مجله نماوا، رضا صائمی
بدون شک «شنای پروانه» اگر دچار بدشانسی اجتماعی و تاریخی نمیشد و تقدیرش به کرونا گره نمیخورد یکی از پرفروشترین فیلمهای سال گذشته میشد. امسال هم بار دیگر همزمانی اکران آن با موج چهارم کرونا و تعطیلی دوباره سینماها این فیلم شانس گیشه پررونق را از دست داد و بعد از اکران آنلاین به شبکه نمایش خانگی رفت. برخی حتی مخالفان این فیلم که آن را متهم به لاتگرافی کردهاند نیز معتقد بودند که فیلم در اکران عمومی با اقبال مخاطب و فروش بالا مواجه میشود. حالا پرسش این است که آیا علت جذب مخاطب همین مولفه لاتگرافیست؟ اگر پاسخ مثبت باشد یعنی سقوط اخلاقی جامعه! جامعهای که مردمش از تماشای لات و لاتبازی لذت میبرند! به نظر میرسد در پاسخ به این سوال که آیا «شنای پروانه» لاتگرافی است یا نیست باید به تحلیل جامعهشناختی فیلم پرداخت نه نقد زیباییشناسی. از حیث دراماتیک همواره شخصیتهای منفی واجد جاذبه صوری هستند چنانکه اغلب کاراکترهای معتاد به عنوان شخصیتهای دوستداشتنی در ذهن مخاطب میمانند همچنانکه بهروز وثوقی «گوزنها»، بهرام رادان «سنتوری» و نوید محمدزاده «ابد و یک روز» در حافظه تاریخی مخاطب ثبت شدهاند. در «شنای پروانه» اما شخصیتی منفی که همان لات و لوتها باشند نه محبوب که منفورند. نه قهرمان که ضدقهرمانند. بر این اساس باید گفت «شنای پروانه» فیلمی ضد خشونت است. خشونت را تقبیح میکند نه تقدیس!
گرچه خشونت و لاتبازی را به تصویر میکشد اما این نمایش نه در تایید و ستایش که در نکوهش آن است. ضمن اینکه باید در تحلیل این فیلم و شخصیتهای لات و اوباش آن به رویکرد و البته سبقه و کارنامه فیلمساز هم رجوع کرد. واقعیت این است که محمد کارت را نمیتوان یک فیلمساز فیلم اولی به حساب آورد که فیلم نخستش تجربه آوانگاردی در نسبت با کارنامه او به حساب بیاید. «شنای پروانه» در ادامه مسیریست که کارت با مستندها و فیلمهای کوتاهش آن را آغاز کرده؛ او هم تجربه زیسته در جغرافیای فیلمش را دارد و سالها در چنین محلات و فضاهایی در شیراز زندگی کرده و هم در این باره فیلم مستند و کوتاه ساخته است. مستند «خونمردگی» از جمله آنهاست که مضمونی اجتماعی دارد و با نگاه آسیبشناسانه زندگی جبرآمیز، فرهنگ لاتی و خشونت غالب برخی از جوانان جنوب شهر شیراز را به نمایش میگذارد. در واقع او تجربههای خود در مستند و فیلم کوتاه را در نخستین فیلم بلندش بسط داده و آن را در قالب فیلم داستانی روایت کرده است. فیلم گرچه در لحظاتی یادآور «مغزهای کوچک زنگزده» و «متری شیش و نیم» است اما نگاه مستقل کارت در آن دیده میشود.
او که خودش متعلق به محلههای جنوب شهر شیراز است کاملا به جغرافیای قصهاش تسلط دارد و بنابراین ادا و اطوار درنمیآورد. زمانی میتوانیم بگوییم فیلم لاتگرافی است که هم فیلمساز تجربه و شناخت دقیقی از موضوع نداشته و صرفا برای جذابیتهای صوری و بصری و هیجانی به سراغ آن رفته تا تماشاگر را مرعوب کند و هم اینکه این موقعیت و شخصیتها نه برآمده از منطق و مقتضای درونی متن که به عنوانی امری تزیینی به آن الصاق شده باشد. این در حالیست که «شنای پروانه» هیچ یک از این دو ویژگی را نداشته و با نگاهی پاتولوژی و آسیبشناسانه به سوژه و شخصیتهای خود نگریسته و خود به نقد آنها دست میزند. اینکه فیلم یا فضاهایی این چنینی را دوست نداشته باشیم یا نپسندیم بحث دیگریست و اینکه فیلم ممکن است در روایت یا شخصیتپردازیها و درواقع از حیث دراماتیک ضعف و اشکال داشته باشد هم درست است اما برچسب زدن و متهم کردن آن به لاتگرافی به آن راه نمییابد که در این صورت بسیاری از فیلمهای تاریخ سینما که در آن به بازنمایی عریان ضدقهرمانهای خشن و بیرحم پرداخته شده صرفا لاتگرافی بودند نه سینماتوگرافی!