به بهانه سالروز تولد بهرام بیضایی خالق ماندگارترین آثار تاریخ سینما و تئاتر ایران | خستگی ناپذیر

به نقل فیلم نیوز :

سما بابایی | امروز میلادی مردی نیست که نویسنده است، کارگردان است، نمایش‌نامه‌نویس است، پژوهش‌گر و مدرس است؛ امروز میلادِ مَردی است که به تمام این عناوین شکوهی بی‌نظیر بخشیده است و بازتعریفی جدید از آنان ارائه کرده؛ «بهرام بیضایی» خودِ زبان فارسی است، خودِ تئاتر است، خودِ سینماست و در یک کلام خودِ فرهنگِ این سرزمین است. شخصیتی شریف که می‌توان برابرِ هنر و خِردش سرتعظیم فرود آورد؛ فریم به فریم فیلم‌های او، صحنه به صحنه‌ی تئاترهایش و کلمه به کلمه‌ی نوشته‌هایش، بهره‌‌مند از چونان دانایی‌ است که کم‌تر بشری در امروزِ ایران (اغراق نیست اگر بگوییم جهان) از آن بهره‌‌مند است. او بیضایی است و این فراتر از هر نام و عنوان و لقبی است؛ اما «یادمان باشد که او برای عالی مقامی‌اش در هنر، راه عجیب سختی را سپری کرده است که گاه توصیفش شبیه آنی است که در مرگ یزدگرد می‌بینیم؛ دهشت بر دهشت. تن ندادن به ابتذال در زمانی که تنها راه بقا همین می‌نمود.»

به گزارش فیلم فیلم‌نیوز، ایران زمین پنجم دی‌ماه به تولدِ‌ «بهرام بیضایی» مفتخر شد. دورانِ کودکی‌اش در دهه‌ی چالش‌برانگیز ۱۳۲۰ می‌گذشت. هنگامِ دانش‌آموزی از هر درسی به جز ادبیات فراری بود. شاگرد نه‌چندان زرنگ مدرسه، ذاتا قلم توانایی داشت. خودش همیشه می‌گوید سخن، ارث پدریِ او است. پس دور از ذهن نیست که نمایش‌نامه‌های بسیاری را در دورانِ دبیرستانش نوشت. نثر بهرام بیضائی تاثیرگرفته از سبک خراسانی است که از قدیمی‌ترین و اصیل‌ترین سبک‌های شعر ایرانی به‌شمار می‌رود. همچنین به دلیل علاقه او به حماسه‌سرایی، اشعار «حکیم ابوالقاسم فردوسی» و «مهدی اخوان ثالث» برای خلق آثار متعددش جایگاه الهام‌بخش ویژه‌ای داشت.

بیضایی به دانشکده‌ی ادبیات رفت و البته از آن‌ انصراف داد.  در سالِ ۱۳۴۱ بود که نتیجه‌ی مطالعات گسترده او در مجله موسیقی منتشر شد و این تازه آغازِ مسیرِ حرفه‌ایِ او در نوشتن بود. بعدها در مجلات بسیاری مانند «هنروسینما»، «کیهان»، «ماهنامه ستاره سینما» نوشت. او اگرچه خود تحصیلاتِ دانشگاهی‌اش را ادامه نداد؛ اما شاگردان زیادی تربیت کرد از جمله‌ی آنان می‌توان به گلی ترقی، ناهید طباطبایی، سوسن تسلیمی، عزت‌الله انتظامی، امین تارخ، پرویز پور‌حسینی و بسیاری دیگر اشاره کرد. در این نوشتار نگاهی کوتاه به فیلم‌های او داشته‌ایم، اما پیش از آن لازم است بگوییم هیچ نویسنده‌ و کارگردانی چون بهرام بیضایی به حضور و تاثیرِ زنان در آثارش نپرداخته است. او زنانی را خلق کرده‌ که اغلب آسیب‌دیده از جامعه یا اطرافیان خودشان هستند، اما این آسیب‌دیدگی صرفا نشانه ضعف‌شان نیست. این زنان، طعم تحقیر و طردشدگی را چشیده‌اند و حال در قامتی مبارزه، به عنوان جنگ‌جویی اندوهگین می‌جنگند و تسلیم نمی‌شوند.

