مجله نماوا، نیما بهدادی مهر
در طول دهههای متمادی، خلق شخصیت سادهدل یکی از مهمترین تمهیدات برای نزدیک شدن مخاطبان به جهان روایت در فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی بوده است. در۴ دهه اخیر نیز با فهرستی از این دست شخصیتها در فیلمها و سریالهای ایرانی مواجه بودهایم که بسیاری از آنها در ذهن مخاطبان جایگاهی ویژه یافتهاند. به واقع از احمد مرزوقی در فیلم «جایزه» ساخته علیرضا داوودنژاد تا رحیم سلطانی در فیلم قهرمان ساخته اصغر فرهادی ما با رویکردی نسبتا ثابت در شخصیتپردازی انسانهای سادهدل مواجه بودهایم که بیشتر روی درون بیریا و ساده دلی آنها مانور داده است. البته این سادهدلی در بسیاری از موارد هم برای فرد و هم جامعه پیرامونیاش دولبه فرصت و تهدید را شکل داده است. این دولبه معنایی سببساز شکلگیری نتایجی متفاوت در روند داستانگویی شده است به گونهای که فرجامهای مختلفی را برای این شخصیتها رقم زده است. رسانهها و شرایط اجتماعی و اقتصادی در شکلگیری این فرجام نقشی مهم داشتهاند.
از اصلیترین نمونههای قابل بحث در این زمینه میتوان به شخصیتهایی مانند احمد مرزوقی در فیلم «جایزه» با بازی علی نصیریان، مرتضی در سریال «راه طولانی» با بازی رضا کیانیان، ماشاءالله مرزوقی در سریال «خانه به دوش» با بازی حمید لولایی، قاسم مقدس در فیلم «ارتفاع پست» با بازی حمید فرخنژاد، مسعود شصتچی در سریال «مرد هزارچهره»، سیروس املشی و رحمان موزی در سریال «سه در چهار» با بازی مهران رجبی و محمد کاسبی، علی بلورچی در فیلم «سنتوری» با بازی بهرام رادان، عباس خاکپور در فیلم «آدم برفی» با بازی اکبر عبدی و در نهایت رحیم سلطانی در فیلم قهرمان با بازی امیر جدیدی اشاره کرد. هر یک از این شخصیت ها به نوعی قربانی شرایطی هستند که یا از سوی رسانهها برایشان تدارک دیده شده یا وضعیتی که در آن قرار دارند تابعی از موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی است که آنها را در موقعیتی تدافعی قرار میدهد. راهحلهای هر یک از این شخصیتها برای گریز از بحرانی که درون آن قرار دارند نیز در نوع خود جالب توجه است. برای مثال احمد مرزوقی در فیلم «جایزه» علیه تبلیغات رسانهای که وجهه فردی او را از هم میگسلد و خانوادهاش را از او میگیرد رویهای تهاجمی دارد و در یک جنون آنی همه دکورهای تبلیغاتی را نابود میکند و در بیغولهای بیرون از شهر و در خرواری از پسماندها فرو میرود تا به شکلی نمادین فرجام دستمایه شدن در تبلیغات و بازیهای رسانهای را به آن وجه خاص عیان کند و شمایلی از یک قربانی اجتماعی را بیابد.
نمونه دیگری که شمایلی قربانی مییابد مسعود شصت چی در سریال «مرد هزار چهره» است که به دلیل کمداشتهای عاطفی، نداشتن اراده فردی برای مواجهه با بحرانها، نوعی افسردگی حاصل از سالها تحقیرو دیده نشدن از موقعیتهایی که به او تحمیل میشود استقبال میکند و در چاهی عمیق از ندانمکاری خود و اشتباهات دیگران فرو میرود. او هم وجه دیگری از شخصیت قربانی را در چارچوب شرایط اجتماعی پیدا میکند.
مثال مهم دیگر از شخصیتهای ساده دل که تصویری از قربانی اجتماعی مییابند علی بلورچی در فیلم «سنتوری» است. او که نوازنده سنتور چیرهدستی است، در دام شهرت میافتد و موقعیت ویژهای را که به واسطه استعداد و مهارتش به دست آورده در معادله پیچیده با شهر خراب وحشی (توصیفی که درباره شهرش در گفتوگو با روان درمانگر در دقایق پایانی فیلم دارد) از دست میدهد. به واقع او هر آنچه کاشته و برداشته در نرد با شرایط اجتماعی و اقتصادی میبازد و در نهایت تصمیم میگیرد تا دور از شهری که همه آرزوهایش را مدفون کرده زیست کند و در آن پایان حزنانگیز ترانه خوانی در آسایشگاه و با رویای هانیه اش زندگی را ادامه دهد. او یکی از مهمترین شخصیتهای قربانی به تصویر درآمده در سینمای ایران است.
