مجله نماوا:
در سکوت اولین ساخته ژرژ هاشمزاده، یکی از فیلمهای به نمایش درآمده در جریان هنر و تجربه است. پطرسی در اولین تجربه فیلمسازیاش، با جمعی از ستارگان مطرح سینمای ایران، به سراغ موضوعی نخنما و پوسیده رفته است. او بدون هیچ خلاقیتی در پرداخت موضوع و فرم، در سکوت را عرضه کرده است.
حقیقت این است که در سکوت هیچ شباهتی به فیلمهای جریان هنر و تجربه ندارد و با ستارههای بیشمارش، فقط سعی در پنهان کردن نواقص کارش دارد. در سکوت ازجمله فیلمهایی است که به نظر میرسد به دلیل عبور از خط قرمزها یا آنچه شاید بتوان با اغماض پردهدری نامید به جریان هنر و تجربه تبعیدشده است. بااینحال حضور فاطمه معتمدآریا در نقش اصلی در کنار بازیگرانی چون سعید پور صمیمی، ویشکا آسایش و پانتهآ پناهی، میتواند در جذب مخاطب موفق باشد. اما حیف که در سکوت فیلمی پر ادا است که قطعاً بیننده را ناامید خواهد کرد.
همچنین بخوانید:
کار کثیف: زندگی خسته کننده یک ساقی
در سکوت یک قصه بهغایت تکراری
در سکوت روایت پیچیدهای ندارد، اما این قصه ساده را به پیچیدهترین شکل ممکن تعریف میکند. سودابه (فاطمه معتمدآریا) بعد از بیستوسه سال به ایران بازگشته است. دخترش ستاره (سوگل خلیق) که هیچگاه او را ندیده است در آستانه ازدواج است. سودابه بهواسطه موفقیت در رشته تحصیلیاش به ایران آمده اما هدف اصلی او نزدیک شدن به دخترش است. در این میان خسرو (سعید پور صمیمی) و پری (احترام برومند) پدربزرگ و مادربزرگ پدری ستاره که او ر بزرگ کردهاند از بازگشت سودابه و هدف او نگراناند.
از همین خلاصه داستان میتوان فهمید که با چه قصه تکراری طرف هستیم. مادری که بعد از بیست سال، تازه حس مادریاش گل کرده بازگشته است. خانوادهای که از دختربچه دهروزه او تا الآن مراقبت کردهاند، باخبر بازگشت مادر آشفته میشوند. مراسم ازدواج ستاره در هالهای از ابهام قرار دارد. مادر، تنها و بیکس، بعد از سالها درد غربت و رازی که با خود داشته، فقط میخواهد دخترش را بشناسد و برخلاف توصیه همه، به دخترش نزدیک میشود.
در چند فیلم سینمایی و تلویزیونی، همین ماجرا را دیدهایم و در سکوت هیچچیز جدیدی برای ما ندارد. بااینحال، پطرسی سعی میکند روایتش را بپیچاند و مثلاً مخاطب را با یک قصه معمایی روبرو کند. اما از همان ابتدای کار، دست خودش را رو میکند و هیچ ترفندی هم برای همراه کردن مخاطب ندارد.
وقتی بیننده از فیلم جلو میزند
سکانس ابتدایی فیلم، سکانس جذابی است. سودابه از راه رسیده است و در هتل مشغول مرتب کردن وسایلش است. در همین حال صدای او بهعنوان راوی، شروع به صحبت میکند. سودابه اما مخاطب را هدف قرار نمیدهد. انگار شخصیت اول، در حال نوشتن دفترچه خاطرات یا نامهای عاشقانه است و بیننده میتواند ذهن او را بخواند. سودابه با همسرش، بهرام (محمدرضا غفاری) صحبت میکند و از ترسش از بازگشت میگوید. در همین حال، با وسواسی بیمارگونه وسایلش را در اتاق میچیند و همهچیز را صاف و مرتب میکند.
در همین سکانس اول، بیننده متوجه میشود که قصه چیست. شخصیت سودابه بهعنوان زنی که مشکلات روحی عمیقی دارد به او معرفی میشود و معمای زندگی این زن پیش چشم مخاطب گسترده میشود. زنی که به نظر میرسد عاشقانه همسرش را دوست داشته است و بعد از سالها، برای پیدا کردن گمشده ای که فرزندش است به ایران بازگشته است.
شاید سکانس ابتدایی در سکوت بهترین و دراماتیکترین سکانسی باشد که در فیلم میبینیم. اما عدم هماهنگی این سکانس با باقی روایت، در سکوت را به قصهای چندپاره و نامنسجم تبدیل میکند.
