مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم اتاق تاریک یک فیلم درام درونی روانکاوانه با محوریت تعرض به کودکان است که با ظرافت تبعات این آسیب را در بزرگسالی بسط داده و به همین واسطه تبدیل میشود به اثری چندجانبه و مهم.
روحالله حجازی پنجمین فیلم سینمایی خود را پس از «در میان ابرها»، «زندگی خصوصی آقا و خانم میم»، «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» و «مرگ ماهی» -همچنین یک اپیزود از «هیهات»-، براساس فیلمنامهای از خودش در سال ۱۳۹۶ ساخت.
خط مشترک آسیبشناسی روابط انسانی متمرکز بر روابط زناشویی؛ در این فیلم هم بستر درام و مواجههها را شکل داده و حال بر این بستر یک معضل ملتهب و خط قرمزی با تکیه بر محدودیتها و بایدها و نبایدهای سینمای ایران ترسیم شده است.
آسیب شناسی تعرض به کودکان بخصوص وقتی هدف آسیب یک پسربچه و قرار باشد این تبعات در بزرگسالی به واسطه قرینه پردازی کودکی پدر با پسربچه مورد کالبدشکافی قرار بگیرد، به منزله ورود به حیطه ای تابوشکن؛ آنهم در یک جامعه مردسالار تلقی می شود.
چه بسا پیشبینی چنین مواجههای با فیلم باعث شده حجازی تا جای ممکن این درام ملتهب و مسئله مبتلابه را منطبق بر نشانهها و سیری درونی با انعکاسی موشکافانه در لایه رویی قصه پیش ببرد، شاید هم نه. اما اگر اینگونه هم باشد؛ او را به حرکت در مسیری چالش برانگیز واداشته تا اتمسفر و زبان تصویری، روایی، شنیداری و … خاص و ویژهای به فیلم بدهد که آن را متمایزمیکند.
فیلم اتاق تاریک همچنانکه از نامش برمیآید؛ مصداق اتاقی است عینی در خانه زوج هاله (ساره بیات) و فرهاد (ساعد سهیلی) و پسرک خردسالشان؛ امیر (علیرضا میرسالاری) برای تنبیه بچه. همچنین اشارتی است به ذهن تاریک سرزنشگر فرهاد؛ به مثابه اتاق تنبیه ذهنی او از تعرضی که در کودکی دیده و مثل یک راز تا بزرگسالی مخفی کرده است.
این مابهازاسازی بین فرهاد و امیر و قرینهپردازی که فراتر از رابطه پدر- فرزندی، مرد میتواند آینده هر پسربچهای باشد که در کودکی مورد تعرض قرار گرفته، در طول فیلم کاشتهای دقیق و ظریفی دارد.
از خلوت و درد دل کردنهای امیر با پدر و اعتراف اولیه در حمام که شائبه تعرض را ایجاد میکند تا کارکرد مشابه اتاق تاریک برای هر یک به نوعی، جنس مواجهه آمرانه و تند هاله با هر دو آنها و حتی نماهایی مثل چشمبند زدن موقع خواب و همین ترس تکرارشونده از سگ که این تداعی را برجستهتر میکند.
کلیت فیلم هم حکم اتاق تاریک معضل محوری را به جهت صورت و معنا دارد که فیلمساز تلاش میکند رگههای نوری به نادیدههای آن بتاباند تا هر مخاطبی حلقههای اتصال را در ذهن خود بسازد و درام شکل نهایی خود را در ذهن هر فرد پیدا کند.
فیلم با گم شدن کوتاه مدت امیر آغاز میشود که جرقه برهم خوردن ثبات اولیه را برای خانوادهای که تازه به مکان و جغرافیای جدید آمده، روشن میکند. مهاجرت به شهرکی در حومه شهر که ناهمخوانی این خانواده را نه فقط با محیط و اتمسفر جدید بلکه با یکدیگر نیز به رخ میکشد.