۱۳۵۱ | رگبار

زنده‌یادان پرویز فنی‌زاده و پروانه معصومی در نمایی از فیلم «رگبار»

رگبار یکی از تحسین‌شده‌ترین فیلم‌های موجِ نوی سینمای ایران است. این فیلم به عنوانِ نخستین فیلمِ بلندِ بهرام بیضایی در سالِ ۱۳۵۰ ساخته شد و بسیار ستایش شد، ولی از لحاظِ تجاری چندان کامیاب نبود. رگبار با گرفتاری‌های مالیِ فراوان ساخته شد و محمّدعلی فردین و ذکایی به او کمک کردند تا فیلم ساخته شود. بیضایی خودش بعدها درباره‌ی این فیلم نوشت: «درست روشن نیست که ما چرا رگبار را ساختیم. هیچ نوع حساب و نقشه و نشانه‌ای ساخته شدن این فیلم را تأیید نمی‌کرد. به یک معنی حتی سرمایه‌ای هم برای شروع کار در دست نبود. در حقیقت ما با دست خالی به کاری دست می‌زدیم که تمام شرایط جاری و تمام سینمای عریض و طویل رسمی از قبل آن را نفی می‌کرد. ما گفتیم اگر نشد چیزی از دست نخواهیم داد؛ ولی اگر نمی‌شد چیزی مهم از دست می‌رفت، و آن امید به این بود که کسی قدمی بردارد…»او هم‌چنین درباره‌ی پرویز فنی‌زاده گفته است: «… بعضی از تعطیلات فیلم ما به‌خاطر این بود که ناچار بودیم (فنی‌زاده) را بخوابانیمش تا ترک کند و این را برای رد فنی‌زاده نمی‌گویم برای رد جامعه‌ای می‌گویم که قدر فنی‌زاده را ندانست و من همیشه به آن جامعه معترضم و کسی هستم که فکر می‌کنم حیف شد فنی‌زاده»این فیلم را با حضورِ تحسین‌آمیزِ پروانه معصومی به یاد می‌آوریم. او قرار بود در این فیلم جایزه‌ سپاس ـ بهترین بازیگر نقش اول زن ـ را برای این فیلم دریافت کند؛ اما جایزه در آن سال به گوگوش برای فیلم بی‌تا ساخته هژیر داریوش داده شد.

۱۳۵۲ | غریبه و مه

بهرام بیضایی همراه با پروانه معصومی در پشت صحنه فیلم «غریبه و مه»

داستان پیچیده و رازآلود همراه با رویکرد به آیین‌های اساطیری و مایه‌های نمادین، بازی‌های به یاد ماندنی، دیالوگ‌های سترگ وپر محتوا و چندبار بازنویسی شده، میزانسن قوی، دوربین پویا و لوکیشن‌های متنوع  و ضرباهنگی نفس‌گیر. بهرام بیضایی.فیلم غریبه و مه از زمانه‌ی ساخت خود بسیار جلوتر است و هنوز هم تماشاگر را حیرت زده می کند؛ بیضایی این فیلم‌نامه را سالِ ۱۳۵۱ پیش از کارگردانیِ سفر نوشت، سبک فیلم آشکارا شاعرانه و فلسفی است و می‌توان گفت فیلمی درباره عشق و مرگ است. در سراسر فیلم اشاره به افسانه میر نوروزی و همین‌طور الهه ایشتار و افسانه اورفه را شاهدیم. از نظر نوع روایت نیز ساختاری دایره‌ای دارد؛ آیت به صورت زخمی وارد روستا می‌شود و فیلم با همان میزانسن و با رفتن آیت که باز هم زخمی است پایان می‌یابد.چندین تعطیلیِ ناخواسته در جریانِ ساخت پیش آمد و کارِ فیلم‌برداری به درازا کشید. شرکتِ سینماتئاترِ رکس از تأمینِ مخارجِ فیلم ناتوان شد و بیضایی از وزارتِ فرهنگ و هنر وام گرفت. جلال ستاری نقل کرده به میانجی‌گریِ او بود که این فیلم از دولتِ وقت اجازه‌ی نمایش گرفت.