در ادامه روایت، درد و دل عاشقانه سودابه با بهرام ادامه پیدا میکند. بیننده متوجه مرگ نابهنگام بهرام میشود و با این پرسش مواجه میشود که چرا سودابه باوجود زندگی عاشقانهای که داشته، دخترش را بعد از مرگ همسرش رها کرده است.
هاشم زاده با نشانهگذاریهای گلدرشت، درهمان ابتدای روایت، سرنخ ماجرا را به بیننده میدهد. بینندهای که بارها این قصه را دیده است، زمان زیادی نیاز ندارد تا تمام رازها را کشف کند. اما در سکوت گره دراماتیکی در چنته ندارد و آشکارا فاقد نقطه اوج است. پس زودتر از زمانی که مقتضیات قصه میطلبد، دستش را رو میکند و بیننده را یکسره با حقیقت زندگی سودابه رودررو میکند. درنتیجه بیننده، از مسیر قصه پیشی میگیرد و تمام کنشها و برخوردها برایش بیاهمیت میشود. چراکه در اینجا و با آشکار شدن حقیقت، تازه بیمنطقی دراماتیک در سکوت خودش را نشان میدهد.
راوی که روایت نمیکند
علاوه بر اینها، راوی که در ابتدا نقش مهمی در روایت داشت و بار تعلیق و معمایی اثر را به دوش میکشید، با پیشروی روایت به پسزمینه رانده میشود. دیگر بیننده احساس نمیکند که مهمان ذهن آشفته سودابه است. زندگی آشفته سودابه با همه رازهای مگویش، جلوی چشم بیننده است و دیگر شخصیت اصلی چیزی برای عرضه به بیننده ندارد. بی ریتمی و یکنواختی کل فیلم هم مزید بر علت میشود تا مخاطب کاملاً از دنبال کردن در سکوت قطع امید کند.
در ادامه ریتم کند و روایت بی افتوخیز، در سکوت به دام زیادهگویی هم میافتد. کاراکترهای زیادی وارد قصهاش میکند که هیچ نقشی در روایت ندارند. بهطور مثال بیننده تا پایان فیلم هم نمیفهمد که نقش پانتهآ پناهی و کاراکتر او در فیلم چیست. همانطور که بازگشت سودابه به خانه قدیمیاش و تماشای فیلمهای همسرش هم به نظر میرسد که فقط قرار است زمان فیلم را طولانیتر کند.
بازی خشک و جبری فاطمه معتمدآریا در کنار شخصیتپردازی که بهتر است بگوییم اصلاً وجود ندارد هم به این موارد اضافه کنید تا متوجه شوید چرا در سکوت تا این حد خستهکننده و طولانی به نظر میرسد. درواقع آنچه از متن فیلمنامه به قلم خود هاشم زاده به فیلم رسیده است، همان چیزی است که موجب شکست در سکوت میشود.
شخصیتپردازی ضعیف در سکوت
شخصیتهای در سکوت تکبعدی و باسمهای هستند. هیچ انگیزه منطقی ندارند و هیچ پیشزمینهای از خودشان به بیننده ارائه نمیکنند. خط زمانی اتفاقاتی که سودابه از زمان باردارشدن تا ترک فرزندش تعریف میکند، گنگ و مبهم است و سکانس پایانی، بیهودگی همه رنجهای او را بیشتر از پیش به بیننده یادآوری میکند و او را با بیهودگی بزرگتری تنها میگذارد.
در سکوت فرم قابل قبولی دارد. تدوین، بی ریتمی اصلی روایت را جبران میکند و دوربین میتواند بیننده را با خود همراه کند. اما هیچکدام از اینها نمیتواند عدم جذابیت قصه اصلی و بازی بد بازیگران را جبران کند. البته در میان بازیگران فیلم، سعید پور صمیمی، مثل همیشه درخشان است، اما حتی او هم میان اینهمه آشفتگی نمیتواند فیلم را نجات دهد.
درنهایت، باید گفت که ژرژ هاشم زاده، که بیشتر دستیار کارگردان و برنامهریز بوده است و عمده فعالیت کارگردانیاش به تلویزیون برمیگردد، نتوانسته از سایه تلویزیون و قصههای کشدارش رهایی یابد. هاشم زاده با اولین فیلمش و همه ستارهها و عوامل حرفهای که دور خودش جمع کرده است هم بهجایی نمیرسد.