مجله نماوا، رضا صائمی
فیلم تآتر «مری پاپنیز» همانطور که از نامش هم میتوان حدس زد یک اقتباسی نمایشی از فیلم آن است که در یک فضا و موقعیت بینا ژانری درام، موزیکال و خانوادگی، رویدادها و اتفاقات این فیلم کلاسیک را که رابرت استیونسون آن را کارگردانی کرده بود بازآفرینی میکند. از حیث پروداکشن اگر بخواهیم به این فیلم تآتر نگاه کنیم باید آن را در کنار نمایشهایی مثل «بینوایان» و «الیور توئیست» قرار دهیم که به نوعی همراه آنها یک سه گانه را شکل میدهد. اثری که گرچه تلاش نکرده در فرایند اقتباس به بومیسازی منجر شود، اما در بازآفرینی کلامی که در واقع شعر و ترانه است میتوان رگههایی از لحن و زبان ایرانی را در آن یافت که واجد ارجاعات اجتماعی و سیاسی زیرمتنی است که در دیالوگهایش نهفته و به نوعی لحن انتقادی به آن میبخشد.
«مری پاپنیز» در همان ابتدا و نگاه اول چنان قابی چشمگیر دارد که مخاطب را مرعوب خود میکند. طراحی صحنه و لباس و نورپردازی با رنگآمیزیهای متنوع در کنار بهرهبرداری دراماتیک و پرحجم از موسیقی، زیباییشناسی بصری صحنه را عمق و وسعت بخشیده و در ایجاد حس و حال برساخته از جغرافیای اثر، نقشی پیشبرنده دارد و صرفا اکسسوار صحنه نیست. بهرهگیری از جلوههای ویژه برای بازنمایی کارکردهای جادوگرانه مری پایینز هم از نکات قابل توجه اثر است که به چشم میآید. نگاهی جزیینگرانه با وسواسی که در پردازش زیبایی شناسی آن وجود دارد بدون شک یکی از نقاط قوت این کار است که صرفا کارکرد بصری ندارد بلکه در درون این میزانسن به خلق و بازتولید جغرافیا و تاریخ قصهای میپردازد که در حال روایت است. به این موارد باید شیوه اجرا و بازیگری را هم اضافه کرد که در یک الگوی جز به کل، کثرت بازیگران در خدمت وحدت دراماتیک اثر قرار گرفته و همه تلاش میکنند گوشهای از این پازل را با انرژی شکل داده و کلیتی جذاب بسازند. بدون شک کارگردانی و هدایت این همه بازیگر اصلی و فرعی به ویژه با موزیکال بودن کلام آن، کار آسانی نیست و کارگردان به خوبی از پس این کار برآمده. بازیگران هم تلاش کردهاند تا از تکروی و برجسته کردن حرکات و کنشهای انفرادی پرهیز کرده و در خدمت اثر باشند. البته در این میان برخی بازیگران همچون بهنوش طباطبایی، احسان کرمی و مهراوه شریفینیا به واسطه اینکه نقشهای اصلی را ایفاء میکنند حضور پررنگتری در صحنه دارند. در نهایت همه بازیها و نقشها از جمله نقش کودکان در این اثر بخشی از درام و بار معنی آن را میسازد و صرفا نقشی تزئینی و برای پر کردن صحنه نیست.
آوازخوانی؛ دشوارترین سویه اجرا
بدون شک دشوارترین سویه اجرایی نمایش به آوازخوانیهای جمعی برمیگردد که هماهنگی و هارمونی بین آنها کار دشواری است. حفظ راکورد و ریتم در اجرای این آوازخوانی که با حرکات بدنی و نوعی رقص عروسکی همراه است سختترین بخش ماجرا از حیث اجراست که به نظر میرسد تمرینهای مستمری در مورد آن صورت گرفته تا پیچیدگی آن به تصنعی و باسمهای شدن آن منجر نشود. در واقع حرکت و کنشمندی در صحنه یکی از مولفههای مهم اثر است که پویایی و ضربآهنگ خوبی در صحنه ایجاد میکند. با این حال شاید اگر مخاطب فیلم «مری پاپنیز» را ندیده باشد یا پیشآگاهی و آشنایی پیشینی از قصه نداشته باشد، باید تمرکز بیشتری در درک ربط و خط موقعیتها، ترانهها و مضمون قصه از خود نشان دهد.
قصه اما از این قرار است که آقای بنکس دنبال پرستار جدیدی برای فرزندانش میگردد و آن را در یک آگهی اعلام میدارد. دو فرزند او نیز آگهی دیگری برای پرستار رویاییشان نوشته و در آن ذکر میکنند که پرستار جدید باید فردی مهربان باشد و با آنها بازی کند. آقای بنکس آگهی بچهها را در شومینه میاندازد تا بسوزد، اما کاغذ آگهی به دست مری پاپینز میرسد. مری پاپینز به خانه آقای بنکس رفته و پرستار بچهها میشود. در این بین گرفتاری پدر در بانک و درگیری مادر در فعالیتهای دفاع از حقوق زنان، به بچهها امکان میدهد تا وقت بیشتری را با مری پاپینز بگذرانند و با او به دنیای خیال سفر کرده، شعر بخوانند و نقاشی کنند.
بدون شک تجسم بخشیدن و بازنمایی عینی جهان فانتزی کودکان در صحنه تآتر دشوارتر از سینماست، اما در اینجا هم از طریق طراحی صحنه و دکور و هم بهرهگیری محدود از جلوه های ویژه و بیشتر از طریق شعر و موسیقی تلاش شده تا جهان انتزاعی کودکانه در موقعیت صحنه بازنمایی شود. به همین دلیل باید متن نمایش و تبدیل کردن آن به ترانههای فارسی را یکی از مهمترین عناصر این اثر دانست که محمدرضا کوهستانی در دراماتوژی آن نقش مهمی ایفاء کرده است. ترانههایی که به خوبی با داستان، موسیقی و حرکت تنیده و همراه شده و نمایشی موزیکال ساخته است. مضمون این ترانهها نیز سویههای انگیزشی داشته و ضمن اینکه مضامین انتقادی را در خود پرورانده، اما در نهایت از امید و آگاهی و اراده به زندگی بهتر حرف میزند که تماشای آن در شرایطی که هستیم میتواند حال خوب کن باشد.