اما جدیدترین تصویر بازتابیده از یک شخصیت ساده دل که قربانی مناسبات رسانهای و اجتماعی میشود رحیم سلطانی در فیلم قهرمان است. وجه تفاوت او با دیگر شخصیتهای ذکر شده سکوت سرشار از ناگفتههایش است که در پس لبخندی حزنانگیز و در واکنش به تردیدها و بدگمانیها نسبت به او و عمل انسانیاش در رساندن کیف پر از سکه به صاحبش نمود مییابد.
رفتاری برآمده از فطرتی پاک
رحیم سلطانی به واقع بیش از آنکه در یک شمایلِ دووجهی از قهرمان یا قربانی بگنجد در گسترهای از فرامرزها و فراملیتها قابل تحلیل است. در حقیقت او را میتوان بسیار فراتر از هویت ایرانیاش تحلیل کرد و رفتار انسانی او را به مثابه یک کنش طبیعی برآمده از فطرتی پاک دید که در نهاد انسانهای تربیت شده در مکتب اصالت اخلاق جاری و ساری است.
در حقیقت به جای آنکه رحیم را در معادلات و مناسبات جاری یک قربانی و بازنده بنامیم باید رفتار جامعه پیرامونی او را مورد نقد قرار دهیم و آنها را بازندههای اصلی بنامیم. علت این رویکرد را میتوان از دل اتفاقات درون فیلم استنباط کرد.
رحیم کیفی را پیدا میکند که تعدادی سکه طلا داخل آن است و با فروش آنها میتواند از زندان خلاص شود. وسوسه رهایی از زندان او را به طلافروشی میکشاند تا با فروش سکهها راه گریزی بیابد اما رحیم به دلیل همان ذات درست، نشانههایی چون کار نکردن ماشین حساب یا ننوشتن خودکار روی کاغذ را مابهازایی حقیقی برای غلبه بر وسوسهاش میداند و به همین علت از فروش سکهها منصرف شده و در جستوجوی صاحب آن به هر دری میزند.
او شماره زندان را میدهد و همین آغاز سناریویی است که جامعه و رسانهها را در عملی توامان به سوی بازتاب تصویری قهرمانانه از او سوق میدهد. به واقع تلقی مسئولان زندان یا هیات امنای موسسه خیریه از موقعیتی که رحیم برساخته بیشتر از آنکه سویههای اخلاقی داشته باشد برآمده از خویی فرصتطلب و همراه با شوآف است به گونهای که هر یک از این سفره که به واسطه خیرخواهی و رفتار انسانی رحیم پهن شده سهم خود را میجویند.
هیات امنای موسسه خیریه بیشتر به تثبیت موقعیت اجتماعی خودشان میاندیشند و مسئولان زندان نیز رفتار رحیم را به فعالیتهای فرهنگی خود پیوند میزنند. در این میان تنها کسی که به سویه انسانی و اخلاقی ماجرا مینگرد رحیم است. اگر او با رسانهها مصاحبه میکند تنها به خواست مسئولان زندان است و تلقیاش نه نمایش خود که تنها یک توضیح رخداد است. رحیم در انتهای فیلم هم پول جمع شده برای خود را به یک اعدامی میبخشد و به دور از همه شوآفها و نمایشها از ورطه بازی رسانهای و اجتماعی پیرامون خیرخواهیاش خارج میِشود.
اما مهمترین بزنگاهی که رحیم سلطانی را قهرمان وجدان بیدار تاریخ میکند مقاومت او مقابل مسئول زندان برای پاک کردن فیلمی است که از فرزند دچار اختلال تکلمش برداشته شده تا یک بازی رسانهای دیگر را پیرامون اهدای پول از سوی رحیم برای نجات اعدامی آغاز کنند. رحیم دیگر نمیخواهد در سیرکی که به اسم خیرخواهی برپا شده بازیچه رسانهها و جامعه پیرامونیاش باشد.
تماشای آنلاین فیلم قهرمان در نماوا