۱۳۵۶ | کلاغ

پروانه معصومی در نمایی از فیلم «کلاغ»

«کلاغ» یکی از بهترین آثار بهرام بیضایی است که پس از منتفی شدن تولید «لیلا دختر ادریس» ساخته شد. این فیلم آخرین فیلم سیاه و سفید بهرام بیضایی است؛ آن هم در حالی که پیش از آن در سال ۱۳۵۲ «غریبه و مه» را رنگی ساخته بود، این موضوع گویای این است که بیضایی از فضای سرد تکنیک سیاه و سفید به نفع موضوع و اتمسفر فیلم‌اش سود برده است. فیلم «کلاغ» مانند بسیاری دیگر از آثار بهرام بیضایی درباره هویت گمشده آدم‌هاست. بیضایی در این فیلم با ایجاد تعلیق های بجا و درست، مخاطب را برای دیدن ادامه‌ی ماجرا ترغیب می‌کند و با به خدمت گرفتن تکنیک‌های کارگردانی و دکوپاژ حساب شده و تدوینی درست که یکی از شاخصه های آثار اوست قصه‌ای تلخ و سرد را در قالب اثری خوش ساخت ارائه می‌کند. از نکاتِ مهم فیلم موسیقی شیدا قراچه‌داغی و تدوینِ بیضایی است.

۱۳۵۷ | چریکه تارا

سوسن تسلیمی در نمایی از فیلم «چریکه تارا»

چریکه‌ی تارا به عنوان اولین فیلم ایرانی در جشنواره فیلم «کن» در سال۱۹۸۰ (۱۳۵۹) به نمایش در آمده است و ماجرای تارا را روایت می‌کند؛ زنی که بعد از فوت همسر با دو کودک خردسال خود از ییلاق عازم خانه است که در بین راه متوجه مرگ پدربزرگ خود می‌شود. خبری که بر خلاف معمول حتی ذره‌‌ای او راغمگین نمی‌کند. قهرمان داستان همچنان که از نام فیلم بر‌می‌آید، یک زن است و این مرکزیت دادن به زنان در اکثر فیلم‌های بیضایی به عنوان امضای کار او قابل بررسی است. نقش‌آفرینی بی‌نظیر «سوسن تسلیمی» با پشتوانه‌ی کار اجرایی خود در صحنه‌های تئاتر و آن صدای گیرا، چشم‌هایی که در خدمت نقش به دوربین نگاه می‌کنند و همچنین حرکات بدن، تارا را به گونه‌‌ای باورپذیر برای بیننده‌، زنده و لمس‌شدنی کرده است؛ زنی روستایی که برعکس اکثر زنان حاضر در روستا، اغلب با لباس‌هایی از طیف رنگ قرمز ظاهر می‌شود و کلیشه‌ها را پس می‌زند. تارا گویی هم مادر است و هم نیست؛ هم ترس‌های خودش را دارد و هم هر جا لازم ببیند، شمشیر به دست، از فرزندانش دفاع می‌کند. گاهی اغواگر و معشوقه است و گاهی هم سوار بر گاری، در جایگاه پذیرفته‌شده برای یک مرد می‌نشیند و آشنایی‌زدایی می‌کند.

