مجله نماوا، نیما بهدادی مهر
فیلمهای سینمایی که منظری آسیبشناسانه به بحرانهای اخلاقی و رفتاری جامعه دارند علاوه بر آنکه التهاب و زمینههای اولیه بُروز آن را نشان میدهند در عینحال تلاش میکنند تا راهکاری نیز برای رفع آن بحران ارائه دهند.
رضا درمیشیان کارگردانی جوان است که علاقهمندی خود به نمایش التهابات اجتماعی را نشان داده است.
به بهانه جدیدترین تجربه کارگردانی درمیشیان در فیلم مجبوریم نگاهی انداختهام به مهمترین کلیدواژههایی که در فیلمهای او وجود دارد.
۱/ بحران مهاجرت در «بغض»
جوانان در هر جامعهای نقطه اتکا به شمار میآیند؛ بدین معنا که انگیزهها و اهداف آنها در قالب شور جوانیشان محترم دانسته میشود و درک بهتری نسبت به خواستههای آنها اتفاق میافتد. درمیشیان در سالهایی از التهابات اجتماعی و شکافهایی که میان بسیاری از جوانان با ساختارها و نگرشهای سنتی ایجاد شده بود داستان سرگردانی و بحرانهای پیامد آن برای دو جوان مهاجر ایرانی در ترکیه را دستمایهای برای ساخت فیلم عاشقانه سیاسی – اجتماعی «بغض» میکند.
زمینهها و هدفهای مهاجرت این دو جوان در فیلم آشکار نیست اما فیلم تلاش دارد تا آوارگی، بیپناهی، هیجانی رفتار کردن و تصمیمگیریهای احساسی و غیرمنطقی را به حال و هوای درونی حامد (بابک حمیدیان) و ژاله (باران کوثری) پیوند دهد و شرحی از بیبرنامه بودن و نداشتن افق دید در مهاجرت را به پایان تلخ آن دو جوان گره بزند.
۲/ بحران انضباطی دانشجویان در «عصبانی نیستم»
جوانان ستارهدار در دانشگاهها که به دلیل پروندههای انضباطی دچار تعلیق موقت یا دائم از تحصیل میشوند دستمایه ملتهب دیگری است که درمیشیان برای ساخت فیلم عصبانی نیستم از آن بهره میبرد.
درمیشیان عاشقانهای سیاسی اجتماعی را با زیرشاخه موضوعی اعتراض به ساختارهای سنتی میسازد که در دل روایتش برخی کنایهها به دولت وقت، وعدههای بیسرانجام، نبود برنامه در راستای ایجاد شغل برای جوانان در اوضاع بههمریختهی شخصیت نوید ملموس شده است.
نوید (نوید محمدزاده) که به دلیل برخی پروندههای انضباطی از ادامه تحصیل دانشگاهی منع شده وارد رابطهای عاشقانه با ستاره (باران کوثری) همدانشگاهی خود میشود. امتداد چنین رابطهای سوز عشق است و شور دلبری، اما در شرایطی که نوید نه شغل مناسبی دارد و نه آینده روشنی، بدیهی است سوت پایان چنین رابطهای دیر یا زود به صدا درمیآید.
نوید در حالیکه نه حق تحصیل دارد و نه فرصتی برای اشتغال، کورسوی امید خود را دلبستگی و رابطه عاشقانه با ستاره میداند به این امید که نور این رابطه بر شب ظلمانی زندگیاش بتابد. با این وجود پاسخ منفی پدر ستاره به خواستگاری نوید گویا آب سردی است بر همه آرزوها و رویاهایی که نوید در سر داشته و او مرگ معترضانه را بر زندگی بدون ستاره ترجیح میدهد و در اقدامی جنونآمیز با شلیکی پدر ستاره را میکشد و خودش اعدام میشود.
۳/ بحران اسیدپاشی در «لانتوری»
داستان مشهور اسیدپاشیها دستمایهای برای ساخت فیلم تلخ «لانتوری» میشود. در این فیلم دستهای تبهکار گرد هم جمع شدهاند تا حق خود از بیعدالتیهای موجود را بازستانند.
پاشا (نوید محمدزاده) سردسته این باند تبهکار، جوانی است پر از حفرههای روحی و حسرتهای درونی که با دیدن مریم روزنامهنگار و کنشگر اجتماعی با بازی مریم پالیزبان به او علاقهمند میشود.
مریم بارها پاشا را از خود میراند اما پاشا نهتنها کوتاه نمیآید بلکه هر بار مصممتر به سراغ مریم میآید اما در آخرین ملاقات و وقتی مریم قاطعانه پاسخ منفی میدهد پاشا بطری اسید را روی صورت مریم میریزد و میگریزد.
۴/ بحران کارتنخوابها در «مجبوریم»
هر موجودی حق انتفاع کامل از ظرفیتهای خود را دارد، اما وقتی جای این حق با بردگی و استثمار جابهجا شود بحرانهای متعددی رخ میدهد. فیلم مجبوریم از این منظر به موضوع استثمار جنسی یک دختر کارتنخواب به نام گلبهار با بازی پردیس احمدیه پرداخته است.
چالشهای قانونی برخورد با پزشکی که بهزعم خودش با کور کردن ظرفیت زایش گلبهار، تلاش کرده تا او را از استثمار جنسی برهاند موضوع فیلم را تشکیل میدهد و تلاش برای استفاده از نقطه مرکزی بحران در راستای ایجاد حلقههایی از اندیشهورزی پیرامون روایت فیلم میتواند بهعنوان نزدیکترین تلاش درمیشیان برای ارائه راهکار در زمینه رفع یک چالش اجتماعی، در کلیت کارنامه او موردنظر واقع شود.
تماشای آنلاین فیلم مجبوریم در نماوا