مجله نماوا، عباس اقلامی
«آبجی» یک ویژگی مهم دارد که نخستین فیلم مرجان اشرفیزاده را تبدیل به فیلمی قابل تامل کرده که در اغلب مدت زمان فیلم میتوان به آن نزدیک و همراه روایتش ماند: ویژگی خوددار بودن!
اندازه نگهداشتن و خوددار بودن در نزدیک شدن به ارکان تشکیلدهندهی یک درام مبتنی بر زیست زنانهی شخصیتهای اصلی روایت «آبجی». کاری که وقتی به مجموعه آثار ناهید طباطبایی که در کار نوشتن فیلمنامه کنار مرجان اشرفیزاده بوده نگاه کنیم، طباطبایی را در آن دارای مهارت بارزی مییابیم.
فیلم تا مرز احساسی بودن و برانگیختگی احساسات تماشاگر میرود، در مرز بغض میایستد! اما اشکی از تماشاگر نمیگیرد تا کماکان منطق او مغلوب احساس نشود. چرا که فیلمساز به تماشاگر منطقی برای تمام یک ساعت و نیم زمان فیلم خود نیاز دارد؛ صبور باشد، حوصله کند و کسی را قضاوت نکند تا نتیجهی این صبر را در سکانس پایانی نظاره کند. و قضاوت نکردن شخصیتها و عملکردشان یک ویژگی بارز و دوستداشتنی فیلم «آبجی» است. همان عنصر خوددار بودن.
روایت فیلم سیاه و سفید نیست. «آبجی» اتمسفری خاکستری دارد. تماشاگر اگر به داستان و به خودش زمان بدهد و گام به گام با قصه همراه شود، میبیند نه قرار است برای دختری میانسال که دارای معلولیت و از قضا عاشق ازدواج کردن است، گریه کند (برعکس بسیاری از آثار سینمایی و تلویزیونی ایرانی که فرد دارای معلولیت در داستان قرار میگیرد برای اشک گرفتن و برآوردن آه سینهسوز تماشاگر). نه مادری خود را قرار است فدا یا تحمیل بر فرزندان کند و نه خواهر و برادری زندگی شخصی خود را بر هم بزنند تا بشوند خواهر خوب و برادر باغیرت فیلم که تلنگری میخورند و متوجه میشوند نباید بگذارند خواهرشان آسیب ببیند. مشابه تکه پارههایی از این دست در متن روایتگری فیلمهای فارسی، مبتنی بر پمپاژ مصنوعی امید و همراهی و گرما به کانون خانوادهای که سالها گذشته از زمانی که وجود خارجی داشت. خانوادهای فردمحور.
«آبجی» با رویکرد جسورانهی فیلمسازش از این مرحله گذر میکند و هیچجا تماشاگر را نه علیه کاراکتری که نمیخواهد بماند برمیآشوبد، و نه حس ترحمش را برمیانگیزد برای کاراکتری که هر روز بیشتر از روز قبل در معرض یک تنهایی ژرف طولانی قرار میگیرد. و نه اساسا دنبال چسباندن زورکی تکه پارههای خانوادهای است که سالها پیش از هم جدا شدهاند.
در «آبجی» نمادها و نشانهها هم به یاری ایدهی مرکزی فیلمنامه میآیند. مهمترین آنها ساختمانی است که باید خراب و از نو ساخته شود. در روزگار و زمانهای که مفهوم خانواده، زیست اجتماعی و روابط میانفردی با آنچه در خانوادهای سنتی مشابه با فیلم «مادر» علی حاتمی که سکانسی از آن را در فیلم میبینیم، از اساس تغییر ماهوی پیدا کرده است، باید برای زیست مسئولانه و همدلانه سراغ مؤلفههایی دیگر رفت. از شب تاریک گذشت. تن به سوختن کاشانه داد و سفر کرد از دورهای به دورهای و عالمی دگر و آدمی دگر ساخت.