مجله نماوا، رضا صائمی
اگر این فیلم را ندیدهاید، این نوشته بخشهایی از داستان را لو میدهد
خوانش قصه «بوتاکس» را باید از عنوان خود فیلم آغاز کرد. گرچه درون قصه محل کار آذر یک کلینیک زیبایی است و در آنجا عمل بوتاکس انجام میدهد اما ارجاع معنایی فیلم به کلیت قصه در نسبت با عمل بوتاکس صورت میگیرد. در کنشی که در آن آدمی در نقابی زیبا خود را نمایان میکند. کاوه مظاهری پیش از این فیلم کوتاه «روتوش» را ساخته بود که اگرچه جهان سینمایی آن متفاوت از بوتاکس است اما میتوان نسبتهای معناداری بین آنها پیدا کرد. فارغ از این نسبت معنایی، وجه تشابهی بین قصه آنها نیز قابل ردیابی است. در روتوش شاهد موقعیت ناخواسته یک قتل هستیم که با اراده همسر به قتل عمد شوهر بدل میشود و حالا در «بوتاکس» و در یک موقعیت متفاوت این اتفاق در ارتباط بین برادر و خواهر تجربه میشود و در واقع سویه درون خانوادگی پیدا میکند.
ما با دو زن که دو خواهر هستند مواجه هستیم. دو خواهر به اسم اکرم و آذر که هم واجد شخصیت متفاوتی هستند هم نگاه و خوانش متفاوت از حادثهای که برای آنها رخ داده، دارند. اکرم (سوسن پرور) خواهر بزرگتر از حیث عقلی و هوش دچار اختلال است و همین موجب میشود که وقتی آذر (مهدخت مولایی) به او میگوید که برادرشان قاچاقی به آلمان رفته به تدریج آن را باور میکند و گویی این دروغ یا توهم به تدریج در ذهن و خیال او به واقعیت بدل میشود. از این رو فیلم در یک فضای سورئالیستی در مرز بین خیال و واقعیت ذهن اکرم صورتبندی میشود و گاه مخاطب نیز در این دوگانگی، مرز بین خیال و واقعیت را تشخیص نمیدهد. اکرم به تدریج فراموش میکند که برادرشان چطور از بالای پشتبام به زمین افتاد و خواهرش آذر بدون کمک به او گذاشت تا او جان بسپارد و آن را در جایی مثل دریاچه نمک و به شکل پنهانی خاک کرد. فرآیندی که خودش هم در آن مشارکت داشت. گویی او به تدریج در خیال خویش دچار استحاله ذهنی و روحی شده و گمان میکند برادرش زنده است. حتی وقتی به نانوایی میرود در انعکاس شیشه تصویر او را میبیند و تعقیبش میکند و در نهایت سر از بازاری در آلمان درمیآورد.
بازی خوب و چشمگیر سوسن پرور در نقش «اکرم» را نمی توان فراموش کرد. درک درست نقش و تلاش او در بازنمایی روانشناختی این شخصیت موجب شده تا این نقش محوری به صورتبندی مفهومی قصه کمک کند. واقعیت این است که «بوتاکس» پر از تاویلهای روانشناختی است که در یک خوانش فرامتنی میتواند روایتی از بحرانهای ذهنی و روانی آدمها در جامعه امروز را به تصویر بکشد. اینکه چگونه انسانها در پس آرزوها و نیازهای سرکوب شده در ضمیرناخودآگاه فردی و جمعی دست به برون فکنیهای جبرانی میزنند و کشمکشها و تضادهای درونی آدمها چطور در رفتارشناسی آن تجلی میکند. به عبارت دیگر روابط و مناسبات انسانی و عاطفی در بطن این قصه و روایت نشانهشناختی کاوه مظاهری صورتبندی میشود که هر مخاطبی با ارجاع به تجربههای زیسته خود میتواند به خوانش آن بپردازد.
«بوتاکس» را از حیث ساختار فرمی و درونمایه و مضمون میتوان نمونه موفق و جذابی از یک فیلم هنروتجربهای دانست که فارغ از قصه و مفاهیم روانشناختی برساخته آن، فرصت یک لذت بصری تمام عیار را برای تماشاگر فراهم میکند. فیلم پر از قابهای دیدنی و چشمنواز است که مبتنی بر زیباییشناسی بصری، لذت تماشا را مبتنی بر ماهیت تصویر به عنوان ذات سینما فراهم میکند. گاهی دلت میخواهد برخی صحنهها و پلانها را ثابت نگه داری و از قابی که شکل گرفته بیشتر لذت ببری و به عمق آن راه پیدا کنی. استفاده دراماتیک از پیکان استیشن در اینجا که اتومبیل را به یکی از کاراکترهای فیلم بدل کرده بر عمق و ابعاد این لذت میافزاید. واقعیت این است که تماشای «بوتاکس» از جنس خود فیلم است و نمیتوان با همان ذهنیت متعارف به تماشای آن نشست. فیلم بیش از آنکه سویه بیرونی و ابژکتیو داشته باشد سویه درونی و سوبژکتیو داشته و به جهان ذهنی و انتزاعی آدمهای قصهاش متکی است با پایانی که که بیشتر از این ذهنی بودن پرده برمیدارد. در واقع فیلم را باید در فضای سورئالیستی دید و پایانبندی را هم بر همین مبنا تحلیل کرد. پایانی که با این احتمال همراه است که شاید همه آنچه که تماشا کردهایم تنها بخشی از جهان پیچیده و ذهنی اکرم بوده باشد.