از ناهمخوانی زوجی با اختلاف سن، طبقه، فرهنگ و قومیت تا ناهمخوانی با مناسبات حومهنشینی که گم شدن کوتاه مدت امیر نمود برجسته آن است. در واقع گم شدن و پیدا شدن پسرک زمینهساز بروز اختلافات عمیق و ریشهدار این زوج است که در زیرلایه آن رازی به بزرگی آنچه بر فرهاد در کودکی گذشته، قرار دارد.
چه بسا به جهت روانشناختی بتوان حادثه روی داده برای امیر را بازتاب زخم التیام نیافته فرهاد و ترسهای او در طول سالیان دانست که با حادثه ای ظاهراً مشابه، او را به مواجهه و در نهایت پذیرش وامیدارد. اما فاصله مواجهه ابتدایی تا پذیرش پایانی، تجربه رنجآوری است که فیلمساز تلاش کرده آن را به واسطه رفتارهای ثانویه و عکسالعملی فرهاد برای مخاطب قابل درک کند.
به همین واسطه جستجوی فرهاد برای یافتن متعرض احتمالی به امیر؛ به نوعی جستجو در درون خود و ترسها و ضعفهایش است. اینجاست که قومیت او به عنوان یک جوان کُرد تبدیل میشود به باری سنگینتر برای او به عنوان یک مرد، اینجاست که تلاش او برای حرف زدن به زبان خودش و …، برآمده از بار سنگینی تداعی میشود که فرهاد را وامیدارد برای اثبات خود به زبان قومیاش اصرار ورزد.
در این مسیر جستجو که کاراکتر در تنهایی، فردیت و تاریکیهای بیرونی و درونی خود برای برون رفت از بحران تلاش میکند، طبعاً ریتم درام نمیتواند تند و سریع و مبتنی بر رویدادهای بیرونی باشد. چراکه با فیلمی درونی از روند پرالتهاب و افت و خیز فرهاد سر و کار داریم که حاصل سرکوب شدن درونی و بیرونی او است.
جنسی از سرکوب شدگی که او را این همه سال به سکوت واداشته و در بحث با هاله هم به تبعات برچسب زدن روی امیر از سوی جامعه اشاره دارد. جنسی از سرکوب شدگی که به واسطه تضادهایشان مرتب از سوی هاله با آن روبروست و …
همین ترس از سگ و مواجهه با آن و روندی که فرهاد برای تعدیل این حس در پیش میگیرد، میتواند مصداقی از ترسها و ضعفهای درونی او باشد که به این واسطه نمود بیرونی یافته و او را به مقابله وامیدارد تا بالاخره زبان باز کند و از آنچه در کودکی بر او گذشته حرف بزند.
فیلم هرچند در پایان احتمال تعرض به امیر را که موتور محرکه درام بوده، به گونهای رفع و رجوع میکند که چه بسا باعث سرخوردگی مخاطب باشد، اما به همین واسطه اولویت را به فرهاد و رمزگشایی از زخم گذشته او میدهد. تا با بازنگری در کلیت فیلم؛ این بار از پایان به آغاز، «اتاق تاریک» را تجربه دراماتیک فرهاد به سبک و شیوه یک شخصیت درونگرای زخمی بدانیم.
در چنین فیلمی که تمرکز اصلی بر این خانواده سه نفره با کمترین رویداد بیرونی است، نمیتوان از مثلث بازیگران محوری یاد نکرد. بازیگرانی که در رأس آنها کودک بازیگر؛ علیرضا میرسالاری با بازی تکاندهنده و تأثیرگذار خود قرار میگیرد. در کنار او ساعد سهیلی است که نقشی چالشبرانگیز را هم در کارنامه خود، هم در میان کاراکترهای مرد سینمای ایران ایفا کرده و سردی و سکونی متناسب با نیاز شخصیت و نقش به آن بخشیده است. اما نقش آفرینی ساره بیات نه تمایزی در کارنامه او دارد و نه سویهای به کاراکتر افزوده، بلکه تنها این بازیگر را در قاب یک تیپ تکراری و دافعه برانگیز ثبت کرده است.
تماشای فیلم اتاق تاریک در نماوا