مجله نماوا، فریبا اشوئی
دریا در آستانه برگزاری مراسم عقدش دچار التهابات و نوسانات روحی است…
«باغ فردوس، پنج بعدازظهر» یک ملودرام روانشناختیِ شخصیتمحور است. پیرنگ اصلی داستان متمرکز بر زندگی، احوالات، به هم ریختگی و آشفتگیهای ذهنی دختری به نام دریاست. او که گرفتار یک اختلال رفتاری نامتعارف شده است، تنها از طریق انفجار ناگهانی خشم خود و پرخاش به دیگران میتواند بر آن فائق شود. فرآیندی که او را در آستانه انزوا و بیماری جدی افسردگی قرار داده است. فیلم با معرفی این کاراکتر، به سراغ گزینههای مداخلهگر در زندگی دریا میرود. اولین مداخلهگر شیرین مجد (مادر) است که شخصیتی مغرور، خودشیفته و جاهطلب دارد. از کد و اطلاعاتی که در دیالوگهایش قابل دریافت است، میتوان حدس زد عملکرد غلط او، میتواند دلیل بخشی از نابسامانی روحی دریا بوده باشد. شاه مرادی (ناپدری)، خاطی جنسی که با تکیه و اعتماد بر امکانات مالی خود، در پی کام گرفتن از میوه ممنوعه است و بالاخره پدر واقعی دریا که فقدان و مرگ نابهنگامش، شیرازه احساسی دختر را برهم ریخته است. اما بهمن عطار (روانشناس) ناجی خاموش این درام شلوغ و پرکاراکتر است. ورود او به قصه با ترسیم پیرنگ کمرنگی از خاطرات گذشته شیرین مجد کلید میخورد و درهمین حد هم باقی میماند. چرا که فیلمساز علاقهای به ورود به فلاشبک و ارائه اطلاعات بیشتر در این زمینه به مخاطبش را ندارد. عطار با همین شناسنامه محدود، به!سان یک سایه وارد زندگی دختر( دریا) میشود و از دور، تالمات روحی و به هم ریختگیهای احساسی او را رصد میکند. تفاوت شیوه درمانی وارتباطی درمانگر با بیمار، دلیل باز شدن دریچههای رابطه و کلید اعتماد دختر به اوست. حضور سایه به سایه و گوشهایی برای شنیدن حرفهای تلمبار شده ( گفتگو درمانی) اعتماد و آرامش از دست رفته دریا را آرام آرام به او باز میگرداند.
پروسه این تغییر در لحن فیلم نیز هویدا است. شروع داستان با یک اتفاق تلخ و ادامه آن نیز با اتفاقات و التهابات روحی و پاساژهای احساسی با بسامد بالا است اما هرچه پیشتر میرویم حضور پر آرامش عطار و مداخلات کوتاه و مفید او، بر این اتمسفر هیجانی غالب میشود و زندگی دریا به آرامش و سکونی میرسد که برای خود او و دیگران شیرین و دلچسب است.
از جمله پیرنگهای فرعی دیگری که میتوان در این ملودرام روانشناختی، به آن اشاره کرد ترسیم و تمرکز بر حلقه تعهدهای معدوم شده از گذشته است که در کنار حلقههای احساسی تعهدآور جدید، حلقههایی که از مادر به دختر ارث میرسد، قابل توجه است. مادر، نادم از گذشتن از تعهد وعلاقه به عشق واقعیاش است و دختر نیز بعد از غلبه بر بحرانهای روحی خود، به دنبال ایجاد فرصتی جدید به جای ابتلای به ندامت قدیم مادرش است. پروسه درمانی دریا در پایان حکایتش در چرخشی ناباورانه، به یک باره معکوس میشود و با چاشنی عشق از بیمار به سمت پزشک تغییر جهت میدهد. این بار این دریاست که درصدد است با عشق خالص و بیواسطه خود، فرار عطار از تله اعتماد و عشق را درمان کند و او را در عبور از این بحران با معجون عشق همراه سازد.
«باغ فرودس، پنج بعدازظهر» تلاش میکند با ارائه چشمانداز کوچکی از یک جامعه درحال گذار (گذار از سنت به سوی مدرنیته) پروسه تغییر و گذار روحی افراد این جامعه را هم، از نمایی نزدیکتر بررسی کند. تلاشی که علیرغم محدودیت و کاستیهایش، قابل تامل و ارزشمند است.