۱۳۶۴ | باشو غریبه کوچک

سوسن تسلیمی در نمایی از فیلم «باشو غریبه کوچک»

در میانه جنگ ایران و عراق و در حالیکه بهرام بیضایی از سینمای ایران بی‌مهری‌های زیادی دیده بود. سوسن تسلیمی ایده‌ای را با او مطرح می‌کند و پروژه فیلم (باشو غریبه کوچک) از همان نقطه آغاز می‌شود. بیضایی با این فیلم قصد دارد به ماجرای زندگی افرادی بپردازد که قربانی جنگ هستند. این فیلم پس از کش‌وقوس‌های فراوان پس از پنج سال در سال ۱۳۶۹ اکران شد. بهرام بیضایی در مصاحبه‌ای درباره‌ی چگونگی شکل‌گیری ایده اولیه فیلم می‌گوید که در جریان سال‌های جنگ، هرگاه به شمال کشور سفر می‌کرده و پناهندگان و مهاجران جنگی را که از جنوب کشور بدان‌جا مهاجرت کرده بودند، می‌دیده؛ از خود می‌پرسیده که اولین جنوبی که به شمال آمده، چه احساسی داشته، چه افکاری در ذهن او گذشته، چگونه حرف‌هایش را به دیگران منتقل کرده و چطور با آن محیط سازش پیدا کرده است؟» فیلم «باشو غریبه کوچک» به ما نشان می‌دهد مسئله‌ مهم رنگ و زبان و نژاد نیست بلکه انسانیت است.

۱۳۶۶ |  شاید وقتی دیگر

سوسن تسلیمی در نمایی از فیلم «شاید وقتی دیگر»

فیلم شاید وقتی دیگر از ۱۸ خرداد ۱۳۶۷ با درجه کیفی «ب» روی پرده سینماها رفت؛ صدور مجوز ساخت «شاید وقتی دیگر» هم خالی از حاشیه نبود. ظاهراً این مجوز با این شرط صادر شد که خود فیلم‌نامه‌نویس آن را بسازد. بهرام بیضایی اعتقاد دارد این کار تلاشی برای زیر سؤال بردن او بود. هر چند عده‌ای از منتقدان «شاید وقتی دیگر» را ضعیف‌تر از دیگر فیلم‌های بیضایی دانسته و حتی در مواردی به الگوهای فیلمفارسی‌وار آن اشاره کردند اما فیلم در مجموع هم فروش قابل‌قبولی داشت و هم با استقبال پذیرفتنی منتقدان روبه‌رو شد.پرویز نوری در مطلبی منتشرشده در نشریه هدف در تاریخ ۱۹ آبان ۶۷ درباره‌ی این اثر نوشت: تماشای این آخرین فیلم فلسفی «مارنی»وار هیچکاکی و روانی-درونی مدل جدید پسیکانالیز «بچه رزمری» پولانسکی‌مآب و پر از تحلیل‌های غیر قابل فهم از بی‌هویتی و عدم ارتباط آدم‌های این عصر بی‌ارتباط با فرم اغراقی و غلوآمیز ولزی آقای بهرام بیضایی، غمی جانکاه بر دل آدمی به جای می‌نهد…

۱۳۷۰ |  فیلم مسافران  

بهرام بیضایی همراه با زنده‌یاد جمیله شیخی در نمایی از فیلم «مسافران»

«مسافران» هشتمین فیلم بلند سینمایی بهرام بیضایی در مقام کارگردان و است. بهرام بیضایی در سخنرانی‌ای به تاریخ ۱۱ فوریه ۲۰۱۱ در دانشگاه استنفورد گفت که این فیلم را در پاسخ به فیلم مادر علی حاتمی ساخته است. زمان در مسافران ساختاری پیچیده دارد. مدت زمان فیلم کمتر از یک شبانه روز است. از صبح که مسافران حرکت می‌کنند و به طور هم‌زمان خانواده مشغول آماده کردن خانه‌اند تا شب که مراسم عزاداری با ظهور ناگهانی و غیرمنتظره مسافران به سرانجام می‌رسد و مراسم عروسی با حضور مردگان اتفاق می‌افتد. کاری که بیضایی برای در اختیار گرفتن زمان انجام می‌دهد آن است که با استفاده از میزانسن‌ها، ریتم حرکت‌ سوژه‌ها و تدوین برای هر سوژه زمانی شخصی تعریف می‌کند. حمید سمندریان نیز در بازیگردانی به بیضایی کمک کرد.

