آنها را در پیلهای از حقارت، سکوت و موضع ضعیف قرار میدهند.
شهلا در مجموع تداعیگر زنی وابسته، بدون افق دید، بهشدت سطحینگر و شاید تا حدودی حسود است که حقیقت چشمچرانی و شهوترانی همسرش جلال را میداند اما به فردی بدل میشود که با سکوتش دامنه این فساد و تعرض را گستردهتر کرده است و آنسوتر زنانی هستند که مورد تجاوز قرار گرفتهاند اما مُهر سکوت بر لب نهادهاند و روایت تلخ تعرضی که به آنها شده مانند رازی است که حلقه تجاوزها را گستردهتر ساخته است.
به قولی در جامعهای که حفظ آبرو به هر بهایی را آموزش میدهند شخصیتهایی ترسو و منفعل به بار میآیند که هر تجاوز و حرمتشکنی را تحمل میکنند و بدینگونه با سکوتشان بر چرخه تلخ «هیس! دخترها فریاد نمیزنند» میافزایند و به مصائب و آسیبهایی روانی و شخصیتی در وجود زنان قربانی دامن میزنند و ناگفته پیداست که در این میان چشمان نابینای امثال شهلا به روی حقیقت و کتمان واقعیتی که وجود دارد بیشترین ضربه را به حرمت و شخصیت زنانی چون راحله میزند.