مجله نماوا:
روزهای نارنجی اولین تجربه فیلمسازی بلند آرش لاهوتی، مستندساز جوان، بیشک یکی از پر سر و صداترین آثار حاضر در جشنواره فجر سی و هفتم بود. این فیلم که به دلیل کامل نشدن مراحل فنی از حضور در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر بازماند، در ابتدا واسطه نام داشت و با حضور در فستیوالها و جشنوارههای بینالمللی فراوان، بسیار موفق بوده است. همه میدانیم که یکی از شروط شرکت فیلمها در جشنواره فجر، عدم نمایش فیلم تا پیش از جشنواره هست و حضور روزهای نارنجی صدای اعتراض خیلیها را درآورد و بسیاری از فیلمسازان که قبلاً باتجربهای مشابه روزهای نارنجی از حضور در جشنواره محروم شده بودند، هیئت انتخاب و عوامل برگزاری جشنواره فجر را متهم به سلیقه کاری کردند.
اینکه در پشت انتخاب روزهای نارنجی دقیقاً چه اتفاقاتی جریان داشته است، پرسشی است که پاسخی ندارد، اما درباره اینکه روزهای نارنجی واقعاً چگونه فیلمی است، میتوان بسیار صحبت کرد. روزهای نارنجی از آن دسته فیلم اولیهای ارزشمند است که در فضای فیلمسازی امروز ایران گاهگاه، میبینیم و لذت میبریم، فیلمی که از حیث ساختار، فیلمنامه و محتوی، حرفهای مهمی برای گفتن دارد و باید فیلمسازش را جدی گرفت و رصد کرد.
روزهای نارنجی، روایت آبان (هدیه تهرانی)، زن میانسالی است که واسطه استخدام زنان کارگر فصلی برای چیدن میوهها است و در محیطی مردانه، با همه نامردیها و کارشکنیها رقابت میکند و حضور همسر منفعلش، مجید (علی مصفا) در کنار او هم دردی از او دوا نمیکند.
قصه روزهای نارنجی، قصه جدیدی نیست، تقلای یک زن برای زنده ماندن و زندگی کردن در جامعهای که مردها تمام قواعد آن را مینویسند، در چند سال اخیر زیاد در سینمای ایران تکرار شده است. آنچه این فیلم را متمایز میکند، ترسیم کاراکتر زنی است که برعکس تصویری که تاکنون دیدهایم، تنها نیست و مجبور به جنگ تنبهتن با مردان دور و برش نیست، آبان، همسری همکار و همراه دارد اما رابطه زناشویی این دو فاقد جرقه خاص و دلربای یک زوج موفق است. آبان، زنی مستقل است که در کنار مردی زندگی میکند که انگار عمداً از زندگی کنار کشیده است. مجید در مقابل مقاومت و تلاش آبان کم آورده و خود را به حاشیه امن منتقل کرده است و بیننده را درست در موقعیت آبان قرار میدهد و تضاد موقعیتی قهرمانش را با یک پرسش پیش روی بیننده قرار میدهد؛ اینکه این حاشیهنشینی به نفع آبان است یا خیر. درواقع فراسوی جنگ آبان برای اثبات موقعیت خود در جامعه، جنگی تمامکمال بین آبان و مجید در جریان است.
جنگی که هرکدام برای اثبات جایگاه خود در زندگی طرف مقابل در پیش دارند و این لایه درونی است که روزهای نارنجی را از یک اثر فمینیستی صرف و یک تکرار مکررات در باب جایگاه زن در جامعه امروزی ارتقا میبخشد. با همه اینها، مبارزه آبان، در یک شهرستان کوچک در استان مازندران، دوشبهدوش زنانی که سختی و بار مشکلات روی شانههایشان سنگینی میکند و محیط رقابتی حاصل از شرایط معیشتی سخت زندگی که مردان را هم بهاندازه زنان عاصی کرده است هم جذابیت دیگر روزهای نارنجی است.