۱۳۷۷ گفت‌وگو با باد

گفت‌گو با باد در هفدهمین جشنواره فیلم فجر در کنار سه فیلم دیگر از ناصر تقوایی، محسن مخملباف و ابوالفضل جلیلی به نمایش درآمد. این فیلم بخشی از یک فیلم شش اپیزودی با نام قصه‌های کیش است. دو فیلم دیگر از این مجموعه را داریوش مهرجویی و رخشان بنی‌اعتماد ساخته‌اند که در جشنواره هفدهم به نمایش در نیامد. مضمون فیلم گفت و گوی یک زن و مرد اهل کیش درباره تاریخ و فرهنگ گذشته آن دیار است . فیلمبردار فیلم، عزیز ساعتی، در گفتگو با زاون قوکاسیان توضیح داده که «بیضایی همه کادرها و همه حرکات دوربین را در همه فیلم‌هایش خودش انتخاب می‌کند. مانند همه کلمات و جملاتش او پیشاپیش تصاویرش و تمام جزئیات کار را آماده می‌کند.

۱۳۷۸ |  سگ‌کشی  

مژده شمسایی در نمایی از فیلم «سگ کشی»

سگ‌کُشی در سالِ ۱۳۸۰ در سینماهای ایران به نمایش درآمد و پرفروش‌ترین فیلمِ سال شد. پس از توقّفِ ساختِ فیلم در فیلم، طرحِ سگ‌کُشی (با نامِ اوّلیه «از دست رفته») شکل گرفت. بیضایی درباره‌ی این فیلم گفته: «سفارش‌دهنده کلکی را که از کسی یا کسانی راجع به کلاهبرداری‌های مالی و داد و ستدها و غیره شنیده بود تعریف کرد و بعد طرحی را که بر اساس آن فکر کرده بود در چهار پنج سطر خواند. . . . کلک اصلی خیلی زنده بود، و طبعاً من به آن برگشتم که به من امکان می‌داد یک حقایق درباره  لیلا دختر ادریس پس از جنگ بنویسم؛ یا حتّی یک اشغال معاصر. . . . من فیلم‌نامه را نوشتم و نام موقّتی «سگ‌کشی» هم بر آن گذاشتم. او آمد گرفت برد و خواند و نخواست و کلّی هم به من پرید که این صریح است و اجازه نمی‌گیرد و گران است و سخت است و غیره. . . . نوشته روی دستم ماند.» ولی سپس‌تر به بیضایی پیشنهاد می‌شود که فیلم را بسازد. مجید مظفری درباره‌ی این فیلم می‌گوید: «برای فیلم «سگ کشی» به من گفت: که این سناریو را بخوان و کوچک‌ترین اشتباهی نکن؛ اگر کوچک‌ترین اشتباهی کنی نقشت لو می‌رود. خود سناریو و خود بیضایی به من کمک کردند که آن نقش اینطور درآمد. درست است که بهرام بیضایی یک دهه است که از این مملکت بیرون رفته اما از ایران جدا نشده، از فرهنگ و ادبیات و تاریخ ایران جدان نشده، و هنرمندی است که در این مملکت ریشه دارد. ریشه‌های او امثال من و کسانی هستند که کتاب‌هایش را می‌خوانند، کسانی که راجع به او تحقیق می‌کنند و نمایشنامه‌هایش را کار می‌کنند؛ ما ریشه‌های آن آدمی هستیم که واقعا ایرانی خالص است و قلبش برای ایران می‌تپد.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://rahnamanews.com//?p=12938

نظر خود را وارد کنید

سر تیتر اخبار

تبلیغات

تبلیغات

اخبار ایران و جهان