مجله نماوا، ایلیا محمدینیا
شاید هیچ مفهومی همچون واژه مرگ در میان انسانها و در فرهنگها، تمدنها و جوامع مختلف بشری چالشبرانگیز نبوده است. امری که از آغازین روز خلقت انسان و جانور وجود داشته و با وجود قدمت دیرینهای که دارد تازه است و هنوز نامکشوف که پیشرفتهای عظیم بشری را به حوزه پیرامونی آن راهی نبود و گویا تا ابد هم نخواهد بود. بشر شاید با تغییر شیوه و اسلوب زندگی و تغذیه بتواند چند صباحی کوتاه عمر خود را افزایش دهد که موفق هم شده است (نگاه کنید به سن مرگ در کشورهای مختلف جهان به ویژه کشورهای جهان اول و صنعتی که چگونه سن زندگی را از میانگین ۵۰ تا ۶۰ سالگی به بالای ۸۰ سالگی رساندهاند) اما هنوز نتوانسته بر راز بزرگ هستی یعنی مرگ اشرافی ولو اندک یابد. زیبایی مرگ هم در همین است که در نهایت نه فقیر میشناسد و نه غنی. وقتی فرابرسد همه را به یک چشم میبیند. همین ناتوانی در غلبه بر مرگ است که باعث شده آدمی بیشتر از هر امری توجه و نگاهش به معطوف زندگی شود.
«جهان با من برقص» به کارگردانی سروش صحت یکی از همین آثار است که با همین نگرش تولید شده است. در تمامی آثارتلویزیونی سروش صحت از «لیسانسهها» گرفته تا «شمدونی» و «ساختمان پزشکان» تماشاگر با کارگردانی روبرو بود که زندگی پر از سرزندگی را ترویج میکرد. نخستین فیلم او اما با داستان مرگ تدریجی جهانگیر آغاز میشود. شروعی تلخ برای فیلمسازی که مخاطب تلویزیونی آثارش با آن سابقه پررنگ طنازانه، اصلا انتظارش را نداشت و همین میتوانست چشم اسفندیار فیلم در جلب و همراهی تماشاگر باشد. اما همین شروع و سیر داستانی فیلم و آدمهایی که با اختلاف نظرها و مجادلهها میآیند و تا پایان فیلم میمانند «جهان با من برقص» را تبدیل به اثری پر از زندگی و نشاط میکند بیآنکه با پایانی خوش ((happy end امید واهی به تماشاگر بدهد چرا که تماشاگر فیلم خوب میداند که آدمی و موجودات دیگر را گریزی از امر مقدرشده مرگ نیست. چرا که به قول سهراب سپهری: «مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد» سروش صحت عامدا فیلم را با تلخی شروع میکند، اما مخاطب در ادامه داستان رفته رفته کمتر به مرگ فکر میکند. او درمییابد اگر نمیتواند درمواجهه با مرگ کاری کند اما میتواند در تقابل با زندگی نگرشی تازه داشته باشد. مرگ را اگر درمانی نیست زندگی را اما میتوان تغییر داد و این در اراده آدمی است. در واقع مساله اصلی فیلم به رغم ظاهر آن نه مرگ که شکل مواجهه آدمی با مقوله مرگ و در نهایت رسیدن به کیمیای زندگی و حیات است.
اتفاق خوب فیلم صحت دوری آگاهانه از هرگونه فلسفهبافی و درشتگویی است. آدمهای فیلم کسانی هستند که در زندگی خود پر از فراز و نشیب هستند هیچ کدام داعیه انسان کامل و شبه عرفانهای مشمئزکننده را ندارند. اگر حرفی میزنند به آن باور دارند در زندگی آن را تجربه کردند از لابلای کتابها و مقالههای خوانده و نخوانده به تفاخر ارجاعی نمیآورند. جایی از فیلم جواد عزتی (احسان) به سیاوش چراغیپور(حمید) میگوید ناهید (هانیه توسلی) با این اختلاف سن عاشق تو نیست او تو را به خاطر کارخانه و خانه ولنجک و… میخواهد. حمید اشاره میکند که همه اینها را میداند. اما کارخانه و خانه و ثروتش خود او هستند. پاسخی ساده اما قابل فهم و درک که تماشاگر برای درک آنچه که مشاهده میکند نیازی نمیبیند به کتاب و مقالهای رجوع کند. و همین میشود نقطه قوت فیلم و نگاه فیلمنامهنویس و کارگردان به آدمهایی که به شدت باورپذیرند.
تماشاگر بعد دیدن فیلم همانند کاراکترهای آن درمییابد که در روزگاری که همه چیز به مرگ ختم میشود ما چه ساده بهانه کوچک خوشبختی را از خود دریغ میکنیم. آیا بهتر نیست به جای این همه مجادله عبث به موسیقی زندگی دل بسپاریم و کمی فقط کمی زندگی کنیم.
اگر سروش صحت در فیلم «جهان با من برقص» موفق به تبیین همین مساله به ظاهر کوچک و گمشده در هیاهوی مجادلههای بیپایان آدمی شده باشد موفق عمل کرده است چیزی که با دیدن فیلم به راحتی قابل فهم است.
انتخاب بازیگران مناسب است از علی مصفا در نقش جهانگیر با آن صدای خاص و بیجان گرفته تا هانیه توسلی که در نقش ناهید بازی درخشانی از خود ارائه میدهد.
فیلم «جهان با من برقص» از جمله آثاری است که کهنگی ندارد. مضمونش همیشه تازه است درست مثل مرگ که کهنه نمیشود. میتوان بارها دید و از تکرار دیدنش خسته نشد. سروش صحت در هیاهوی تولید فیلمهایی با مضامینی تکرار شونده با جسارت فیلم خودش را میسازد. خوب یا بد جسارتش ستودنی است.