فیلمنامه روزهای نارنجی، نقطه قوت بلامنازع این فیلم است. فیلمنامهای که مسیرش را نرم نرمک به میان ذهن بیننده باز میکند، کاراکترهایش را به او معرفی میکند و با پرداختی واقعگرایانه نسبت به همه شخصیتهای فیلم، برزخی شبیه به دنیای واقعی میسازد؛ دنیایی که کاظم (مهران احمدی)، رقیب آبان، با همه تلاشهایش برای شکست آبان، شخصیت منفوری نیست و میتوان با او هم ذات پنداری کرد، دنیایی که شخصیتهای فرعی زنانی که برای آبان کار میکنند و هرکدام داستانکها و خرده روایتهای خود را همراهشان به قصه اصلی میآورند، برای بیننده مهم میشوند و دنیایی که آبان در آن فقط تمثیل هزاران زن دیگر است. اساساً پرهیز فیلمساز و فیلمنامهنویس از هویت مشخص بخشیدن به این کاراکتر هم از همین موضوع سرچشمه میگیرد.
آبان، در تمام طول فیلم خانم صدا زده میشود و بهجز یکی دو سکانس که همسرش از نام کوچک او استفاده میکند، هیچ مشخصه هویتی خاصی ندارد. فیلمنامه خوبی که از آن سخن گفتیم، در خلال داستان و رویارویی کاراکترها، به موذیانه ترین و هوشمندانهترین شکل ممکن، کاراکترها و خرده روایتهایشان را معرفی میکند و شخصیتهای فیلم را به زیرپوست بیننده منتقل میکند، و با همین رویکرد فیلمنامه هم هست که میفهمیم، آبان، قبلاً خودش هم کارگر بوده است و برای کاظم کار میکرده است، احتمالاً کاظم به او علاقهمند بوده است اما ازدواج آبان با یک جوان تهرانی، اولین خنجر را به رابطه کاظم و آبان وارد آورده است. آبان که باردار بوده، هنگام چیدن میوه، سقوط میکند و بچهاش را از دست میدهد و تلخی مدامی را با خود یدک میکشد، برای دخترانی که برایش کار میکنند مادری میکند تا خلأ درونش را پر کند، از کاظم و مجید کینهای قدیمی بر دل دارد و چهره خسته و دردکشیدهاش، نشان میدهد چه راه سختی را طی نموده است. آبان، با هیچکدام از زنانی که برایش کار میکنند تفاوت ندارد، درست مثل خود آنهاست، آبان مثل همه این زنها، جوانیاش را پای درختهای میوه گذاشته، با دستهایی که اکنون زمخت شده میوه چیده و پای همین درختها زندگیاش را ازدستداده است و حالا پای همین درختها، برای خودش و زندگیاش میجنگند.
یک جنگ مشترک که همه زنان میوهچین، با صورتهای خسته و رنجکشیده خود در آن حضور دارند.لاهوتی که فیلمنامه اولین فیلمش را با همکاری جمیله دارالشفایی به نگارش درآورده است، در مقام کارگردان هم خوب ظاهرشده است. ایرادی که به روزهای نارنجی وارد است به تکراری و نخنما بودن شگردهای کارگردانی بازمیگردد. سکوتهای طولانی، ریتم کند، دوربین روی دست، همه تکنیکهایی هستند که اگر روزی ما را هیجان میآوردند و وادارمان میکردند لب به تحسین بگشاییم، این روزها، لازمه فیلم اولیها و تجربههای هنری محسوب میشوند، مخصوصاً اینکه این سکوتها و این تصاویر لرزان در قسمتهای زیادی از فیلم بار روایی ندارند و صرف هنری بودنشان به کار گرفتهشدهاند. در کنار اینها، باید از نماهای نزدیکی که از صورت قهرمان اصلی قصه گرفتهشده است سخن بگوییم. نماهایی که صورت سرد و استخوانی آبان را بدون هیچ آرایش و بزک و دوزکی به نمایش میگذارند و ناخودآگاه بیننده را یاد نماهای مشابه فیلم مصائب ژاندارک، شاهکار درایر میاندازد که با این کلوزآپها شناخته میشود.
باری، یک فیلم اولی قابلتأمل است که آغاز راه یک فیلمساز جوان و تازهنفس است که باید منتظر فیلم بعدیاش بود و دید این درخشش به چه شکلی تکرار خواهد شد.